هدمان
سخن روز
If the devil find a man idle , he will set him to work.

اگر شيطان كسي را بيكار بيابد ، او را بكار ميگيرد .

حكايت

يين چه

اثر پوسونگ لينگ
( نويسنده چيني)

ترجمه : عبدالله توكل

انتخاب از كتاب هفته
قسمت اول
اين داستان زيباي پليسي كه اكنون بزبان فارسي در مي آيد در قرن هفدهم و به قلم پوسونگ لينگ نويسنده بزرگ چيني نوشته شده است و در دنياي هنر و ادب چين گوهر درخشاني شمرده ميشود. داستان يين چه به وسيله يكي از كشيشان چين به زبان فرانسوي برگردانده شد و براي نخستين بار به سال 1942 در روزنامه سوئيسي كوريو انتشار يافت.
يين چه يگانه دختر پين دامپزشك سالخوردة شهر تونگ چانگ در ايالت شان تونگ بود و از روزي كه مادرش در گذشته بود به همة كار هاي خانه مي پرداخت.
گذشته از هوش و فراست در حسن و جمال نيز بيهمتا بود. همة آن چيز هائي را كه دختر چيني بايد فرا بگيرد، ياد گرفته بود و بخصوص خوي ملايم و نيكوئي داشت . از اينرو پدرش محبت بسياري به او يافته بود. و اگر چه آرزو داشت دختر خود را به عقد جواني در بياورد كه از حيث طبقه و مقام در اجتماع برتر از طبقة او باشد اما از جوانان طبقة اعيان و اشراف كه شغل خفت آور دامپزشكي را خوار مي شمردند، علاقه اي به خواستگاري از دختر پين ديده نمي شد و كار چنان شده بود كه يين چه در هيجدهمين بهار عمر خود هنوز شوهري نيافته بود. چه بسا در نهان مي گريست و در كنج تنهائي به بدبختي و حال زار خود كه داشت تأسف مي خورد.
نزديكترين دوستانش زن دلفريب و جواني بنام بانو وانگ بود كه مقابل خانة آنها منزل داشت و ديوانة شوخي و خنده بود . بانو وانگ اغلب بدبدن او مي آمد و ساعتهاي درازي را با هم بسر مي آوردند.
آن روز، برحسب عادت . اين دو زن جوان در كنارهم بودند. بهنگام جدائي ، يين چه دوست خود را تا در خانه بدرقه كرد . و درست در همان لحظه ، جواني از برابرشان گذشت كه بسيار زيبا بود و لباسش نشان ميداد كه گواهينامة دبيرستاني خود را گرفته است .
يين چه به محض ديدن اين جوان در انديشه فرو رفت و چشمان پر از شرم و آزرم خود را بسوي او دوخت ... ديپلمه جوان مسافتي دور شده بود اما يين چه هنوز از انديشه هاي خود بيرون نيامده بود.
بانو وانگ كه روانشناس كار آزموده اي بود ، هماندم دانست كه دوستش دل به عشق اين جوان داده است و به لحني كه آميخته به جد و استهزا بود ، گفت:
- اوه ! دوست جوانم ... از دختر زيبائي مثل تو و پسر خوشگلي مثل او جفتي بوجود مي آيد كه عالي تر از آن ديده نشده باشد و هرگاه بتواني شوهر خوشرو و آراسته اي مثل او داشته باشي ديگر حسرتي در عمر خود نخواهي داشت.
يين چه لب از جواب فروبست اما سرخ شد و بانو وانگ در دنبالة حرف خود چنين گفت:
- اين جوان را ميشناسي؟
دختر جوان با ترديد گفت :
- نه .
- اين جوان نگوتسيوچن فارغ التحصيل دبيرستان است . پدرش در گذشته است يكي از سرشناسترين ليسانسيه ها بود . من پيش از ازدواج خود با او هم محله بودم و اين است كه او را ميشناسم .
راستي در اين دنيا مردي آراسته تر و شايسته تر از او نمي توان يافت . مي بيني كه عزادار است ؟ چند ماه پيش زنش مرده است . اگر منظوري داشته باشي ، من مي توانم او را به خواستگاري از تو وادارم ...
يين چه كه دختري پر از شرم و آزرم بود نتوانست به چنين پيشنهاد گستاخانه اي جواب بدهد. اما د ر ضمير خود فريفتة‌ اين انديشه بود.
دوستش خنده كنان از وي جدا شد .
مدت چند روز ، يين چه در انتظار خبري از جانب دوست خود بانو وانگ چشم براه بود . اما بانو وانگ بديدنش نيامد . يين چه از اين بابت بسيار غمگين بود . گاهي در دل خود مي گفت گه دوستش مجال و فرصتي براي ديدن نگو نيافته است و گاهي بيم آن داشت گه مبادا خانواده اي مانند خانوادة نگو كه از اعيان و اشراف بود به وصلت با خانواده وي تن ندهد ... باين ترتيب دقايق عمر خود را در انديشه هاي بيهوده بسر مي برد. اين چند روز بنظرش چندين قرن آمد . و عاقبت از شدت انديشه هاي سودازدة خود و احساس تلخ نوميدي و ناكامي دربستر بيماري افتاد.
بانو وانگ كه ازبيماري او خير يافته بود، بديدنش رفت و ازحالش جويا شد.
يين چه با لحني خسته و غمزده جواب داد:
- خودم نيز علت بيماريم را نمي دانم . چند روز پيش ، وقتي كه تو از من جدا شدي ، حالم چندان خوب نبود . و اكنون چنان ضعفي در خود مي بينم كه گمان مي برم عمرم بسر رسيده است .
بانو وانگ پي برد كه بيماري دوستش بيماري عشق است و بگوش يين چه گفت :
- شوهرم هنوز از سفر باز نگشته است و هنوز وسيله اي براي ارتباط با نگو جوان نيافته ام : آيا منشاء بيماري تو همين است ؟
يين چه جوابي نداد اما بانو وانگ در صورت زيباي يين چه كه ناگهان سرخ شده بود جوابي مثبت در مقابل سئوال خود بدست آورد و چنين گفت :
- جانم ، وقتي كه كار به اين مرحله رسيده باشد، چه فايده اي دارد كه بازهم زير نقابي از شرم و آزرم پنهان شوي؟ من در يكي از اين شبها معشوق جوان ترا مي خواهم . هرچه پرهيزگار باشد ، از ميعاد عشق دختري مثل تو نخواهد گريخت و شب عشق ، بيماري ترا شفا خواهد داد.
يين چه آهي از دل برآورد و گفت :
- خدايا ! ... اكنون كه كار به اينجا رسيده است ديگر عشق ديوانه وار خود را از تو پنهان نخواهم داشت . اما اين را بدان كه من دختر سست و ناداني نيستم . هرگاه راضي باشد كه باوجود اختلاف طبقه و مقام ، طبق قانون و شرع ، بامن اردواج كند ، بگو كه مطابق معمول براي خواستگاري پيش پدرم بيايد و اطمينان دارم كه بزودي شفا خواهم يافت . برعكس ، نصور هر گونه ارتباط و وصلتي كه برخلاف شرع باشد مرا از ننگ خواهد كشت.
بانو وانگ قول داد كه اين پيام آرزومندي را به نگو برساند و وقتي كه از يين چه جدا ميشد ، اظهار داشت كه وظيفه خود را هر چه نيكوتر بجاي خواهد آورد.
***
شبي كه بدنبال آن روز آمد ، پنجرة خوابگاه يين چه آرام آرام كوفته شد .
يين چه وحشت زده پرسيد :
- كه بود ؟
صدا از بيرون جواب داد:
- منم ، نگو.
يين چه از پشت پنجره گفت :
- اوه ! توئي ! ... اما در اين شب تاريك براي چه اينجا آمده اي؟
آرزوي من اين است كه تو در سراسر عمرم مال من باشي ... نه اينكه شبي با من بروز آوري ... اگر راستي عاشق من هستي بايد مرا از پدر پيرم خواستگاري كني . اما بايد بگويم كه من مرگ را از عشق حرام خوشتر مي دانم.
مرد جوان اين پيشنهاد را با كمال ميل پذيرفت اما با اينهمه خواست كه دست وي را بفشارد.
يين چه چنان دل مهرباني داشت كه نتوانست از قبول چنين خواهش بي ضرري امتناع كند و با آنكه بسيار رنجور و ناتوان بود براه افتاد و پنجره را بروي او گشود. اما جوان همينكه به خوابگاه دوشيزه قدم نهاد دختر جوان را بخشونت در بغل گرفت و به تضرع و التماس از وي خواست كه آغوش گرم و آتشين خود را از وي دريغ ندارد. دختر در صدد مقاومت بر آمد اما چندان ناتوان بود كه حتي نتوانست خود را از ميان بازوان نيرومند جوان نجات دهد . به زمين افتاد و نفسش بريد . آنگاه جوان در صدد برآمد كه او را از زمين بلند كند .
ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان – 49
ادامه از قبل

4- علت سكته مغزي چيست ؟
Dr. Irvine Page And Tom Mahoney

( قسمت سوم )

درصورتيكه فشار خون بالا در مراحل اوليه خود باشد ميتوان آنرا كاهش داد . در صورت كنترل فشار خون نه تنها امكان سكته مغزي كاهش مييابد بلكه خطر قلبي نيز نقصان حاصل ميكند.
علائم ديگر اخطار قبلي سكته مغزي عبارتند از : درد هاي شديد در پشت سر و گردن ، سرگيجه يا بيهوشي ، اغتشاشات حسي يا حركتي ، خون دماغ و تورم رگهاي خون در شبكيه چشم. اين علائم را در بيماريهاي ديگر هم ميتوان ديد و الزاماً دليل بر فشار خون زياد يا سكته در شرف تكوين نيستند .
علل فشار خون زياد هنوز بطور كامل مشخص نشده و بين پژوهشگران علم پزشكي در اين مورد اختلاف نظر وجود دارد ، ولي پزشكان با روشهاي مختلفي آنرا مورد كنترل قرار ميدهند:
( 1 ) خود داري از چاقي و ناراحتي هاي عصبي از هر نوع ،
( 2 ) رژيم غذائي ،
(3) جراحي – اعصابيكه موجب انقباض شريان ميگردد،
(4) دارو كه بطور موقت فشار خون را بحالت عادي در ميآورد.
خوشبختانه اغلب خود بدن قادر است نواقص را رفع نمايد . بعضي از پزشكان طرفدار داروهاي ضد انعقاد بعنوان عامل جلوگيري از فشار خون ميباشند ، ولي در مورد اين روش اتفاق نظر وجود ندارد ، از طرفي شواهدي نيز وجود ندارد كه در بعضي موارد زيانبخش نباشد . بعد از اينكه تصلب شرائين آثار خود را نشان داد رژيم غذائي در مورد كم مصرف نمودن چربي نيز بيفايده است.
پر واضح است كه يك سكته مغزي را نبايد يك امر ساده تلقي نمود . از طرف ديگر اگر سكته مغزي رخ دهد نبايد وحشت كرد يك سكته خفيف مغزي ممكن است كاري جز اينكه بيمار احساس بيماري و از هم گسيختگي موقتي در توانائيش نمايد ناراحتي ديگري را موجب نميگردد.
حتي سكته شديد مغزي آنطور كه در آغاز بنظر ميرسد خطرناك نيست. در شوك مراحل اوليه بيمار و خانواده اش ممكن استكه احساس نمايند كه بيمار كاملاً فلج شده يا اينكه شعورش را از دست داده است. كمتر ممكن است كه اين امر اتفاق بيفتد. و اين درست نيست كه در چنين مواقعي اطرافيان بيمار طوري رفتار نمايند كه انگاري منتظر ماشين نعش كش هستند . حتي عوارض سخت ترين سكته هاي مغزي هم در بعضي موارد بسرعت غير قابل تصوري رو به بهبودي ميگذارد .
سكته مغزي بهيچوجه بدين معنا نيست كه فرد درگير بافتهاي فعال براي زندگي و حيات خود را از دست داده است . لوئي پاستور دانشمند فرانسوي و پدر ميكرب شناسي ، بيست و پنج سال بعد از يك سكته مغزي كه در سن چهل و شش سالگي برايش اتفاق افتاد به زندگي ادامه داد و بيشتر كار هاي بزرگ خود را بعد از اين سكته انجام داد . جوشوا رينولد بعد از سكته مغزي كه در سن پنجاه و نه سالگي برايش اتفاق افتاد يكصد تابلو كشيد . جرج فردريك هندل قطعه جاوداني خود بنام مسيح را بعد از سكته مغزي خلق كرد و سالهاي زيادي نيز بعد از آن بزندگي پر بركت خود ادامه داد.
پيشرفتهاي قابل توجهي در معالجه و بازگرداندن صدمات حاصله از سكته مغزي حاصل شده است . ورزشهاي مخصوص ، آب درماني و بكار بردن وسائل الكتريكي براي بكار انداختن اعضاي فلج شده براي بهمود و درمان بيماران مؤثر بوده است و حتي قسمتهائي را كه از مغز آسيب نديده است طوري تعليم ميدهند كه كار مراكز آسيب ديده را انجام دهد.
البته اين بستگي به خود بيمار دارد كه تا چه اندازه جرأت و تهور دارد و تا چه ميزان روحيه قوي براي تمايل به بهبودي خود داشته باشد. بديهي است كه براي يك مرد بسيار تحقير آميز است كه مانند بچه ها حرف زدن را به او آموزش دهند و اينكه به او ياد دهند دستش را چگونه حركت دهد و يا با دست چپ و راست چه اعمالي انجام دهد. و يا اينكه ياد بگيرد چگونه كفش را به پا كند و بندهاي آن را ببندد. او نياز به تفاهم بسياردارد و دوستان و خانواده اش ميتوانند كمك مؤثري براي بهيودي باشند.
وقتيكه پاستور در اثر لخته شدن خون در مغزش دچار سكته مغزي شد ، بقدري وضعش وخيم بود كه امور ساختماني آزمايشگاهي كه از طرف دولت براي او ساخته ميشد متوقف گرديد . وقتي پاستور از اين جريان با خبر شد حالش بسرعت رو بوخامت گذاشت . دوستانش از ناپلئون سوم تقاضا كردند كه دستور ادامه كار را صادر نمايد و وي نيز فوراً فرمان داد كه كارساختمان را دوباره شروع نمايند . پس از آن حال پاستور رو به بهبودي گذاشت و در همان آزمايشكاه بود كه توانست بر بيماري هاري فائق شود و راه معالجه چندين بيماري لاعلاج آن زمان را كشف كند .
طنز



اسکناس

حسن -
با تو اصغر پارکابی نام آتیلا گرفت
در کنار ساحل دریا دوتا ویلا گرفت
در صف ویزای کشورهای غربی جا گرفت
عاقبت هم ناقلا یک بله از ژیلا گرفت
آنچه میسازد بشر را از غم و محنت خلاص
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس
پول تحصیلات شهلا ورپریده جور شد
با دوسه ملیون هزینه راهی کنکور شد
عاقبت دانشجوی آزاد راه دور شد
بین فامیلش به شهلا نابغه مشهور شد
علم و دین و پایه و شالوده و اصل و اساس
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس
قدرت جادویی منچستر و میلان تویی
علت آن شوت استثنایی زیدان تویی
قوت قلب و امید داور میدان تویی
مایه ی بدبختی فولاد خوزستان تویی
آنچه با آن قهرمان گشته اخیرآ تیم پاس
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس
در اداره با وجودت کار من انجام شد
شاکی پرونده ام با دیدن تو رام شد
کارها سامان گرفت و قلب من آرام شد
شاکی بدبخت ، هم مشکوک هم بدنام شد
آنچه در جیب خودم دارم بجای برگ آس
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس
با تو مردم بی جهت گردن درازی می کنند
پیش هرکس با وجودت سرفرازی می کنند
هاکی روی یخ و بولینگ بازی میکنند
اصغر و بلقیس را پدرام و نازی یکنند
آنچه می آرد برای هر کس و ناکس کلاس
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس
در فراق تو جوانی پاپتی دلتنگ شد
بی خیال آبرو و عرض و نام و ننگ شد
دست خود را زد به هر کاری دلش از سنگ شد
چون تو را نا یافت ، آخر رفت و اهل بنگ شد
آنچه ما را می کشد با خود به سمت اختلاس
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس
اقتباس از ايران ما
شگفتيهاي بدن انسان – 48
ادامه از قبل

4- علت سكته مغزي چيست ؟
Dr. Irvine Page And Tom Mahoney

2 . خونريزي[1] : ممكن است كه يك شريان مغز پاره شود . خون آزاد شده بافتهاي مجاورش را فاسد ميكند . با توجه باينكه مغز در مايع مغز نخاعي شناور است و در استخوان جمجمه محبوس ميباشد ، خون ريزي زياد موجب فشار بر مغز ميگردد . خونريزي مغزي ، معمولاً با مشاهده خون در مايع نخاع و اسكن و و سايل جديد ديگر تشخيص داده ميشود . اين نوع خيلي مشكل تر از انواع ديگر بهبود مييابد .
اگر خونريزي شديد باشد ، ممكن است كه بيمار فوراً فوت كند. ولي بيشتر خونريزيها مختصر ميباشد . ممكن است كه فقط مقدار كمي خون از شريان چكيده شده باشد ، يا فقط رگهائي بسيار كوچك و مويرگها پاره شده باشند. بنابراين امكان دارد آسيب باندازه اي نباشد كه بيمار بيهوش شود.
بعضي از لخته هاي خون ناشي از خونريزي ممكن است بوسيله عمل جراحي از مغز خارج گردد. اگر لخته سخت نشده باشد ، جراح با سوراخ كردن موضع آن در جمجمه و با كمك يك سوزن توخالي آنرا خارج ميكند. اين عمل را مكيدن [2] مينامند.
3 . فشار : يك غده ، بافت متورم شده مغز يا يك لخته بزرگ خون ممكن است كه به شريان مجاورش بقدري فشار آورد كه از جريان خون در آن شريان جلوگيري نمايد .
4. اسپاسم : ممكن استكه يكي از شريانهاي مغز منقبض شود و بدين طريق جريان خون در آن كند و يا قطع شود و آسيب وارده ارتباط به مدت انقباض دارد . در باره نقش مشخص اسپاسم در رگهاي مغزي و اينكه آيا آنها در اثر سكته مغزي ايجاد ميگردند اختلاف نظر زيادي بين پرشكان وجود دارد .
خطر سكته مغزي بيشتر بستگي به اين دارد كه كدام شريان مغزي تحت تأثير قرار گرفته است . همچنين نوع انسداد و مدتي كه به مغز اكسيژن نرسيده است به اضافه عوامل ديگر در اين صدمات دخيل ميباشند . در خيلي از موارد ، مخصوصاً در ميان افراد جوان ممكن است رگهاي ديگر جبران كار رگ مسدود شده را ينمايد . بعض اوقات حتي وقتيكه مراگز معيني از مغز از كار ميافتند امكان دارد بعضي از قسمتهاي ديگر مغز جبران قسمت هاي از كار افتاده را بنمايد .
ندرتاً ممكن است فرد جواني يا كودكي مبتلا به سكته مغزي گردد. در چنين مواردي ممكن است سكته بعلت بعضي از امراض مثل تب رماتيسم يا فشار خون بسيار زياد اتفاق افتد. همچنين امكان دارد كه سكته بعلت اتساع عروق[3] مادر زادي نيز اتفاق بيفتد . اگر بقيه سيستم جريان خون بدون عيب باشد اغلب ميشود اين نقص را بوسيله عمل جراحي مرتفع كرد و كودك بتواند بسلامت زندگي عادي را ادامه دهد.
سن متوسط سكته مغزي شصت و چهار سالگي است . در سالهاي اخير تعداد سكته هاي مغزي رو بافزايش گذاشته است و علت امر هم زياد شدن تعداد افراد سالخورده ميباشد . بنظر ميرسد كه مردهاي سالخورده بيشتر از زنان سالخورده در معرض خطر اين سكته باشند . هيچ آمار دقيقي در دست نيست كه نشان دهد فرديكه دچار سكته مغزي شده است چند بار ديگر دچار آن خواهد شد ، ولي بيشتر بر اين عقيده اند كه در بيشتر موارد فرديكه دچار سانحه سكته مغزي شده است دوباره دير يا زود دچار سكته ثانوي نيز خواهد شد .
اگر فرديكه دچار سكته مغزي شده است نميرد – كه معمولاًهم نميميرد – اتفاق هاي مختلفي ممكن است براي او بوقوع پيوندد. ممكن است احساس خستگي ، گرختي ، ضعف ، گيجي يا اغتشاش فكري نمايد. امكان دارد تغييرات عاطفي يا شخصيتي از خود نشان دهد. ممكن است دچار سردرد گردد و اختلالاتي در بينائي ، تكلم ، حافظه اش ايجاد گردد. ممكن است در بعضي از نقاط بدنش حس را از دست بدهد، نتواند راه رود ، فلج شود و سالها بستري گردد.
براي اينكه شما دچار اين خطر نشويد چكار ميتوانيد بكنيد ؟ اول از همه بايد هرساله معاينات پزشكي از بدن خود بعمل آوريد مخصوصاً در مورد فشار خون و عمل قلب . معمولاً سكته هاي مغزي با علائم خطر قبلي اتفاق نميافتند .
تقريباً از هر چهار نفر داراي فشار خون بالاي حدود 20 درجه يك نفر دچار سكته قلبي ميگردد . اين آمار از سه ميليون نفر با فشار خون بالا حاصل شده است .
ادامه دارد
[1] - Haemorrhage
[2] - Suction
[3] - Aneurysm
سخن روز

Destroy the lion while he is yet a whelp.
شير را بايد تا توله است از بين برد .

حكايت

ادامه از قبل

صبر كن يادت بياد...
عزير نسين

( قسمت سوم )
انتخاب از كتاب هفته

حيدر بيك او را هم از خود راند.
وجود اين بابا عجب دردسري شده بود ! اگر يكي ازما ناجور در مي آمد و پول نمي گرفت ، مي توانست اسباب زحمت همة ما بشود. اگر موفق مي شديم فقط يك بار به كارش بكشيم و يا يك برگه ازش به چنگ بياريم كار درست بود: ريشش به دست ما مي افتاد و ديگر هيچ غلطي نمي توانست بكند.
يك چهار پنج روزي از ترس يارو هيچ كار نمي توانستيم بكنيم ، و درآمدمان به كلي تعطيل شد. اگر وضع به همين منوال ادامه پيدا مي كرد ، بروبچه ها دوباره شروع مي كردند به لاغر شدن. اگر آدم هميشه ، و تا آخر عمر ، لاغر و ضعيف باقي نماند ، مهم نيست ، ولي امان از آن روزي كه مزة فربهي را بچشد ! ديگر به هيچ عنواني نمي تواند لاغري و ضعف را تحمل كند . خدا نصيب گرگ بيابان نكند ...
هر حقه ئي زديم ، هر دوز و كلكي جور كرديم ، نتوانستيم حيدر بيك را از ميدان در كنيم . همه نقشه هاي ما نقش بر آب مي شد . هر روز صبح ، مثل مردة از قبر درآمده ، صداي تق تق مشمئز كنندة كفشش در سالن طنين مي انداخت و پشت ما را مي لرزاند ، و عصر هم با همين تق تق لعنتي كه گوشت تن ما را آب مي كرد از در خارج مي شد ...اصولاً آدم سرد و از خود راضي و عبوسي بود، و به هيچ كدام ما محل سگ نمي گذاشت.
يگ جور دلواپسي و ناراحتي خيال ، دامنگير همة ما شده بود : نكند كه شركت اين يارو را براي جاسوسي ما فرستاده تا از ته توي كارمان سر در بياورد . به آنها گزارش بدهد . اگر همه اش يكبار بتوانيم پولي به دستش بدهيم كار تمام است و ديگر ترسي نخواهيم داشت.
بالاخره رئيس قسمت پس از تفكر زياد به ما گفت:
«- گمون كنم يارو ميخواد حساب و كتابش از ما جدا باشد. هر چي كه مي گيره خودش بدونه و خودش ... بهتره كه يكي از ارباب رجوع را مستقيماً به سراغش بفرستيم و ببينيم چي پيش مياد.
و همين كار را هم كرديم : يعني يك مراجع سابقه دار و كار كشته را سروقتش فرستاديم. رفتن يارو همان و برگشتن همان: در حالي كه مثل گوجه فرنگي سرخ شده بود، گفت:
« - مرتيكة بي شرف بي ناموس! هر كار كردم نگرفت . آخر سري پولو تو جيبش چپوندم ، چيزي نمونده بود كه داد و فرياد راه بندازه و كار و به صورت مجلس كردن بكشونه ... تا حالا آدم به اين بد اخلاقي و بد عنقي نديده بودم.
از آن روز به بعد ، هر كدام از ما نقشة جديدي براي حريف طرح مي كرديم و به مورد اجرا مي گذاشتيم ، منتها يخ هيچ كداممان نمي گرفت . تا اينكه سر و كله آدمي به اسم جليل پيدا شد و پيشنهاد كرد :
« اگر منو توي شركتتون استخدام كنين ، كفش هاي يارو را واكس مي زنم و جلو پاش جفت ميكنم .»
گفتيم : « تو قالشو بكن ، هر چي بگي قبول داريم : استخدامت مي كنيم ، قربونتم ميريم . »
« سهم منو چند ميدين ؟»
مقدار زيادي چانه زديم ، و آخر توافق كرديم كه اگر بتواند حيدربيك را از آنجا فرار بدهد با ماهي پنجاه ليره استخدامش كنيم و از در آمد نيز به اندازة سهم رئيس دايره حق ببرد.
روزي كه مدير عامل شركت همراه دو نفر از شركاء براي رسيدگي به دفتر كار ما آمده بودند، سر و كلة جليل هم پيدا شد . ناهار را همه مان همان جا در شركت خورده بوديم و حالا داشتيم قهوه مي خورديم . حيدربيك يك گوشة سالن كز كرده بود و خيره خيره ما را تماشا مي كرد.
جليل ، رسيده و نرسيده به طرف حيدر بيك خيز برداشت و در حالي كه با صداي بلند « حيدر جان ، حيدر جان » مي گفت، او را محكم در آغوش گرفت .
حيدر بيك دست و پايش را گم كرد و با تعجب گفت :
« - شما را بجا نياوردم .
«- صبر كن جان من ، صبر كن .
«- ببخشيد ... هيچ نشناختم ...
همه سر ها به طرف آن دو چرخيد ، و همه با دقت به آنها نگاه مي كردند. جليل گفت :
« - مگه يادت رفته؟ تو آنكارا، با همديگه ، تو اون معامله ... يادت اومد ؟ مچت گير افتاده بود ... يكسال محكوم ... يادت نيومد ؟
« خير آقا ! عوضي گرفتين ...
« - صبر كن داداش ! يه خورده فكر كن ... صندوقدار بانكت كردن ... چطور يادت نمياد ؟ با پونزده هزار ليره غيبت زد ... بازم يادت نيومد؟ فكر كن !
حيدر بيك سخت از كوره در رفته از عصبانيت تا پشت گوش قرمز شده بود.
« - فكر مكر نداره ، من اصلاً تو را نمي شناسم .
« - بازم يه خورده فكر كن ، الآن يادت مياد. چه كم حافظه شدي ! يادت رفته كه عاشق اون زنيكه شده بودي ؟ ها ؟ يادت اومد ؟ بعدم براي اينكه پول و پله يي به اش برسوني ... ها ؟ يادت اومد ؟ ...
« - عوضي گرفتي برادر !
« - درست فكر كن ... عجب ! يادت نيومد؟ آخه چطور ممكنه عوضي بگيرم ؟ مگه يادت رفته موقع رشوه گرفتن پته ات رو آب افتاد و مچت را گرفتن ؟ بعدم دخترت ...
« - چي مزخرف ميگي ! كدوم دختر ؟
« - هنوز هم بجا نياوردي ؟ صبر كن ببينم : آها ، يادت اومد ؟
« - وال لا من كه هيچ چي نمي فهمم .
« - صبر كن برادر ... حيدر جون ! مگه فراموش كردي كه تو زندون چند دفعه به ملاقاتت اومدم ؟ چه قدر برات انگور و سيگار و چيز هاي ديگه آوردم ؟
« - تو دروغ ميگي ! تو داري به من دروغ مي بندي .
« - صر كن داداش ، همين الآن يادت مياد ...
حيدر بيك با عصبانيت سالن را ترك كرد .
كساني كه آنجا بودند ، هيچگدام اين حرف ها را باور نكردند، همه مي دانستند كه اين صحنه ساختگي است ، و با همة اينها ، هركدام به نحوي شروع به بدگوئي در بارة حيدربيك كردند:
« - ديدي ؟ عجب مرتيكة چموشيه !
« - چه خودشو به موش مردگي مي زد ؟
« - عجب حقه بازي است !
« - قديمي ها خوب گفتن : از اون نترس كه هاي و هو داره ، از اون بترس كه سر به تو داره ...
***
دو روز از اين قضيه گذشت . روز سوم ، عذر حيدربيك را خواستند . مردك هيچ كار ديگري نميتوانست پيدا كند . اسم جليل را توي شركت « صبركن يادت بياد » گذاشته بودند.- « صبركن يادت بياد » در شركت با ماهي پنجاه ليره پيشخدمتي ميكند، اما سهمش از درآمد هاي ديگر ، بيش از رئيس دايره است . حقش هم هست، آخر مگر او نيود كه وضع كار ما را سرو سامان داد ؟ مگر او نيود كه جلو بدبختي ما را گرفت ؟
پايان
شگفتيهاي بدن انسان – 47
ادامه از قبل

فصل چهارم

غولهاي بدن انسان

4- علت سكته مغزي چيست ؟
Dr. Irvine Page And Tom Mahoney

كلمه « سكته مغزي » [1] براي بيشتر افراد كلمه وحشت انگيزي است . يك سكته مغزي ميتواند خطر جدي و حتي كشنده باشد . ولي ممكن است كه كاملاً ملايم باشد . يك « سكته كوچك مغزي » الزماً موجب كوتاه شدن عمر نميگردد و ممكن است كه موقتاً قواي ذهني را فلج نمايد . بطور قطع در اين حالت نبايد چنين تصور شود كه فرد آسيب ديده به پايان زندگي مفيد رسيده باشد.
سكته مغزي كه پزشكان آنرا سانحه مغزي عروقي[2] يا آپوپلكسي[3] مينامند رتبه هفتم تا سوم را در بين علل مرگ دارا ميباشد و اكنون از لحاظ مرگ و مير در دنيا بعد از سكته قلبي و سرطان قرار دارد . هر ساله صد ها هزار نفر از سكته مغزي ميميرند ، و تعداد بيشتري درچنگال عوارض سكته هاي مغزي غير مهلك گرفتار ميباشند . با اين وجود سكته مغزي نسبت به بيماري هاي مهلك ديگر كمتر مورد توجه قرار كرفته است .
معمولاً علت سكته مغزي اين است كه خون به مغز يا به قسمتي از آن نميرسد . مغز براي اينكه بتواند عمل حياتي خود را انجام دهد به اكسيژن زيادي نياز دارد يعني دوازده درصد از كل اكسيژن مورد احتياج بدن . مغز اين اكسيژن را مستقيماً از جريان خون ميگيرد. بيشتر از نيم ليتر و يك چهارم ليتر خون بايد در هر دقيقه در مغز گردش كند. اگر سلولهاي مغزي حتي پنج دقيقه از اكسيژن محروم گردند خواهند مرد.
بمجرد اينكه يك سلول مغزي از بين برود بهيچوجه سلول ديگري نميتواند جايگزين آن شود . گرچه اين ضايعه غير قابل جبران است ، معهذا ديگر قسمتهاي مغز معمولاً ميتوانند تمام اعمال را انجام دهند . منطقه صدمه ديده ممكن است كوچك يا بزرگ باشد.
معمولاً سكته در قسمت فوقاني مغز يعني در قسمتيكه مركز كنترل بينائي ، شنوائي ، تكلم و حركات بدن قرار دارد رخ ميدهد . منطقه سلولهاي عصبي در سطح مخ ميباشد و رشته هاي عصبي از آنها در عمق مغز و از آنجا به نخاع شوكي ميرسد و تكانه ها را بين منطقه مغزي و قسمتي از بدن كه تحت تأثير قرار گرفته انتقال ميدهند. اگر عمال مسدود كننده اي موجب توقف جريان خون بيكي از اين مراكز شود عمل كنترلي كه آن مركز كنترل انجام ميداده فلج ميگردد. مثلاً اگر مركز عصبي كه تكلم را كنترل ميكند صدمه بيند توانائي منطقه ايكه افكار و كلمات را همآهنگ ميسازد و آنرا بصورت علائم درست به اعصاب زبان ميرساند و تارهاي صوتي را تحت تأثير قرار ميدهد فرد مصدوم از نظر تكلم فلج ميگردد.
حد اقل چهار علت است كه در صورت وقوع آن شخص دچار سكته مغزي ميگردد:
1 . لخته شدن خون در مغز. در تصلب شرائين[4] ، مواد چربي مانند كلسترول در ديواره رگها جمع ميشوند و مجراي رگ را براي عبور خون از آن تنگ و باريك ميكند ( تصلب شرائين جدي ترين شكل سخت شدن شريانها است .)
با كند شدن جريان خون، ممكن استكه خون از جريان باز ايستد . ذرات كوچك موجود در خون و يا بعبارت ديگر غبار خون ممكن استكه در جاهاي ناهموار كه بوسيله تصلب شرائين ايجاد شده دور هم جمع گردند. بدينطريق ممكن است كه خون بصورت لخته در آيد و موجب شود كه جريان خون در شريان متوقف شود.
بنظر ميرسد بعضي اوقات جريان خون در شريان بعلت اسپاسم عصبي مسدود شود . گاهي اسپاسم رفع ميگردد و يا مغز ميتواند عملي انجام دهد كه خون به نحوي از اطراف مقطه اسپاسم شده عبور نمايد . در اينگونه موارد بيشتر قسمت هاي فلج شده بحالت عادي رجعت ميكنند و فلج بكلي رفع ميگردد.
شكل ديگر لخته شدن خون در مغز بنام آميوليسم[5] ناميده ميشود. بعد از عمل جراحي و تحت شرايط ديگري ممكن استكه يك لخته خون يا آميولوس[6] آزاد شود و از طريق شريان وارد شريان مغز گردد و موجب گردد كه شريان مغز را مسدود نمايد . آمبولوس يك كلمه يوناني است كه بمعناي « توپي » ميباشد . وقتيكه در افراد جوان سكته مغزي عارض ميگردد معمولاً آمبوليسم مغزي مسئول آن است .
بمجرد اينكه لخته خون در شريان مغز ظاهر شد ، معمولاً عمل مهمي نميشود در مورد آن انجام داد . ولي بكار بردن يكي از داروهاي « ضد انعقاد » ممكن استكه از آمبولي بيشتر جلوگيري بعمل آورد و يا از رشد آنكه قبلاً ايجاد شده جلوگيري بعمل آورد . مواد ضد انعقاد خون موجب كند شدن انعقاد ميشود و باعث ميگردد كه در عمل جراحي توليد آمبولي نشود.
ادامه دارد

[1] - Stroke
[2] - Cerebrovascular
[3] - Apoplexy
[4] - Atherosclerosis
[5] - Embolism
[6] - Embolus
سخن روز
He that deceives me once, shame fall him;if he deceives me twice shame fall me.
ننگ بركسي كه مرا يكبار اغفال كند ، اگر بار دوم هم باز اغفالم كرد ننگ بر من باد.
حكايت

صبركن يادت بياد...
از عزيز نسين

( قسمت دوم )

خلاصه ، در سايه اين تعرفه تنظيمي ، از دئيس اداره گرفته تا پيشخدمت دم در ، همه مي توانند در آمد حاصله را دقيقاً محاسبه كنند و به اصطلاح « در جريان كار ها باشند » !
پيش از آمدن من ، يكي دو نفر از همكار ها كوشش كرده بودند يك قسمت از حق وحساب دريافتي را به جيب بزنند، ولي همانطور كه از قديم گفته اند ، اتحاد منبع قدرت است ، و در سايه اين اتحاد، رفقا موفق شده بودند كه اين بي همه چيز هاي ننر و خودخواه را به هر وسيله شده از آنجا دك كنند.
قديم ها ، چندين بار از اين نادرستي ها و نارو زدن ها پيش آمده بود، ولي حالا ديگر آن جور چيز ها به كلي از بين رفته. با آن تجربه هاي تلخ ، هيچ كدام ما ديگر آن اندازه بي شعور نيستيم كه مرغ تخم طلا را بكشيم يا از دست بدهيم : در آمد ها را با كمال صداقت و صميميت مي گذاريم وسط و همان طور كه گفتم : برادروار قسمت مي كنيم .
پيش از آمدن به اين شركت ، با ماهي پانصد ليره در محل ديگري كار مي كردم. از اين پانصد ليره چشم پوشيدم و چهار هزار ليره به دوست خير خواهي باج سبيل دادم كه اين شغل ماهي دويست ليره يي را برايم دست و پا كند.
هيچ يك از كاركنان شركت ما حاضر نيستند به هيچ عنوان شغل پر درآمد خود را از دست بدهند، و دوستي كه اين فداكاري را در حق من كرد هم ، راستش ، مجبور شده بود استانبول را ترك كند و به آنكارا برود ، و تازه از من قول هم گرفته بود كه وقتي بر گشت ، كارش را به خودش واگذار كنم.
من اين كار موقتي را به چهار هزار ليره خريده بودم. البته ، دوست خيرخواه من به آنها اعماد نمي كرد، و مي ترسيد كه پس از مراجعت كارش را به اش پس ندهند و سرش بي كلاه بماند. بعلاوه چون دلش مي خواست كه خدمتي به من و كمكي به عائلة فقير بيچاره ام كرده باشد ، به همين مبلغ جزئي قناعت كرد.
پس از پرداختن بكار جديد ، تحول عظيمي در زندگي ما روي داد: بچه ها وزنم گوشت نو آوردند و همه شان گرد و قلمبه شدند. خود بنده كه چه عرض كنم ! كمر شلوار ها ديگر جواب قطر شكمم را نمي داد و لباسهاي قديمي همه از گردونه خارج شدند و ناچار لباس هاي جديدي سفارش دادم. از دور ، با يك نگاه مي شد تشخيص داد كه چه تغيير عظيمي در زندگي ما ايجاد شده ... زنم، در ظرف اي بيست سالي كه با من ازدواج كرده بيست مثقالهم چاق نشده بود، اما در ساية شغل جديد ، در هر بيست روز ، طبق يك برنامه منظم دو كيلو به وزنش اضافه مي شد و معلوم هم نبود كه اين برنامه منظم تا كي ادامه پيدا خواهد و به كجا خواهد انجاميد . در هر صورت زن بيچارة من همة عقب افتادگي هاي بيست ساله اش را با سرعت هرچه تمامتر جبران مي كرد خانة مسكوني مان نيز مثل شلوار هاي من تنگ شده بود و ديگر گنجايش ما را نداشت . بنابراين به خانه وسيع تري كوچ كرديم . دختر بزرگم كه باعث ناراحتي خيالم بود و هميشه فكر مي كردم كه نكند طفلك در خانه بماند و بترشد، روز بروز قشنگ تر شد تا حالا اين روزها كه سخت سرگرم است و دارد خودش را براي شركت در مسابقه ملكه زيبائي آماده مي كند.
دردسرتان ندهم . هرچه در بارة تغييرات زندگي خودم بگويم كم گفته ام . اصلاً نمي دانم كدام هايش را تعريف بكنم ... بله ، مثلاً حزب خودمان را هم عوض كرديم و حالا ديگر به كانديداهاي حزب طبقه خودمان راي مي دهيم ... فهم بقية تحولات ناشي از درآمد جديد را به هوش سرشار و فهم زياد خودتان واگذار مي كنم .
وضع به همين منوال ادامه داشت تا روزي كه كارمند جديدي به اسم حيدربيك را به محل كار ما فرستادند.
با آمدن او ، رشتة كار ها يك هو پاره شد ... چه كسي اين شخص را به دفتر كار ما فرستاد ، معلوم نبود . شايد هم به توصية يكي از رؤساي شركت استخدام شده بود.
در هر حال ، رئيس قسمت او را به دايرة حمل و نقل فرستاد. چهره يي عبوس و اندامي لاغر و مردني داشت و ما تصور مي كرديم يك ماه نخواهد كشيد كه او هم مثل ما چاق و چله بشود، گونه هايش گل بيندازد و خنده روي لبانش جا خوش كند .
چه تصور باطلي! اين مرد چاق نشد كه هيچ ، روز بروز هم ضعيف تر و مردني تر مي شد . وقتي كه توي سالن راه مي رفت ، صداي تق تق قدم هاي بلند و كشيده اش آدم را بياد مرده هائي مي انداخت كه از قبر در رفته باشند...
فرداي روزي كه به كار مشغول شد ، رئيس قسمت سهم او را هم تعيين كرد. پس از مدتي مذاكره و يك و دو كردن ، چون آن روز ها كسادي بود و كارو بارمان چندان رونقي نداشت ، چهل و شش ليره سهم او شد و به من مأموريت دادند كه دمش را به بينم و در جريانش بگذارم .
عصر ، نزديك هاي آخر وقت ، پيشش رفتم و به اش گفتم :
« - سلام حيدربيك.
و پول را كه توي پاكت بود، روي ميزش گذاشتم.
پرسيد: « - اين چيه ؟
گفتم : « پوله . قسمت امروز شماس.
گفت: «- قسمت چي ؟
خنديدم . چه مي توانستم بكنم؟ وقتي كه انسان حرفي براي زدن ندارد و يا دليل و علتي براي اعمال خود نميتواند بيان كند مي خندد . خيلي هم احمقانه مي خندد . من هم خنديدم .
با پشت دستش پاكت پول را پس زد و به زمين انداخت ، و با خونسردي تمام گفت :
«- من قسمت مسمت سرم نميشه ... لازم هم ندارم !
پاكت پول را از روي زمين برداشتم و با لب و لوچة آويزان برگشتم نزد رفقا . رئيس متفكرانه گفت :
« - آدم درستيه ، با پاكدامني زندگي مي كنه . كار همه مونو خراب خواهد كرد...
يكي از رفقا حرف او را بريد و گفت : «- به نظرم فكر مي كنه كه اين پول كمه ...
سهمش را بيشتر كرديم . فردا همكار ديگري پول را بر داشت و به سراغ يارو رفت و باو فهماند كه اين رويه ، خلاف اخلاق و مغاير اصول همكاري است . نبايد توقع خارج از اندازه داشته باشد و به حق ديگران تخطي كند .
ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان – 46
ادامه از قبل

فصل چهارم

غولهاي بدن انسان

نيروهاي نا شناخته مغز (4 )
Bruce Bliven

خيلي از روانشناسان معتقد هستند كه ما ميتوانيم استفاده هاي بيشتر از دهنيات ناخودآكاه خود بنمائيم . تعداد بيشماري از اسخاص دريافته اند كه ميتوانند با ناخود آگاه خود « ارتباط » برقرار كنند بعضي از افراد اين توانائي را دارند كه به ذهن خود دستور دهند كه آنها را در ساعت معيني از خواب بيدار نمايد . شما حتي بعضي اوقات اگر بخودتان در موقع بخواب رفتن تلقين كنيد ميتوانيد با حالت بهتري صبح از خواب بيدار شويد . باور كنيد در صورتيكه اينكار را بنمائيد صبح بسيار سرحال از خواب بيدار ميشويد .
7 . مغز « قديم » و « جديد » را ميشود متعادل نمود .

مغز را ميتوان ( به زيان بسيار بسيار ساده ) اينطور توصيف كرد كه داراي سه قسمت ميباشد : فوقاني ، مياني و تحتاني . در قسمت تحتاني امور خودكار بدن انجام ميشود- عمل گردش خون و شش ها – مغز مياني نيز در اين امور شركت ميكند ولي همچنين نقش پلي را هم ايفا ميكند كه پيامها را به قسمت فوقاني يا غشاء مغز ميرساند. اين قسمت فوقاني مغز داراي ويژكي خاصي است كه موجب تفكيك انسان از حيوان ميشود.
موجود زنده اوليه در روي كره زمين فقط اثري از مغز فوقاني داشته است ، يا اصلاً فاقد آن بوده است ، همينطور كه در تكامل پيش ميرويم ، نسبت آن دائماً افزايش مييابد . بهمين دليل قسمت فوقاني را بنام مغز « جديد » مينامند . حتي بالا ترين پستانداران مثل شمپانزه و گوريل ، نسبت به انسان تقريباً يك سوم مغز فوقاني را دارا هستند .
در حاليكه مغز فوقاني در حال رشد بوده تمام ويژگيهاي مغز قديم را نيز حفظ نموده است . وقتي بعضي از قسمتهاي مغز بوسيله برق تحريك شود فرد مورد آزمايش چون حيوان درنده اي گاز ميگيرد و چنگ ميزند .
تا اندازه اي مغز قديم خود خواهي وحشيانه را شامل ميشود ، در حاليكه مغز جديد مكان و جايگاه مفاهيم ظريفي چون شرافت و زيبائي و غيره ميباشد . با نمو بيشتر و با بعبارت ديگر به مرحله رشد عقلي رسيدن مدلل ميگردد كه مغز جديد بر مغز قديم قائق آمده است .
هيجان شديد در مغز قديم ممكن است كه توليد شدت جرياني در مغز جديد نمايد و نمايانگر منطق و روشن بيني باشد . كسيكه در اثر خشم ناگهاني مرتكب جنابت ميشود ، با مغز جديدش ميداند كه او را دستگير خواهند كرد و مجازات ميشود ، ولي تازمانيكه خشمش فروكش نكند. راجع به اين چيز ها فكر نميكند .
البته ما نبايد سعي نمائيم كه تنها با عقل زندگي كنيم و اهميت هيجانات را ناديده بگيريم . اگر يك نياز منطقي هيجان را به ناخودآگاه تحميل كنيم در آنجا موجبات فساد فراهم ميگردد. در هر صورت ما بايد سعي نمائيم كه مغز قديم و جديد را در حال تعادل نگهداريم و بخاطر داشته باشيم كه هر وقت يكي از آنها بر ديگري سبقت گرفت بشر نميتواند رسالت خود را آنچنان كه بايد انجام دهد. %
صبر كن يادت بياد...

حكايت
انتخاب از كتاب هفته

صبر كن يادت بياد...
عزيز نسين
نرجمه رضا

(قسمت 1 )


راستش را خواسته باشيد ، حقوق ماهانه من از دويست ليره تجاوز نمي كند ، اما فقط كرايه منزلم دويست و هشتاد ليره است ! وقتي از خدا پنهان نيست ، از بنده هاي خدا چرا پنهان باشد ؟ از آن گذشته ، حالا ديكر اين مسئله علني شده و همة آنرا ميدانند.
خلاصه ، مطلب ، لب و پوست كنده ، اين است كه ما، همه مان رشوه ميگيريم . اين را رؤساي شركت هم مثل باقي خلق خدا، ميدانند اما كاري از دستشان ساخته نيست.
اصولاً ، مي دانيد ؟ وضع و ترتيب كار ها طوري است كه نميشود رشوه نگرفت . كار ما طوري با رشوه گرفتن پيوند دارد كه بدون آن نميتواند جريان پيدا كند . بنابراين ، حالا ديگر رشوه گرفتن پيوند دارد كه بدون آن نميتواند جريان پيدا كند. بنابراين ، حالا ديگر رشوه گرفتن ما براي خودش قانوني شده .
رؤساي شركت هم پس از ساليان دراز تجربه به اين نتيجه رسيده اند كه « اين جوري بوده و همين جور هم بايد باشد» ... البته آنها چندين بار براي تغيير اين وضع دامن همت به كمر زده اند : مثلاً بارها همة كارمندان را ، از كوچك تا بزرگ و از صدر تا ذيل تغيير داده اند ، ولي بدون نتيجه...
من گفتم : وضع كار ما طوري است كه نميشود حق و حساب نگرفت : اگر نگيريم كار ها جريان پيدا نميكند و اوضاع نميچرخد و همه چيز در حال ركود و وقفه ، لنگ مي ماند. بعلاوه ما كار خلاف قانوني انجام نميدهيم كه حتي يك صناري هم از صندوق شركت كش نميرويم . فقط به مراجعين ميگوئيم كه :
« آره بابا ... كارتون در جريانه ... مي دونين ؟ متأسفانه ... همين يك جمله ... اگر كار خلافي ميكنيم ، تنها گفتن همين يك جمله است . و آنوقت ، مراجع محترم ، باكمال صميميت و از ته دل و با رضايت كامل زمزمه ميكند كه :
« اختيار داريد آقا ... اما شما خودتون ميدونيد كه راهش چيه ...»
و ما هم هر چه مي دانيم بي ريا به اش ميگوئيم. آخر ما ميتوانيم كاري را ده پانزده روز زودتر ، يا ده پانزده روز ديرتر از موقع انجام بدهيم . در هر دو صورت ، ارباب رجوع به حق خودشان مي رسند و مثلاً طلبشان را وصول مي كنند. ولي همانطوريكه عرض كردم ، گاهي ممكن است اسناد مربوط ده پانزده روز زودتر و گاهي بر عكس ، يعني ده پانزده روز ديرتر آماده بشود. مي فهميد؟ در اين ميانه حق، هيچ كس از بين نميرود: نه شركت ضرري مي كند و نه ارباب رجوع.
با اينكه دو سال است در آنجا كارميكنم هنوز نتوانسته ام بفهمم اين پول هاي زبان بستة بي دست و پا چطوري به كشو ميز يا كف دست و از آنجا به داخل جيبم سرازير ميشوند... رفقاي ديگر هم هنوز اين معما را به درستي كشف نكرده اند. ما كه حق كسي را نميخوريم ، به كسي هم كه زور نمي گوئيم ، مال كسي را هم كه نمي دزديم. پس چطوري است كه توي درياي پول دست و پا مي زنيم؟
اصلاً مي دانيد چيست ، دفتر كار ما درست مثل يك ماشين پول سازي است . مرتب و بدون تعطيل براي ما پول مي سازد. نمي دانم چطوي به تان بگويم . فرض كنيم پنجرة اتاق باز باشد ، در اتاق هم همينطور ، و آن وقت ناگهان باد شديدي بوزد و همه اوراق روي ميز را به هوا بلندكند... خوب ، معلوم است ديگر... همه اين كاغذ ها از پنجره به طرف در پرواز ميكنند . پول هم عملاً براي ما همين وضع را دارد. فقط با اين فرق كه پول دم در كه رسيد پرهايش مي ريزد و همان جا گير مي افتد. اصولاً اين پول ها مال شخص به خصوصي نيست وبي صاحب است . اين دفتر كار ماستكه بدون توقف و بدون ذره ئي استراحت پول چاپ مي زند.
به نظرم حالا ديگر فهميديد ، نه ؟ فهميديد يا مثل من هنوز هيچ جيز دستگيرتان نشده است ؟ آخر اين پولها مال كسي نيست بله . ما نه تنها حق كسي را ضايع نمي كنيم و از بين نمي بريم بلكه با تسريع كارمردم و جلو انداختن تقاضاهايشان ، به آنها مساعدت هم مي كنيم ، به آنها خدمت هم ميكنيم ...
كاري كه راه مي اندازيم و رشوه يي كه از اين بابت مي گيريم ، همه علني و آشكار است . و به اين سبب، درآمد خالص ، برادروار ميان همة ما قسمت مي شود... اما – اشتباه نكنيد- منظور از «برادروار» اين است كه به برادرهاي بزرگ بيشتر ، و به بردارهاي كوچك كمتر مي رسد. يعني هر كس به نسبت مقام و اهميتي كه در اين مؤسسه دارد سهم مي برد.
بين ما ، خود به خود وحدت و اتفاق كامل به وجود آمده ، به طوري كه هيچ وقت مقدار سهم اشخاص به بيرون درز نمي كند و كسي از آن اطلاع ندارد. در تقسيم درآمد ، تعصب و صداقت و مردانگي كاملي داريم و هيچ وقت به هيچ عنوا ن حق كسي پامال نمي شود. اگر يك روز يكي از ما غيبت كند ، مريض شود و يا مثلاً به تماشاي بازي فوتبال برود ، روز بعد بچه ها حق و حساب ديروزش را بي كم و كاست مي گذارند جلوش. حتي آن هائي كه به مرخصي ساليانه مي روند هم ، از اين بابت كم ترين دغدغه يي ندارند. چه كار بكنيم چه نكنيم ، سهم حق و حساب به جاي خودش محفوظ است .
هيچ كس نمي تواند سر ديگري را كلاه بگذارد، يا حق كسي را كش برود و يا مبلغي از درآمد حاصله را از ديگران پنهان كند : همه مجبورند آنچه را كاسبي كرده اند ، بي ريا در طبق اخلاص بريزند و بگذارند وسط. حساب همه چيز مثل روز روشن است . ميپرسيد از كجا؟ بسيار ساده است :
ليست ها و تعرفه هاي تعيين درآمد ما ، از ليست ها و تعرفه هاي وزارت دارائي هم مرتب تر و دقيق تر تنظيم شده است . در اين تعرفه ها ، براي درخواست هائي كه جمع مبلغ آن تا حدود صد هزار ليره است يك درصد ، و از اين مبلغ به بالا، تا دويست هزار ليره سه درصد حق و حساب در نظر گرفته شده . به علاوه ، طبق اين تعرفه ، اگر كار ده روز زودتر انجام گرفته باشد ، به همان نسبت به حق ما اضافه ميشود و اگر بيست روز زودتر انجام بگيرد اين نسبت به دوبرابر افزايش مي يابد.
ضمناً البته نوع كار نيز در اين مسأله دخيل است : مثلاً اگر درخواست وجه براي كارهاي مربوط به حمل و نقل باشد، حق و حساب بيشتري بايد گرفت ، و اگر مربوط به امور ساختماني باشد كه ، ديگر نور علي نور است و سهم ما چيز چاق و چله يي از كار در مي آيد . اما در مورد درخواست هاي مربوط به خريد و فروش ، وضع ثابت و معيني نداريم ، و در واقع پول چائي بچه ها بستگي به عرضه و تقاضاو وضع بازار دارد گاهي گم و گاهي زياد مي شود و مدام در حال نوسان است.
ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان – 45
ادامه از قبل

فصل چهارم

غولهاي بدن انسان

نيروهاي نا شناخته مغز (3 )
Bruce Bliven

5 . نيروهاي ذهني با بكار بردن آنها رشد ميكنند.
مغز مانند سيستم عضلاني بدن با بكار نبردن ضعيف[1] ميشود و با ورزش و تمرين قوي ميگردد . اين موضوع بدين طريق ثابت شده استكه اگر عصب چشمي در اوايل عمر شخص از بين برود ، سلولهاي مغز در قسمت مخصوص به بينائي نمو نمينمايند .
درموقعيكه مغز بحدكافي رشد كرده باشد رشته هاي عصبي را ماده اي چربي شكل فرا ميگيرد كه بنام مييلين[2] ناميده ميشود و تا زمانيكه اين غشاء تشكيل نگرديده رشته هاي عصبي نميتوانند كاري انجام دهند. يك نوزاد بسياري از اين مييلين ها را ندارد ، بهمين علت استكه ما آنچه را در سنين قبل از دو يا سه سالگي برايمان اتفاق افتاده است كمتر بخاطر ميآوريم.
خيلي از روانشناسان معتقد هستند كه تمرينات سخت و پيگير مربوط به هر قسمت از مغز ميتواند رشد اضافي قسمتهاي مهم مييلين اعصاب را موجب شود.
هر عملي كه شما با مغز خود انجام ميدهيد در حقيقت آنرا ورزش ميدهيد، گرچه واضح استكه هرچه را كه انجام ميدهيد مشكل تر باشد ورزش شديد تر خواهد بود . هرچه بيشتر دليل و برهان بياوريد ، براي شما دليل و برهان آوردن جديد ساده تر خواهد بود. قدرت حفظ كردن مطالب نيز با تمرين زيادتر خواهد شد. تخمين زده ميشود كه با تمرين ميتوان مدت ياد گرفتن و يا حفظ كردن جيزي را به يك سوم مدت معمولي رسانيد. هر شكل از شخثصيت شما درمغزتان ذخيره ميشود . اين شامل اراده نيز ميگردد، كه آنهم نيز با تمرين تقويت ميشود. هر دفعه كه شما يخودتان فشار ميآوريد كه يك كار مشكلي را به پايان برسانيد دفعه بعد انجام كارمشكل تر برايتان آسان تر خواهد شد .
6 . دهن ناخودآگاه[3] انبار حيرت انگيزي است .

بدون شك جالبترين قسمت مغز قسمت ناخودآگاه ميباشد كه در پشت حافظه قابل بخاطر آوردن قرار دارد و هزاران بار از آن بزرگتر است . هنوز ما چيز هاي زيادي راجع به ذهن ناخودآگاه نميدانيم ، ولي پيشرفت در اين راه سريع است و يك روز ممكن است كه باين قدرت عظيم دسترسي پيداكنيم .
ذهن ناخودآگاه حاوي ميليونها خاطرات گدشته استكه تا آنجا كه مربوط به ذهن خود آگاه ميگردد هميشه گم شده است. در حال حاضر بكمك وسايل مختلفي ميتوانيم اين خاطرات گم شده را بيابيم . يكي از اين روش ها روش « تداعي آزاد »[4] است كه بوسيله روانكاوان مورد استفاده قرار ميگيرد . اگر بيماري اجازه دهد كه ذهن آگاهش با اراده بگردش در آيد ، ميتواند كليدي براي چيز هاي فراموش شده بما بدهد كه پزشك آنرا با مهارت دنبال كند و موفق شود تمام افكار و نگراني هاي گذشته را از ذهن ناخودآگاه بيمار بيرون كشد . بعضي از داروها هم ميتوانند در اين راه كمك نمايند ، هيپنوتيزم نيز ميتواند براي استخراج اين خاطرات انبار شده در ذهن ناخود آگاه كمك فراواني باشد.
[1] - Atropy
[2] - Myelin
[3] - Unconscious Mind
[4] - Free Association
سخن روز
The death of wolves is safety of the sheep
مرگ گرگ امنيت براي گوسفند است .
داستان

مرگ گاو

انتخاب از كتاب هفته

ليام اوفلاهرني
ترجمه ايرج پزشك نيا

گاهي تندو زماني آهسته در ميان علف ها چرخ ميزد. ناگهان بهمانجائي رسيد كه اندكي پيش گوساله را زائيده بود . همانجائي كه علف ها زير پاي دهقانان له شده بود و اينجا و آنجا خاك ربرش بيرون زده بود. همينطور كه زمين را بو مي كشيد ، بنقطه اي رسيد كه گوساله اش ابتدا در آنجا افتاده بود و علفهايش هنوز خيس بود. نگاه خشمناكي باطراف انداخت و بعد پوزه اش را روي زمين گذاشت ، رد بو را گرفت و از همانطرف كه گوساله را كشانده بودند براه افتاد. در كنار پرچين ايستاد و مدتي بو كشيد و سعي كرد نا مگر بفهمد كه دنبالة بو از كدام طرف مي رود . بعد به پرچين فشار سختي آورد . سنگ ها سينه اش را خراش دادند و اندكي بعد پرچين فرو ريخت و گاو با شتاب از ميان آنها گذشت و اين بار كنار پستانش هم خراشيد . اما بي توجه بدرد، جلو رفت و همچنان بو كشيد و رد گوساله را دنبال كرد.
بر سرعت خود افزود، گاهي سرش را بالا و زناني پائين مي گرفت و در اين حال سرو گردنش مانند باد تندي بود كه ناگهان دركنجي بخود پيچيده باشد . دم پرچين دوم از نو ايستاد اين بار نيز بدان فشار آورد و اين پرچين هم مثل آن ديگري پيش رويش فرو ريخت. چون خواست از قسمتي كه ريخته بود لاي دو تكه پرچين گير افتاد. زوري زد و خودش را بيرون كشيد. پهلوهايش هم زخمي شد. خون از زخمها سرازير گرديد و روي خال سفيد پهلوي چپش فروخزيد.
خود را بشتاب به تخته سنگ لبة پرتگاه رساند و چون ناگهان دريا را ديد ، از غرش موجها كه بسنگ ها مي خورد وحشتي كرد و كمي پس رفت . هوا را بو كرد و بعد وجب بوجب ترسان و لرزان جلو رفت تا بلب پرتگاه رسيد كه ديگر علفي در آنجا نروئيده بود و زير پايش جز سنگ چيزي نيود . با وحشت چرخي زد و دوباره باز گشت. مي ديد كه بوي گوساله اش همانجا تمام شده است و ديگر نمي تواند رد آنرا بگيرد و برود . هوا را هم بو كرد. اما چيزي جز بوي شور دريا بمشامش نرسيد. نالة درد ناكي سر داد و بعد بپائين سنگها نگاهي انداخت و ناگهان چشمش به گوساله اش افتاد كه روي تخته سنگهاي كنار دريا پهن شده بود.
تعره شادمانه اي در داد و بعقب رفت تا راهي براي پائين رفتن بيابد. از اينطرف بآنطرف رفت و اينجا و آنجا را بو كشيد. از لبه پرتگاه نگاهي بپائين انداخت. روي زانوانش نشست و زير سنگها را نگاه كرد و سر انجام راهي كه او را بگوساله اش برساند نيافت. دوباره بعقب بازگشت و در اين موقع بنقطه اي رسيد كه گوساله اش را از آنجا بزير پرتگاه انداخته بودند.
پاهايش را محكم روي سنگها گوفت و كوشيد تا مگر پائين رود اما قرار گاهي براي پاهاي خود نمي يافت . پرتگاه بسيار عميق بود. نزديك به سي متر.
با نگاههاي ناتوان و ساده لوحانة خويش و بي آنكه جنبشي كند بگوساله خيره شد. چند بار نعره اي كشيد . اما پاسخي نشنيد . مي ديد كه آب دريا كم كم بالا مي آيد و دور گوسله حلقه مي زند. فريادي كشيد تاگوساله را از خطر آگاه كند . اما موجها پي در پي مي آمدند . آنرا درميان مي گرفتند. گاو بينوا باز نعره اي درد داد و سرش را وحشت زده از اينسو بدانسو جنباند . انگار مي خواست موجها را با شاخهاي خود نهيب زند و بترساند و عقب بنشاند.
اما ناگهان موج بلندي بساحل خورد و هنگام بازگشته گوساله را نيز در كام خود فرو برد و رفت . و گاو نعرة دردناك و بلندي كشيد و خود را از فراز پرتگاه بزير انداخت.
شگفتيهاي بدن انسان – 44
ادامه از قبل

فصل چهارم

غولهاي بدن انسان

نيروهاي نا شناخته مغز (2 )
Bruce Bliven

4 . سن زياد نبايد شما را از فراگيري باز دارد . يكي از عادي ترين سوء تفاهمات درمورد مغز اين استكه تصور ميشود با بالا رفتن سن وضعي براي مغز ايجاد ميگردد كه فراگيري را مشكل ميسازد . اين موضوع درست است ولي بقدري مقدار آن ناچيز است كه براي اغلب ما عملاً قابل حذف است .
فراگيري بستگي به توانائي ايجاد كردن جريانهاي الكتريكي انعكاسي در مغز دارد ، و تا زمانيكه اين نيرو پا برجا است شما ميتوانيد چيز هاي تازه را فرا گيريد و بر مهارت هاي خود بيفزائيد. حتي در سن 90 سالگي . اين درست است كه اغلب سالخوردگان مبتلا به صدمات جسمي هستند و ممكن است مبتلا به ضعف نيروي فكري گردند ولي بهترين عقيده پزشكي در حال حاضر اين استكه در هر دو مورد آنچه اتفاق ميافتد يك سري « حوادث » جزئي استكه براي قسمتهائي از مكانيزم فيزيولژيكي پيچيده و شگفت آور ما اتفاق ميافتد. هيچكدام از اينها بتنهائي خطر جدي نيستند ولي ممكن است اثرات كلي آن جدي باشد .
صدمه مغزي در سالخورگان توأم با نقصان گردش خون ، مخصوصاً مواد پرارزشي است كه خون با خود بهمراه دارد . از قبيل اكسيژن و گلوكز . احتمالاً بهمين علت استكه سالمندان اغلب خاطرات جواني خود را خيلي روشن و بهتر از خاطرات چند سال گذشته بخاطر ميآورند ، چون خاطرات جواني موقعي در مغز نقش بسته است كه جريان خون خيلي بهتر بوده است .
باوجود اينكه لطمات جدي فكري فقط در افراد سالمند اتفاق ميافتد. مردان و زنان فعالي وجود دارند كه از نظر فكري سالم و بخوبي فكرشان كار ميكند حتي در نود سالگي . وجود اين افراد دليل براين استكه خوب كار نكردن نيروهاي فكري ارتباطي به كهنسالي ندارد بلكه منتج از عوارض بيماري هائي است كه شخص بآن مبتلا شده است .
علم دليلي نميداند كه يك فرد متوسط در سن هفتاد سالگي نتواند لااقل تا نود درصد چيزهائي را كه فرا ميگيرد بخاطر نسپارد . خيلي خوب ميشد كه اگر افراد بازنشسته به مدرسه و يا دانشگاه ميرفتند كه چيز هاي تازه را فراگيرند . براساس عقيده نادرست « خيلي پير هستي كه چيزي ياد بگيري» ميليون ها نفر خود را از دنياي شگفت انگيز علم كنار كشيده اند .
ادامه دارد
سخن روز
Deeds are fruits , words are but leaves.

بعمل كار برآيد به سخنداني نيست

« بيائيد باهم به بوستان سعدي سري بزنيم و از رايحه خوش گلهايش لذت ببريم. »

بوستان سعدي – 29

باب اول

حكايت ( قسمت 11 )
ادامه از قبل

من اين گفتم اكنون ملك راست راي
چو من آزمودم تو نيز آزماي

بنا خوبتر صورتي شرح داد
كه بد مرد را نيكروزي مباد

بد انديش بر خرده چون دست يافت
درون بزرگان بآتش بتافت

بخرده توان آتش افروختن
پس آنگه درخت كهن سوختن

ملك را چنان گرم كرد اين خبر
كه جوشش برآمد چو مِرجَل[1] بسر

معنــــــــي :

من آنچه دانستم گفتم و ننهفتم اكنون فرمان با شهريار و حكم آن اوست و خود او را امتحان كردم اكنون تو هم او را بيازماي و در كارش ژرف بنگر. آن واقعه را بزشت ترين وجهي نمود و بيان كرد يارب مرد بدنهاد روي نيكبختي و اقبال نبيند و يجاه مرتبت نرسد. بدخواه زشت نهاد چون بر چيزي كه اندك محل اعتراض باشد دست يابد و بدان آگاه شود همانا دل بزرگان و سر افرازان را بآتش كينه توزي و خبث فطرت ميسوزاند و بتاب ميافكند. باخرده خاشاك و اندك تراشة چوب ميتوان آتش روشن كرد و آنگاه درخت ديرسالي را دستخوش حريق ساخت . شنيدن اين رويداد چنان شعلة خشم در نهاد پادشاه بر افروخت كه مانند ديگي بر آتش بجوش آمد و گوئي سر او تافته شد .
[1] - ديگ
شگفتيهاي بدن انسان - 43
ادامه از قبل

فصل چهارم

غولهاي بدن انسان

نيروهاي نا شناخته مغز (1 )
Bruce Bliven

هفت حقيقت مهم راجع به مغز وجود دارد كه بعضي از آنها در اثر تحقيقات اخير كشف شده و كمكي خواهد بود كه شما از مغزتان بهتر استفاده كنيد :

1 . چيزي بنام خستگي مغز وجود ندارد . افراد عادي اغلب راجع به « خستگي روحي » يا « خستگي مغزي » صحبت ميكنند و تصور ميكنند كه كارهاي طولاني فكري موجب خستگي مغز ميشود. ولي دانشمندان معتقد هستند كه چنين حالتي وجود ندارد . مغز مانند ماهيچه نيست . عمل مغز يك كار عضلاني نيست بلكه يك عمل شيميائي – الكتريكي است .
وقتي بعد از ساعتها كار فكري ظاهراً بنظر ميرسد مغز خسته شده است بدون شك خستگي مربوط به قسمتي ديگر از بدن ميباشد ، مثلاً چشمها يا عضلات گردن و يا پشت . خود مغز تقريباً ميتواند تا مرز بينهايت بدون خستگي بكار ادامه دهد.
خانم جواني حاضر شد كه براي آزمايش در ذهنش يك سري اعداد چهار رقمي را ضرب نمايد و اين عمل را با سرعت هرچه تمانتري انجام دهد . او اين كار را دوازده ساعت بدون وقفه انجام داد. در اين مدت فقط نقصان كمي از لحاظ سرعت و دقت در مهارتش مشاهده گرديد. در پايان دوازده ساعت او بعلت احساس خستگي بدني و گرسنگي دست از كار كشيد .
آنچه بنظر خستگي ميرسد دلتنگي و ملالت است . در موقع مطالعه يك كتاب مشكل شما بين تمايل به ادامه خواندن و تكانه نخواندن كتاب در كشمكش است . از نظر يكي از روانشناسان معروف ، اغلب اين خستگي نيست كه شما احساس ميكنيد بلكه بيتوجهي و ناتواني از دور كردن افكار مغشوش كننده است .
2 . گنجايش مغز تقريباً بينهايت است . آن قسمت از مغز كه عهده دار فكر كردن و حافظه است بانضمام فعاليت هاي آگاهانه داراي ده يا دوازده هزار ميليون سلولهاي ريز ميباشند. هركدام از اينها داراي پيچك هاي كوچكي هستند كه بوسيله آنها يك پيام الكترو شيميائي از سلولي به سلول ديگر را منتقل ميكند . فكر كردن و حافظه به اين گذرگاه جريانات الكتريكي وابستگي دارد . دانا ترين فرديكه تا كنون در دنيا بوده است هرگز از تمام گنجايش مغز استفاده نكرده است . ( به احتمال قريب به يقين ، افراد بطور اعم فقط ده تا دوازده درصد از توانائي مغز خود را مورد استفاده قرار ميدهند. )
3 . بهره هوشي[1] آنقدر ها هم كه فكر ميكنيد مهم نيست . خيلي از ما ها عقده حقارت در مورد بهره هوشي خود داريم . خيلي ساده بعلت شرايط نامناسبي ميتواند نتيجه بهره هوشي كمتر از آنچه واقعاً استحقاق آنرا داريد نصيبتان گردد. اين امر ممكن است كه بعلت كسالت موقت و يا تشويش اتفاق افتد. بنابراين اگر شما مورد آزمايش بهره هوشي قرار گرفتيد و امتيازي كسب كرديد بدانيد كه امتياز حقيقي شما بيش از آن ميباشد.
اساس جسمي هوش زياد چيست ؟ بر خلاف عقيده معمول ، هوش زياد لازمه اش سر بزرگ نيست. احتمالاً اين امر مربوط با شكنج هاي قشر مخ ميباشد كه قسمت بزرگ فوقاني مغز ميباشد . افراد بسيار باهوش داراي جريان گردش خون خوبي به مغز خود ميباشند ، كه اكسيژن ، گلوكز و بعضي مواد مهم شيميائي ديگر را در بر دارد. فردي كه داراي استعداد بخصوصي مثلاً در رياضي يا موسيقي و غيره داشته باشد داراي يك رشته ضخيم عصبي در مكان بخصوصي از مغز ميباشد .
ولي امتيازات جسمي مغز شما خيلي كمتر از نحوه بكار بردن آن اهميت دارد . تعداد سلولهاي مغزي در فردي با بهره هوشي 100 ( كه ميانگين است) بقدري بزرگ است كه اگر كاملاً بكار گرفته شود از نظر حافظه بقدري زياد خواهد بود كه از بزرگترين نابغه ايكه تاكنون در جهان ميزيسته بيشتر خواهد بود . يك فرد داراي بهره هوشي متوسط كه بسرعت دانش خود را افزايش ميدهد و مهارت خود را هر سال بيشتر ميكند از فرديكه داراي بهره هوشي بالا ميباشد ولي از مطالعه و افزايش دانش خود غافل است جلو تر خواهد بود . تحقيقات ثابت كرده است كه بعضي افراد بسيار مهم در تاريخ بهره هوشي در حد معمول داشته اند . براي نمونه ميتوان از سياستمداراني چون كرومول ، جان آدامس و لينگلن و از قهرمانان نظامي چون دريك ، ناپلئون و نلسون و از نويسندگان چون گلداسميت، تاكري و امرسون نام برد . تمام اين مردان بزرگ بدون شك از لحاظ هوشي فوق متوسط بوده اند با اين وجود آنها را از ميان افراديكه مورد مطالعه و بررسي قرار داده اند در درجه پائين تر يافته اند . آنچه را كه آنها در درجه عالي واجد بوده اند صفات ويژه و سخت كوش بودن آنها بوده است يعني آنقدر داراي اراده قوي بوده اند كه هر قصدي را كه ميكرده اند تا آنرا به اتمام نميرسانيدند از پاي نمي نشستند .
ادامه دارد
[1] - I.Q ( Intelligent Quotient )
سخن روز
A woman is wine , but turns to vinegar when married.
زن شراب است ،ولي با ازدواج سركه ميگردد.
لرد بايرن

« بيائيد باهم به بوستان سعدي سري بزنيم و از رايحه خوش گلهايش لذت ببريم. »

بوستان سعدي – 28

باب اول

حكايت ( قسمت 10 )
ادامه از قبل

شنيدم كه با بندگانش سرست
خيانت پسندست و شهوت پرست

نشايد چنين خيره روي و تباه
كه بدنامي آرد در ايوان شاه

مگر نعمت شه فرامش كنم
كه بينم تباهي و خامش كنم

بپندار نتوان سخن گفت زود
نگفتم تو را تا يقينم نبود

زفرمانبرانم كسي گوش داشت
كه آغوش را اندر آغوش داشت

معنـــــــي :

بسمع رسيد كه اورا با آن دوبنده تعلق خاطر و سرو سِر و راز نهاني در كارست و نادرست و بد منش و بندة آرزوهاي پليد نفساني واهريمنيست. شايسته نيست كه اين سخت روي وقيح و فساد جوي تباهكار در كاخ پادشاه بدين كارهاي نكوهيده دست يازد و قصر سلطنت را بزشت نامي خويش بيالايد. من آن نيستم كه حقوق نعمت و نمك پروردگي شهريار و آسوده زيستن در ساية دولت وي را از ياد ببرم و چون فسادي در كار بنگرم خاموش بنشينم و سكوت گزينم.
بصرف وهم و خيال و بي رؤيت و انديشه نبايد لب بگفتار گشود و اين مطلب را تا تحقيق نكردم و نيك ندانستم باظهار آن نپرداختم. يكي از فرمانپذيران و اطاعت كنندگان امر من نگران و مواظب بود و مشاهده كرد كه وي غلام آغوش نام را دركنار گرفته بود
.
ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان - 42
ادامه از قبل

فصل چهارم

غولهاي بدن انسان

حافظه - خاذن شگفت آور (3)
Bruce Bliven

در خيلي از موارد پيامها همزمان به بيشتر از يك قسمت از جهار قسمت سيستم اعصاب ميروند. بعضس اوقات لازم ميشود كه اين مراكز با يكديگر همآهنگي نمايند ، ولي بعضي اوقات هم اين امر ضرورتي ندارد . شما در يك شب سرد بيشتر خود را لاي پتو ميپيچيد و اين امر بدستور صادره از طرف مخچه است ، ولي يك پيام بايد آنقدر در مغز بالا رود كه موجب شود كه شما مثلاً خواب قطب شمال را ببينيد. ولي « الويت هاي كمتر مهم » هم وجود دارند . يك علامت مهم مانند بوي سيگار در شب تمام مراكز را گوش بزنگ ميكند و جريانات الكتريكي را برقرار مينمايد كه با سرعت زيادي منعكس ميشود و منتهي به يك عمل آگاهانه ميشود.
خيلي از اعمالي كه براي اولين بار انجام ميگيرند مقدار زيادي توجه آگاهانه لازم دارند ولي بعداً نياز زيادي به آگاهي نداشته در پائين مغز كه از لحاظ آگاهي در سطح پائين تري است آنرا مورد كنترل قرار ميدهد. دوچرخه سواري ، شنا ، رانندگي و مهارت هاي ديگر در آغاز نياز به فكر ( عمل مغزي ) دارد ، ولي بتدريج خودكار يا انعكاسي ميشود. ما همچنين ياد گرفته ايم كه از آگاهي خود پيامهائي را كه مورد نياز نيست و چندين بار تكرار شده ناديده بگيريم . به اين علت استكه فردي كه در شهر بزرگي زندگي ميكند بدون هيچگونه اشكالي ميتواند در سر و صداي ترافيك بخوابد ولي همين فرد از بانك خروس در ييلاق كه از فاصله دوري بگوشش ميرسد از خواب ميپرد.
چه چيزي موجب اختلالات رواني ميشود ؟ در عقب افتادگي هاي رواني و بعضي از انواع ديوانگي در هردو مورد يا صدمه به سلولهاي خود مغز وارد شده و يا نقصي در مورد عمليات الكتريكي آن وجود دارد .
تشويش و اضطراب بيش از حد ، خشم غير قابل كنترل و ديگر حالات عصبي حاد غير منطقي ظاهراً نتايج حاصله از جريانات الكتريكي هستند كه از كنترل خارج شده اند . بنظر ميرسد بعضي از بيماري هاي رواني بستگي به ناتواني جمع آوري مقدار زيادي از جريانات الكتريكي انعكاسي مغز داشته باشد . فرديكه تصور ميكند ناپلئون است ميتواند جرياناتيكه شامل نام ناپلئون ميباشد و اين حقيقت كه او يك جنرال بوده است را مورد استفاده قرار دهد. ولي وي نميتواند با جريان الكتريكي كه بايد به او بگويد ناپلئون شخص ديگري بوده ارتباط برقرار كند .
چه چيزي موجب نبوغ ميشود؟ احتمالاً فرديكه داراي چنين نعمتي است داراي استعداد ذاتي براي همآهنگ كردن اين جريانات الكتريكي بطور خارق العاده ميباشد . هرچه بيشتر ياد بگيريم ، ذخيره حافظه ما بيشتر ميشود و بر اساس آن ما ميتوانيم از آن استفاده لازم را ببريم . هرچه بيشتر تمرين كنيم كه جريان گردهم آوردن صدها جريان الكتريكي را به جريانهاي بزرگتر تبديل كنيم عمل آسانتر خواهد بود و اين جريانات الكتريكي وسيعتر ميگردند .
چارلز شرينگتون ، متخصص بزرگ مغز بعد از اسنكه اشاره ميكند كه مغز انسان نسبت به وزنش خيلي از حيوانات ديگر بزرگتر است ، اظهار ميدارد كه هنوز تكامل انسان در تكوين است و حالت و وضعيت فعل مغز در حد متوسط است و ما بايد در آينده شاهد مراحل بهتري باشيم . آيا چنين امكاني در انتظار بشر ميباشد ؟
سخن روز
Without danger, we cannot get beyond danger.

از خطر خيزد خطر*

*بزرگي

« بيائيد باهم به بوستان سعدي سري بزنيم و از رايحه خوش گلهايش لذت ببريم. »

بوستان سعدي – 27

باب اول

حكايت ( قسمت 9 )
ادامه از قبل

درو هم اثر كرد ميل بشر
نه ميلي چو كوتاه بينان بِشَر

از آسايش آنگه خبر داشتي
كه در روي ايشان نظر داشتي

وزير اندرين شمة راه برد
بخبث اين حكايت بر شاه برد

كه اين را ندانم چه خوانند و كيست
نخواهد بسامان درين ملك زيست

سفر كردگان لاابالي* زيند
كه پروردة ملك و دولت نيند

* پروا ندارد

معنـــــــي :‌

تعلق خاطر آدميان بزيبائي و جمال كه امري طبيعي و موافق فطرتست در وي كارگر افتاد ولي اين گرايش بخلاف ميل كوتاه نظران و دون همتان از آلايش هوي و هوس و زشتي و تباهكاري پاك بود . تنها در هنگامي كه ديده بچهرة‌ آنان ميگشود در مييافت كه خاطر وي مجموع و با آسايش خيال و فراغ بال دمسازست. وزير پيشين و ديرين اندكي از ين ماجرا دريافت و از بدنهادي و ناپاك سرشتي اين داستان را بسمع پادشاه رسانيد و گفت: نام اين نامردم و ناكس را نميدانم و نميشناسم كيست و سابقه معرفتي بحالش ندارم اما ارادة آن ندارد كه درين سرزمين بآئين راستي و درستي روزگار بگذراند سياحان و جهانگردان برسوم و آداب بي اعتنا و بيباك و ناپروايند زيرا بآئين ملك و دولت و قانون مدنيت تربيت نيافته و خود سر و گسسته مهارند .

ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان - 41
ادامه از قبل

فصل چهارم

غولهاي بدن انسان

حافظه - خاذن شگفت آور (2)
Bruce Bliven

تعداد چيزهائيكه ما ميتوانيم بخاطر آوريم خيلي بيشتر از مجموع سلولهاي مغزي است . يك متخصص فيزيولژي اعصاب تخمين زده استكه بعد از هفتاد سال فعاليت مغز ممكن است كه بيش از پانزده بيليون واحد حافظه جدا وجود داشته باشد . بدين طريق گنجينه حافظه شما چيزي استكه ما فوق درك انسان از لحاظ اندازه و نيرو است . تأسف آور است كه بيشتر افراد مقدار بسيار كمي از اين نيرو را مورد استفاده قرار ميدهند و اين گنجينه را از چيزهائيكه بايد فراگيرند و همچنين تجربيات گوناگون خالي ميگذارند.
از آنجائيكه احساس ما بطور خود كار و دائم هر چيزي را كه مشاهده ميكنيم يا لمس ميكنيم و يا ميشنويم و ميبوئيم و يا ميچشيم گزارش ميكند اگر حجابي براي آن وجود نداشت بهمن تأثيرات غير قابل تحمل ميبود . خوشبختانه در بيشتر نقاط سيستم اعصاب فواصلي وجود دارد كه بنام سينابس[1] ناميده ميشوند كه موجب ميشوند علائم جزئي و ضعيف نتوانند نأثير گذار باشند مانند يك تغيير درجه حرارت يك درجه اي. اثر الكتريكي هر رشته عصبي آنقدر قوي نيست كه بتواند از روي اين فاصله جهش نمايد و اثر يك دسته رشته عصبي بزرگ كه توأماً و در يك زمان پيام فرستاده ميشوند ميتوانند از اين نقاط جسته و براه خود ادامه دهند.
نمونه مناسبي از اين مكانيزم حفاظتي شبكيه چشم است كه حدود يكصد ميليون سلول حساس به نور ميتواند اثرات وارده را مخابره كند. ولي فقط حدود يك ميليون رشته هاي عصبي هستند كه به مغز منتهي ميشوند. بدين طريق قبل از اينكه اثري بمغز برسد بايد بقدري قوي باشد كه دستور دهد كه يكصد سلول به آن پاسخ دهند.
سه مركز عمده پيام در مغز وجود دارد . هر قسمت پيام را دريافت و عمل مناسب در روي آن انجام ميدهد . بصل النخاع (پياز مغز) امور مربوط به كارهاي خودكار را از قبيل تنفس و صربان قلب را انجام ميدهد . مخ[2] با غشاء خاكستري رنگش بنوبت خود جايگاه خود آگاهي ، حافظه ، برهان و بطور خلاصه شخصيت انسان است . مخچه[3] عمل ارادي عضلات را كنترل ميكند و تا اندازه اي تحت فرمان مخ است . عمل بازتاب ، مانند وقتيكه پاي خود را بعلت قلقلك عقب ميكشيم ممكن است تنها بوسيله نخاع شوكي انجام پذيرد . مقدار فضائي از مغز كه توسط هر قسمت از بدن مورد استفاده قرار ميگيرد بوسيله مقدار كنترل خوداگاه كه عضو لازم دارد اداره ميگردد. بعبارت ديگر هر چه كنترل بيشتر باشد منظقه وسيعتري از مغز مورد استفاده قرار ميگيرد. مثلاً دستها و انگشتان كه ميتوانند حركات بسيار پيچيده اي را انجام دهند، منطقه وسيعتري از مغز را لازم دارند تا پا ها ( زبان و لبها نيز نسبتاً منطقه وسيعي از مغز را لازم دارند. )
چگونه مينوان نور ، صدا ، حرارت و صور ديگر دنياي خارج را ديد، شنيد و احساس كرد؟ آنچه كه ما ميدانيم اين استكه بعضي شرايط فيزيكي موجب ميگردد كه اعضاي حسي ما پيام هاي الكتريكي را بجاي لازم در مغز برسانند و كيفيت احساس بوسيله نوع تكانه ايكه دريافت شده تشخيص داده ميشود .
وقتيكه مغز را در هنگام جراحي در مجاورت هوا قرار ميدهند يك تحريك كم الكتريكي به نقطه ايكه بافت هاي عصبي مربوط به بينائي و شنوائي در آنجا قرار دارند بعمل آيد موجب ميگردد كه بيمار نقاط نوراني را مشاهده نمايد و يا اينكه صداي زنگ و ياضربه بدر را بشنود . تحريكهاي بعمل آمده بر مركز تكلم موجب ميگردد كه فرد مانند كودكي گريه كند ولي موجب تكلم بيشتر فرد نميگردد، چون اين امر براي چنين محركي بسيار پيچيده است .
وقتيكه اين آرمايشات روي افرادي ميشود كه بيهوش نيستند ( بافتهاي مغز در مقابل درد حساسيت ندارند ) آنها ادعا ميكنند در موقعيكه گريه كودكانه ميكرده اند هيچ تصور نميكردند كه يك محرك خارجي باعث آن شده باشد بلكه واقعاً ميخواسته اند كه گريه كنند.
[1] - Synabses
[2] - Cerebrum
[3] - Cerebellum

سخن روز
Cruelty is more cruel , if we defer the pain.
اگر ما تسليم ظلم شويم ظالم جري تر ميشود.

« بيائيد باهم به بوستان سعدي سري بزنيم و از رايحه خوش گلهايش لذت ببريم. »

بوستان سعدي – 26

باب اول

حكايت ( قسمت 8 )
ادامه از قبل

ملك را دو خورشيد طلعت غلام
بخدمت كمر بسته بودي مدام

دو پاكيزه پيكر چو حور و پري
چو خورشيد و ماه از سديگر بري

دو صورت كه گفتي يكي نيست بيش
نموده در آئينه همتاي خويش

سخنهاي داناي شيرين سخن
گرفت اندرون هر دو شمشاد بن

چو ديدند كاو صاف و خلقش نكوست
بطبعش هوا خواه گشتند و دوست

معنـــــــي :

پادشاه دو چاكر برناي آفتاب چهره داشت كه پيوسته كمر خدمتگذاري بر ميان اطاعت بسته آماده فرمانبري بودند ، دو تن زيبا اندام و خوب پيكر مانند حور و فرشته – كه مثل آفتاب و ماه در فروغ چهره سومي نداشتند دو زيبا صورت و خوب طلعت كه پنداشتي هر دو يكي باشند و در آئينه شبيه و همانند يكديگر نمايند يا آنكه نظير و شبيه خود را تنها در آئينه توانند ديد و كسي در جهان بحسن همتاي آنان مشاهده نكند و ممكنست هر دو معني اراده شود .
گفتار هاي دانشمند خوش عبارت و گوينده سخن دلاويز در آن هر دو كه چون درخت شمشاد و سرو راست بالا و خوش قامت بودند اثر بخشيد و دلنشين افتاد. چون دريافتند كه صفات و خوبيهاي او خوب و پسنديده است بصرف طبيعت و حكم فطرت هوا دار و پاسدار خاطر و دوست و يار او شدند
.
ادامه دارد
شكفتيهاي بدن انسان - 40
ادامه از قبل

فصل چهارم

غولهاي بدن انسان

حافظه - خاذن شگفت آور (1)
Bruce Bliven

چگونه ميتوانيم در ذهن خود مكاني را كه سالها قبل ديده ايم تجسم كنيم ؟ چه عامل اسرار آميزي در اين مورد وجود دارد ؟ بعلت پژوهشهاي جالب توجهي كه در سالهاي اخير در آزمايشگاهها انجام گرفته است اكنون بتدريح پاسخ اين سئوالات را پيدا ميكنيم . در اصل عملي كه بدن انجام ميدهد يك عمل الكتريكي است .
سيستم اعصاب انسان – مغز، نخاع شوكي ، و اعصاب – آنچه را كه يك باطري تر را تشكيل ميدهد شامل ميشود و جريان الكتريكي مستقيم در حدود يك دهم ولت ايجاد ميكند . جريان الكتريسته بوسيله دو ماده شيميائي بدن ايجاد ميشود ، سديم و پناسيم كه در يك بافت عصبي شناور در مايعي كه بيشتر انرا آب تشكيل ميدهد عمل مينمايد . با توجه باينكه هر قسمتي از رشته عصبي يك تكانه الكتريكي دريافت ميكند، محركي براي بازتاب بعدي ميگردد تا اينكه تكانه ها بسرعت به مراكز بغرنج و عجيب مغز برسند و از آن خارج گردند.
براي ايكه بفهميد در مغز و نخاع شوكي دائماً چه ميگذرد ، تعداد يك هزار تابلوي اتصال شماره هاي تلفن را كه هر كدام از آنها براي شهري مثل لندن كافي باشد در نظرتان مجسم كنيد كه بايد به تمام تقاضا ها ، دستورات و سئوالات پاسخ دهد . با نيروي خارق العاده اش هزاران جريان را در مدت چند صدم ثانيه بيكديگرمتصل نمايد – هر كدام از اين جريانها نمايانگر يك خاطره و يا عقيده ايست – مغز قادر است كه اطلاعاتي را كه براي يك جريان بزرگ لازم باشد گرد آوري نموده باعث فكر كردن و اتخاذ تصميم گردد.
اغلب دانشمندان معتقد هستند كه هر تجربه ما در زندگي بوسيله اين جريانها ثبت و نگهداري ميشود و اين شامل ميليونها خاطره ايكه بنظر ما فراموش شده است نيز ميگردد. روانپزشكان كشف نموده اند وقتيكه بيماري روزهاي متوالي سعي نمايد ميتواند وقايع مدفون شده دوران كودكي خود را با وجود اينكه در آغاز اسرار به اين داشته كه هيچ چيزي بخاطر نداشته كاملاً بخاطر آورد .
چكونه مغز خاطرات را در خود نگهميدارد . بشر هنوزباين راز پي نبرده است . بعضي از دانشمندان معتقدند كه هر فقره از خاطره ير يك گره سلولي كه بوسيله پيچك هاي بسيار نازكي متصل شده اند قرار ميگيرند كه ممكن است شامل صد ها هزار باشند . فرضيه ديگري وجود دارد كه خاطره بنحوي روي سلول اثر ميگذارد يا اينكه روي زنجيري از سلولها چون گره اي روي نخ باقي ميماند . ما ميدانيم كه براي سي تا شصت دقيقه اي كه اولين پيام دريافت ميشد هر اثر حسي در مغز باصطلاح شناور است و بطور ثابت ثبت نميشود. اين ممكن استكه علت فراموشي جريان هاي اتفاق افتاده تا نيم ساعت قبل از وارد شدن ضريه سخت بمغز باشد .
ادامه دارد
سخن روز
A crown is no cure for the headache.
تاج معالج سردرد نيست.

« بيائيد باهم به بوستان سعدي سري بزنيم و از رايحه خوش گلهايش لذت ببريم. »

بوستان سعدي – 25

باب اول

حكايت ( قسمت 7 )
ادامه از قبل

زبان همه حرفگيران ببست
كه حرفي بدش بر نيامد ز دست

حسودي كه يك جو خيانت نديد
بكارش نيامد چو گندم تپيد

ز روشن داش ملك پرتو گرفت
وزير كهن را غم نو گرفت

نديد آن خردمند را رخنة
كه در وي تواند زدن طعنة

امين و بد انديش تشتند و مور
نشايد درو رخنه كردن بزور

معنــــــــي :

همه خرده گيران و معترضان را خاموش ساخت و بهيچيك مجال بد گوئي و عيبجوئي نداد چه يك حرف ناروا و نادرست هم بر زبان خامه او نرفت يا آنكه هيچ معترض را دست نداد و ممكن نشد كه در باره او سخن و حرفي بنكوهش و سرزنش بر زبان آورد – بدخواه و حاسد كه زوال نعمت وي ميخواست چون در كار وي اندك يا هيچ نادرستي نيافت مانند گندم بر آتش بيتاب شد و خود اين اضطراب و بيقراري سود نداد و مفيد نيفتاد كشور از ضمير نوراني و تابناك وي فروغ و روشني پذيرفت و دستور قديم و ديرينه خدمت را هر دم و هر زمان اندوهي تازه بر خاطر مستولي ميگشت.
وزير پيشين دركار آن مرد عاقل و بخرد استواري و عيب و خللي نديد كه بر آن زبان اعتراض گشودن و وي را بسرزنش و بيغاره گرفتن ممكن باشد . مرد نيكو كار و راست كردار چون تشت و دشمن كج انديش مانند مورچه است كه نيرو و توان شكافتن و سوراخ كردن تشت را ندارد
.

ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان -39
ادامه از قبل

فصل چهارم

غولهاي بدن انسان

معرفي مغز انسان ( قسمت 3 )

در پيامهاي عصبي ، همانند كد هاي تلگرافي خط و نقطه ، اشكال مختلف تكانه ها بمثابه ارقام اطلاعاتيكه بايد فرستاده شود ميباشد. ولي تشخيص علائم اول از همه بستگي به نقطه ايكه دارد كه ميرسد. مهم نيست كه اين حس ها تا چه اندازه دقيق كد كذاري شده باشند ، و اهميت ندارد كه تا چه انداره اين علائم پر معنا باشند ، در هر حال اگر به نقطه اشتباهي برسند بطور نادرست مورد تشخيص قرار ميگيرند. يك تبريك تولد باز هم تبريك تولد خواهد بود برفرض هم به آدرس آشتباهي ارسال شده باشد. ولي كوچكترين لغزش در سيستم عصبي تمام مفاهيم را دگرگون خواهد ساخت .
تصور كنيد شما به يك آهنگ تند گوش ميكنيد و علائم عصبي بنحوي در جهت نادرستي هدايت ميشدند ، مثلاً به مركز بينائي در غشاء مغز بجاي مركز شنوائي در غشاء مغز . در اينصورت آهنگ را گلي كه نور از خودش پخش ميكند در حال حركت با رتگهاي شاد « مشاهده » ميكرديد ! چنين وضع درهم و برهمي عملاً ممكن است كه اتفاق بيفتد و ممكن است كه بوسيله اتصالات رشته عصبي به يگديگر اتفاق بيفتد. اتصال سيم تلفن و تداخل مكالمات تلفني براي كاركنان فني شركت تلفن يك امر كاملاً عادي و شناخته شده است . اگر روكش سيم ها از بين برود جريان الكتريسته به سيم مجاور نفوذ ميكند و موجب ميگردد كه شما به مكالمه شخص ديگر گوش كنيد .
چنين تشت هائي در سيستم اعصاب ممكن است كه موجبات دگرگونيهاي عجيبي در حسيات گردد. جريان الكتريسته ايكه از دست زدن به آتش ايجاد ميگردد ، اگر به رشته هاي عصبي صدا نشت نمايد ممكن است كه موجب شود شما صدائي را بشنويد كه آرنج دستتان را محكم روي ميز كوبيده باشيد. بعضي از دارو ها اين تداخلات عصبي را تشديد ميكنند و آسيب به عصب نيز ممكن است چنين عارضه اي را ايجاد نمايد . دليلي ندارد كه در اين امر ترديد كنيم كه نوعي تداخلات در سيستم عصبي معمولي رخ ندهد ، علائم عصبي كه از رشته هاي عصبي مجاور ميگذرند بطريقي در هم تأثير ميگذارند . ما هنوز نميتوانيم مشخصه آنرا تعيين كنيم . ولي شواهد جديدي مبيين اين استكه تداخل بين رشته هاي عصبي چپ و راست چشم دخالتي بر مكانيزم سه بعدي ديدن اشياء دارد .
مغز دائماً تنش هاي بسياري از عضلات را آنقدر تطبيق ميدهد كه شما ميتوانيد تعادل خود را حفظ نمائيد. ايستادن ساده يك عمل آكروباتيك است كه بعلت اينكه بطور خود كار انجام ميگيرد آنقدر ها مورد توجه قرار نميگيرد . هر كسي كه ميخواهد بلند شده راست بايستد قدري تعادلش را از دست ميدهد ، حال اگر نقصي در مركز كنترل تعادل مغز وجود داشته باشد فوراً نقش زمين خواهد شد . عضله نيرومندي وجود دارد كه اگر تحت كنترل قرار نگيرد پايتان را بسختي بجلو پرت ميكند و بر زانو و رانهايتان فشار مي آورد . ماهيجه ديگري نيز هست كه پاي شما را چون ميله اي فلزي راست و محكم نگهميدارد . مغز پيامهائي دريافت ميكند كه مشخص مينمايد كه دويست جفت عضله كه بعكس يكديگر كار ميكنند هر كدامشان بطوري قرار گيرند كه شما بتوانيد بايستيد.
اين موضوع درموقع راه رفتن روي جاده هاي ناهموار بغرنج تر ميگردد و حتي در موقعيكه از سكوي استخر شيرجه ميرويد موضوع باز هم پيچيده تر ميگردد. هر عملي هر قدر هم ساده باشد مستلزم انقباض و انبساط و حركات بسيار عضلات بيشماري است. اين حركات بايد دنبال يكديگر و بموقع و ترتيب خاصي انجام پذيرد . اين مغز است كه زمانهاي لازم را تنظيم ميكند. تمام لحظات حركات را بطوري هم آهنگ ميكند كه ما بتوانيم به آرامي و بدون حركت نا مناسبي حركت كنيم . وقتيكه موقع ادامه كارهاي روزانه ميرسد بدون اينكه شكي در توانائي خود كنيم آنرا ادامه ميدهيم .
دست تحت فرمان مغز ميتواند انواع و اقسام كارهاي خارق العاده را با مهارت و چالاكي انجام دهد . يك نوازنده پيانو دهها نوت را در مدت يك ثانيه با يكدست مينوازد. جراح مشهوري با قرار دادن يك قطعه نخ ابريشمي در قوطي كبريت خبرنگاران را بشرح زير تحت تأثير قرار داد:
درحاليكه قوطي كبريت نيمه باز بود او با سرعت غير قابل توصيفي آن نخ را گره هاي مختلف جراحي زد در حاليكه فقط انگشتان شست ، نشانه و ميانه دست چپ خود را مورد استفاده قرار داده بود .
هر دسته اي از حركات همآهنگ شده ، از قبيل چنين كارهاي خارق العاده گرفته تا كارهاي روزمره از قبيل راه رفتن ، رانندگي ، نيروهاي زيادي از سيستم عصبي را لازم دارند . تمام كارها، مستقيم يا غير مستقيم ، موفق يا ناموفق – كوشش هائي هستند كه شعله زندگي را بطور دائم و هر قدر طولاني تر روشن نگهميدارد و اين شامل همه كوشش هاي ما براي درك خود زندگي نيز ميشود .
سازش ما هميشه كامل و خالي از نقص نيست . چيز هائي هستند كه بسيار پيچيده و غير قابل اطمينان ميباشند . با اين وجود ما نميتوانيم و نميخواهيم از سعي و كوشش خود دست برداريم و اين مغز است كه كوشش هاي مداوم ما را همآهنگ ميكند .
سخن روز
اَكثَرُ النّاسِ قيمَةً اَكثَرُهُم عِلماً.
كسيكه بدانش از مردم پيش باشد ، ارزش او زياد تر است .
محمد (ص)
« بيائيد باهم به بوستان سعدي سري بزنيم و از رايحه خوش گلهايش لذت ببريم. »

بوستان سعدي – 24

باب اول

حكايت ( قسمت 6 )
ادامه از قبل

ز هر نوع اخلاق او كشف كرد
خردمند و پاكيزه دين بود مرد

نكو سيرتش ديد و روشن قياس
سخن سنج و مقدار مرم شناس

برآي از بزرگان مهش ديد و بيش
نشاندش زبر دست دستور خويش

چنان حكمت و معرفت كار بست
كه از امرو نهيش دروني نخست

در آورد ملكي بزير قلم
كزو بر وجودي نيامد الم

معنـــــــي :‌

هرگونه و از هر گونه خويها و خصلتهاي او را آشكار ساخت و بي پرده بدانست و دريافت كه وي مردي از رسم مردمي آگاه و بخرد و عاقل و پاكدين و نيك آئينست. – او را ستوده خوي و گفتار هايش را مانند شكل اول بديهي و نيز وي را سخن فهم و سخندان و زبان آور و فصيح يافت و دانست كه منزلت اشخاص را نيك در مييابد و مرتبت هر يك را بجاي خود خوب ميشناسد او را در بصيرت و دل آگاهي و نظر صائب داشتن از اعاظم و اعيان و بزرگان دولت مهتر و بر تر و بلند پايه تر يافت و بدين سبب او را بالا تر از وزير خود نشاند و اجازت جلوس فراتر بخشيد ، بدانگونه بآئين انصاف و داد و دانش و حلم و شكيبائي عمل ميكرد و چنان حقايق امور را در مييافت كه بدانچه امر و نهي ميفرمود خاطري رنجه و دلي ريش و آزرده نگشت چنان كشور و مملكت را سر و راست و بي كم و كاست انگاشت كه از دست وي بهيچ كس آسيب و رنج و گزند نرسيد.
ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان - 38
ادامه از قبل

فصل چهارم

غولهاي بدن انسان

معرفي مغز انسان ( قسمت 2 )

علائم خارجي از طريق رشته هاي خاص گيرنده كه معمولاً كوتاه ، ظريف و داراي انشعابهاي زيادي هستند وارد بدن ميگردند . نازكترين رشته ها ، حدود يك دوازده هزار و پانصدم سانتيمتر قطر دارد . سرعت تكانه در آن ها بالغ بر يك كيلومتر در ساعت است . ولي در اندازه هاي بزرگتر كه تقريباً ده برابر ضخيم تر ميباشند ، تكانه هاي عصبي با سرعتي بالغ بر 480 كيلو متر در ساعت حركت مينمايند. رشته هاي ضخيم و سريع معمولاً دور افتاده ترين قسمتهاي سيستمهاي عصبي را بهم متصل مينمايند ، رشته هاي باريك و كم سرعت مناطق مجاور را بيكديگر متصل مينمايند . بدينطريق اگر سلولي با سلولهاي مختلف كه در فواصل متفاوتي قرار داشته باشند و بخواهند تماسي برقرار كنند ، پيام فرستاده شده را در تمام سلولها همزمان دريافت ميدارند . اين بدين معنا استكه منطقه گسترده اي از سيستم عصبي را ميتوان در آن واحد تحريك و از فعاليت باز داشت و يا آنرا در حال انتظار نگهداشت . اين امر مزيت بسيار خوبي براي همآهنگ كردن رفتار هاي بسيار پيچيده خواهد داشت .
مغز ، اين شبكه را براي تطابق با دنياي خارج مورد استفاده قرار ميدهد. بطور كلي عمل مغز را ميتوان سه قسمت نمود : (1 ) تكانه[1] را بشكل پيام از عضو حسي دريافت مينمايد . (2 ) ورودي[2] را بر اساس تجربيات گذشته و وقايع جاري و نقشه هاي آينده مرتب مينمايد، و ( 3 ) يك خروجي[3] كه مناسب يك عمل يا يك سري از عمليات باشد توليد مينمايد .
مغز با تمام جرياناتي كه اتفاق ميافتد در تماس دائم است . با نور ، صدا، بو و ديگر دگرگوني هاي محيط تحت تأثير قرار ميگيرد . هر احساسي توليد تكانه هاي الكتريكي در عصبي كه به مغز منتهي ميگردد مينمايد . شوكهائيكه به مراكز عصبي بالا تر جاري ميگردند و موجب ميگردند كه سلول به سلول فرايندي را انجام دهند.
اعضاي حسي كه بيشتر از همه از مغز دور هستند آنهائي هستند كه در نوك انگشتان پا ها قرار دارند . رشته هاي عصبي كه در اين قسمت قرار گرفته اند پيامهائي از قبيل ، حرارت ، سرما ، تنش هاي عضلاني ، لمس و درد را به مغز ميرسانند. اين رشته ها با رشته هاي بسيار زيادي ديگركه در كف پا و ساق پا و رانها وجود دارند به مراكز عصبي اتصال ميابند.
زمانيكه رشته هاي عصبي با هم جمع شوند و به قسمت تحتاني نخاع شوكي ميرسند تشكيل يك كابل ضخيمي را ميدهند . اين كابل همانطور كه بطرف بالاميرود در راه خود بطرف مغز با رشته هاي عصبي ديگر كه از اعضاي مختلف بدن بآن متصل ميگردند ضخيمتر و ضخيمتر ميگردد. اين كابل دائم به مغز سُك ميزند. گرچه اين كابل در هنگام خواب خيلي كمتر فعال است ولي حتي در اينموقع هم مغز وظايف ديگري دارد كه بايد انجام دهد. مثلاً ً بايد موجب شود كه قلب مرتب بگارش ادامه دهد و شش ها عمل تنفس را بخوبي انجام دهند ، خواب ديده شود و با حساسيت كمتري حس شنوائي مراقب باشد . مغز استراحت مينمايد ولي تا وقتيكه زنده است هيچگاه استراحت كامل نميكند .
خبرنگاران مغز اعضاي حسي هستند ، نگهبانانيكه در نقاط اسراتژيكي بدن قرار گرفته اند . در پوست بدن از سه تا چهار ميليون عصب به درد حساسيت دارند . پانصد هزار يابنده لمس و فشار و بيشتر از بيست هزار يابنده حرارت وجود دارد . علاوه بر گوشها ، چشمها ، بيني و زبان اين اعضاي كوچك و ظريف پنجره بدن بروي دنياي خارج هستند . گزارش راجع به رويداد هاي بدن بوسيله اعضاي حسي داخلي ميرسد كه موجب حساسيت هائي از قبيل تنش عضلاني ، گرسنگي ، تشنگي و حالت تهوع ميشود. مغز داراي نقش هاي ديگر حسي نبز ميباشد . روي قشر مغز در پشت سر نقطه بينائي وجود دارد ، پرده ايكه از سلولهاي عصبي ساخته شده است . هر شكلي را كه شما در اطراف خود مشاهده مينمائيد تصوير آنرا در روي اين صفحه منعكس ميكند . رشته عصبي حسي ديگري منتهي به قسمت بويائي غشاي مغز ميشود كه در عمق ديواره شكاف بين دو نيمكره مغز قرار دارد . بدينطريق هر حسي نقش خود را در روي غشاء مغز ايفا مينمايد كه منظفه مخصوص بخود را در مركز سيستم اعصاب دارد. بدينطريق ، مغز اطلاعات مربوط به فعاليت هاي مختلف را از هم تفكيك مينمايد .
ادامه دارد
[1] - Impulse
[2] - Input
[3] - Output
سخن روز
Creditors have better memories than debtors.
قرض دهنده حافظه بهتري از مقروض دارد.

« بيائيد باهم به بوستان مفرح سعدي سري بزنيم و از رايحه خوش گلهايش مشعوف شويم. »

بوستان سعدي – 23
باب اول
حكايت ( قسمت 5 )
ادامه از قبل

بَرَد بر دل از جور غم بارها
كه نا آزموده كند كار ها

چو قاضي بفكرت نويسد سجل
نگردد ز دستار بندان خجل

نظر كن چو سوفار* داري بشست
نه آنگه كه پرتاب كردي ز دست

چو يوسف كسي در صلاح و تميز
بيك سال بايد كه گردد عزيز

بايام تا بر نيايد بسي
نشايد رسيدن بغور كسي

*- سوراخ سوزن ، بن تير

معنــــــي :

زيرا آنكه امور را بي تجربه قطع و فصل دهد و بي آزمايش بآن اقدام كند از كرده پشيمان گردد و بارهاي سنگين اندوه و غم بر خاطر وي نشيند و دلش از ثقل و سنگيني آن آزرده گردد و بجان آيد ولي آنگاه كه حاكم شرع از سر انديشه و رؤيت سجلي بنگارد (و حكمي بنويسد و امضا كند ) از ارباب عمائم و قاضيان شرمسار نگردد چه درين حال انگشت اعتراض بر فتواي او نتواند نهاد بدانگاه كه بن تير را در شست داري بايد درست بنگري كه آماج و هدف تو كدامست چه هنگامي كه خدنگ از دست رفت كار از كار گذشته است و تدارك مافات نتوان كرد پيش از هر امر تا موقعي كه كردن و ناكردن آن بدست تست نيك بينديش و از آن كه صواب و خطاي هر عمل را چنانكه بايد دانستي بدان روي آور يا از آن بپرهيز. اگر هم كسي در نيكوكاري و نيروي خرد و شناختن خوب از بد بمنزلت يوسف صديق باشد باز بايد ظاهراً درين مقام سي چهل سال بگذرد تا عزيز مصر و فرمانروا شود. تا روزهاي بسيار و روزگاران متمادي نگذرد نميتوان بگوهر سرشت و كنه ذات و باطن و چگونگي صفات كسي پي برد و وقوف يافت .

ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان -37

ادامه از قبل

فصل چهارم

غولهاي بدن انسان

-معرفي مغز1
-2حافظه – خاذن شگفت انگيز
-3نيروهاي ناشناخته مغز
-4علت سكته مغزي
-5قلب – عضو اعجاب انگيز و با تهور
-6كار مداوم يا سكته
-7چرا و چگونه سكته قلبي حادث ميشود؟
-8چگونه بعد از يك سكته قلبي بزندگي خود ادامه دهيم
-9چگونه با فشار خون زياد زندگي كنيم ؟
-10معجزه در تنفس
-11شش هاي شكفت آور انسان
-12استعمال دخانيات تا چه حد زيان آور است ؟


1- معرفي مغز ( قسمت 1 )
John Feiffer

مغز انسان بسان يك تاج گل در روي ساقه نازكي قرار گرفته است ، كه اين ساقه در يك مرد يكصد و هشتاد و دو سانتيمتري كاملاً باندازه نود سانتيمتر ميباشد. در بالاي اين ساقه حدود هفت سانتيمتر و نيم آن يك كابل ضخيم سفيد رتگ با رشته هاي عصبي كه بنام ساقه يا پايه مغز ناميده ميشود وجود دارد . اين ساقه كاملاً در داخل جمجمه قرار دارد و قسمتي از آن در زير نيمكره هاي مغز پنهان شده است . بقيه اين ساقه طويل يا نخاع شوكي دنباله مستقيم اين كابل خارج از جمجمه ميباشد. اين ساقه از سوراخي كه بين مهره هاي كمر وجود دارد ميگذرد و به دنبالچه ختم ميگردد. از اين ساقه اصلي شاخه هاي زيادي منشعب ميگردند ، درست مانند جاده هاي فرعي كه به بزرگ راه ختم ميشوند و بوسيله رشته هاي بسيار ظريف خود را باقصي نقاط بدن از ريشه مو گرفته تا سر انگشتان پا متصل مينمايند.
خود مغز بوزن يك كيلو و جهارصد گرم ميباشد كه جسمي درهم و برهم بوده و در مكان تاريك و گرمي محبوس است . مغز توده خاكستري مايل بصورتي ، مرطوب و اسفنجي و ياندازه يك نارگيل است . مايع ضد ضربه اي آنرا در مقابل برخورد با زمين و ضريه هاي سخت و ديگر حوادث محفوظ ميدارد . در سه لايه پيچيده شده است كه اين لايه ها شامل پوششي بسيار سخت خارجي است و در محفظه استخواني دنجي نيز جاي گرفته است .
در زير ميروسكوب يك سلول مغزي با رشته هاي خود مانند تاج يك درخت ميباشد . از هر شاخه اي شاخه كوچكتري روئيده است و از هر كدام اين شاخه هاي كوچك هم شاخه هاي بسيار ريز تري منشعب ميگردد. مغز داراي سيزده ميليارد از چنين سلولهائي است ، بعبارت ديگر تعداد سلولهاي مغز بيش از پنج برابر جمعيت روي زمين است .

اين واحد ها توده هائي از رشته هاي درهم و پيچيده را تشكيل ميدهند ، يك پيچيدگي درهمي كه يكي از پژوهشگران آنرا به « جنگل مغزي » ناميده است . . تا چندي قبل پژوهشگران تصور ميكردند كه رشته هاي عصبي وضعيت ثابتي دارند ، يا لا اقل وقتيكه رشد مييابند حركت ميكنند. يعني مانند ريشه درخت . ولي تحقيقات جديد مشخص نموه استكه بافت مغز خيلي بيشتر از اينها فعال است . در حاليكه شما داريد اين جملات را ميخوانيد ، رشته هاي عصبي در مغز شما مانند جلبكهاي دريائي كه در اثر امواج آب تاب ميخورند در حال تاب خوردن ميباشند . شاخك هاي حساس پروتوپلاسم به آهستگي پيشروي ميكنند، عقب نشيني مينمايند، متورم ميشوند و يا كوچك ميشوند و از طرفي بطرف ديگر موج ميزنند.
مغز براي چيست ؟ با توجه بآنچه ما امروز ميدانيم ، مغز عضو بزرگي براي تطابق است . مغز نقش حياتي و اصلي خود را در تطابق با سوانح پيش بيني نشده با دنياي خارج و حفظ هويت هايمان در يك محيط شيميائي داراي خواص تغييرات سريع و مداوم ايفا ميكند .
فرايندي شامل توليد و فساد مغز ما را زنده نگهميدارد . اين بازتاب هاي اصلي از الويت خاصي برخوردار هستند . هر چيز ديگري يا كمك ميكند كه كارش را انجام دهد و يا اينكه صبر ميكند تا نوبتش فرا رسد . هنگاميكه فرايند حياتي از تعادل خارج شود ما بايد بهاي گزافي را متحمل شويم . براي مثال ، قند يكي از مواد انرژي زاي بدن است و مقدار آن بايد در بدن ما بميزان معيني باشد نه كمتر و نه زيادتر . ما روي طناب حياتي بين كما و تشنج كه نتيجه احتمالي تغييرات جزئي در ميزان قند خون است راه ميرويم. ولي قبلاً علائم خطر احتمالي را دريافت ميكنيم . مغز دائماً اطلاعات مربوط به ميزان قند خون را دريافت ميكند و بطوري آنرا منظم ميكند كه خلبان ماهر ، هواپيمائي را در طوفان كنترل ميكند . اگر ميزان قند خون بالا رود ، مقدار زائد آن سوخته دفع ميشود. اگر ميزان قند خون پائين رود ، مغز به كبد دستور صادر ميكند كه با آزاد كردن مقداري از ذخيره قند خود كمبود آنرا جبران كند. خوب باين نكته توجه نمائيد كه مغز بايد ميزان قند خون را « بداند » مقدار قند لازم در خون حدود پنج گرم براي هر نيم ليتر خون ميباشد . قند خون خودش را بايد با تنفس ما تنظيم نمايد ( اغلب افراد در هر دقيفه حدود هجده يا بيست بار عمل دم و بازدم را انجام ميدهند ) و ميزان تپش قلب ( حدود هفتاد بار در دقيقه ) ميباشد و درجه حرارت بدن را در 37 درجه سانتيگراد نگهميدارد . مغز بايد در تماس دائم با تمام بدن باشد . در حقيقت مغز مانند مركز مخابرات عظيم ترين و ظريف ترين شبكه مخابرات عمل مينمايد . كار هاي آن نتيجه كار دستجمعي ميليونها سلول عصبي است . يك سلول عصبي يك سيم زنده اي استكه تكانه[1] هاي سريع الكتريكي را توليد و هدايت ميكند . يكمك يك باطري دروني كه با مخلوطي از قند و اكسيژن كار ميكند و بطور خودكار شارژ ميشود بار الكتريكي لازم را جهت انجام وظايفش تأمين ميكند . زمانيكه تكانه هاي ماشه اي از اعضاي حسي و يا از سلولهاي عصبي ديگر بأن ميرسد ، شليك مينمايد ، بعبارت ديگر صدها تكانه را در يك ثانيه منتشر ميكند .
ادامه دارد



[1] - Impulse

سخن روز
Children suck the mother when they are young,
and the father when they are old.

بچه ها در كوچكي مادر را ميدوشند و در بزرگي پدر را .
***
« بيائيد باهم به بوستان مفرح سعدي سري بزنيم و از رايحه خوش گلهايش مشعوف شويم. »

بوستان سعدي – 22

ادامه از قبل

حكايت (قسمت 4 )

زرش داد و گوهر بشكر قدوم
بپرسيدش از گوهر و زاد و بوم

بگفت آنچه پرسيدس از سر گذشت
بقربت ز ديگر كسان بر گذشت

ملك با دل خويش در گفتگو
كه دست وزارت سپارد بدو

وليكن بتدريج نا انجمن
بسستي نخندند بر راي من

بعقلش ببايد نخست آزمود
بقدر هنر پايگاهش فزود

معنـــــــي :

بشكرانه و سپاس مقدمش زر و گوهر بوي بخشيد و از نژاد و تبار و مولد و زادگاهش جويا شد- هرچه پادشاه از سر گذشت و رويداد ها و ماجراهاي زندگي وي سؤال كرد وي جواب داد و پاسخ گفت و در تقرب بحضرت سلطنت از ديگران قدم فراتر نهاد و برتر رفت پادشاه حديث نفس ميكرد و با خود چنين ميانديشيد كه مسند وزارت را باو باز گذارد. اما تفويض رتبه و دستگاه وزارت بوي بايد بتأني و آهستگي و ژرف بيني صورت پذيرد تا گروه مردم و جمع رعايا بر راي سست و انديشه نادرست من نخندند و استهزاء نكنند .
شايسته آنست كه بدستياري عقل سليم و وسيله خرد درست انديش ويرا از آغاز امتحان كنم و فرا خور لياقت و شايستگي و دانشي كه دارد مقام و مرتبت وي را افزون سازم وترقي دهم .
ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان - 36
دستگاه خود كار دروني بدن ( 2 )

ادامه از قبل

سرفه كردن يكي از بازتاب هاي ديگر بدن است . عمل سرفه براي پاك كردن حنجره ميباشد . ممكن است كه ما از سرفه كردن ناراحت شويم ولي اگر سرفه نكنيم دچار گرفتاري بزرگتري خواهيم شد . اين موضوع بقدري مهم استكه در عمل جراحي مسئله ساز ميگردد. بيهوشي احساس سرفه را كند و يا از بين ميبرد ، بطوريكه باكتريها و ديگر مواد مضر علاقمند ميباشند كه به پائين مجراي تنفس نفوذ نمايند. پزشك بيهوشي در مقابله با اين خطر بايد دائماً مجراي تنفسي را با وسيله مكنده اي پاك نگهدارد .
وقتي بازتاب سرفه فعال ميشود هوا بداخل ريه ها مكيده ميشد و بوسيله زبان كوچك هوا در ريه ها حبس ميگردد. در همين موقع پوسته سق بلند شده و حفره هاي بيني را مسدود ميكند ، بعد از اينكه همه چيز آماده شد ، ماهيچه هاي شش ها منقبض ميگردند ، زبان كوچك كنار ميرود و طوفان خفيقي از قعر شش ها ايجاد ميشود و با شدت از راه گلو خارج ميگردد و همراه خود مواد آزار دهنده را خارج ميكند.
عطسه نيز يكي ديگر از بازتاب هاي آشنا است . عطسه مانند سرفه يك عمل خانه تكاني است . عامل مزاحمي وارد حفره بيني ميشود . مغز دستور صادر ميكند كه بيني خود را از شر آن خلاص نمايد . فرايندي مشابه سرفه از قبيل نفس عميق ، انقباض ناگهاني عضلات سينه و شكم انجام ميگيرد . در زمانيكه انفجار در حال انجام است مغز دستور ديگري صادر ميكند : چشمها بسته شوند ، پوست نرم سق باز شود . در سرفه پوسته نرم سق حفره هاي بيني را مسدود ميكرد در حاليكه در عمل عطسه حفره هاي بيني كاملاً باز ميمانند تا اينكه هوا بتواند از راه دهان و بيني هر دو بشدت خارج شود . كودكان اغلب عطسه مينمايند و اين عمل بجاي فين كردن برزگسالان است . حقيقت جالب توجه در عمل عطسه اين استكه عوامل حساسيت زاي كوچك باعث بروز آن ميشوند ولي عوامل آزار دهنده شديد از قبيل عمل جراحي موجب عطسه نميگردد.
خميازه بجاي خود يكي از روحبخش ترين عمل ها است ولي گاهي هم بازتاب ناراحت كننده اي است . توضيح قابل قبول در اين مورد اين است كه در اثر نرسيدن خون بمقدار كافي بمغز ايجاد ميگردد. وقتي ما خوابمان ميآيد ، گردش خون در مغز ما كند ميشود و در نتيجه اكسيژن كمتري به مغز ميرسد . اگر خواسته باشيم كه بيدار بمانيم بايد مقدار اكسيژن را در مغز افزايش دهيم . خميازه كه باعث ميشود نفس عميقي ايجاد شود و هوا زيادي در شش ها انباشته شود پاسخ اين معما است .
قلقلك از تحريك خفيفي بر انتهاي عصب كه در پوست وجود دارد ايجاد ميشود . اما معما اين جا استكه بنظر ميرسد اين بازتاب بستگي به تشخيص مغز نسبت به چگونگي و نوع تحريك دارد . ممكنست فردي خودش پري را به كف پايش بكشد ، يا اينكه خودش زير بغلش را قلقلك دهد ، ولي هيچ اتفاقي نميافتد. اما اگر همين عمل توسط شخص ديگري بر روي شما انجام شود آنگاه شليك خنده شما نتيجه اش خواهد بود .
وقتي كه ما ترسيده باشيم بازتاب آن در بدن ما حقيقت را بر ملا ميكند . رگهاي خون موجود در صورت سخت ميشوند ، و باصطلاح رنگ ما ميپرد . چنين حالتي هم ممكن است دوباره در هنگامي كه كسي بما متلك ناگواري داده باشد اتفاق افتد- ولي در اينگونه موارد رگها شل ميشوند و خون بيشتري در آنها جريان مييابد و در نتيجه صورت ما سرخ ميشود و ابن بازتاب فقط در صورت است نه در جاي ديگر بدن و دليل آنرا هيچكس نميداند . بازتاب سرخ شدن صورت با ازدياد سن كم ميشود و يا يكلي از بين ميرود .
پس جا دارد كه از سرخ شدن صورت ، عطسه كردن ، خميازه كشيدن ، لرزيدن از سرما و بازتاب هاي ديگر ناراحت نشويد. تمام اينها دليل بر آن است كه بدن شما از خود مراقبت لازم را مينمايد تا شما در آسايش باشيد . در هنگام بروز حادثه اي بدون اينكه مزاحمتي براي شما فراهم نمايد و يا با شرح جزئيات درد سري براي شما ايجاد كند مراقبت لازم را از بدن شما مينمايد.
ادامه دارد
سخن روز
Charity begins at home.
چراغي كه يخانه رواست به مسجد حرام است .


« بيائيد باهم يكي از شاهكار هاي بي نظير ادبيات فارسي را بخوانيم و لذت ببريم . »


بوستان سعدي 21

ادامه از قبل


حكايت (قسمت 3 )

نرفتم در اين مملكت منزلي
كز آسيب آزرده ديدم دلي

نديدم كسي سر گران از شراب
مگر هم خرابات ديدم خراب

ملك را همين خُلق پيرايه بس
كه راضي نگردد به آزار كس

سخن گفت و دامان گوهر فشاند
بلطفي كه شه آستين بر فشاند

پسند آمدش حسن گفتار مرد
بنزد خودش خواند و اكرام كرد

معنـــــي :

در خطه و قلمرو فرمانروائي تو يك مرحله نپيمودم كه خاطر كسي را رنجه و آزرده ظلم و بيداد ستمگران ديده باشم در هر منزل كه قطع كردم يك تن را نيز خسته دل و آسيب ديده نيافتم. كسي را از باده سرمست نيافتم و همانا تنها ميكده را ويران ديدم پيرايه و زينت پادشاه را تنها همين خوي و سرشت كه بايذاء و آسيب رساندن بمردم نگرايد و رضا ندهد كافي و بسنده باشد. بدانگونه لطيف سخن گفت و در محاوره دامن گوهر و لؤلؤ منثور نثار كرد كه شهريار چنان بوجد آمد و گوئي بسماع دست ميافشاند و پاي ميكوبد – نيكوئي گفتار و لطف سخنش پادشاه را خوش آمد و مقبول و مطبوع افتاد و او را بنزديك خويش دعوت فرمود و گرامي داشت
.
ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان - 35
ادامه از قبل

دستگاه خود كار دروني بدن ( قسمت 1 )
J. D. Ratcliff

امروزه دستگاههاي خودكار كارخانه ها را بكار مياندازند و باب جديدي در صنعت بوجود آورده اند . اما نمونه اعجاب انگيز تر كنترل خودكار را ميتوان در بدن انسان پيدا كرد. خواه ما خواب و يا بيدار باشيم پيوسته فعاليت خودكاري در بدن ادامه دارد.
گاهي ميتوان نتايج اين فعاليت هاي خودكار دروني را در معرض نمايش گذاشت. مثلاً دختري بدون اينكه بخواهد با كمال ناراحتي صورتش از خجالت سرخ ميشود ، مردي در ميان بهترين قسمت داستان دچار خميازه ميشود، كودكي با نزديك شدن انگشت به دنده هايش بخنده ميافتد. اينها فقط نمونه اي از اعمال غير ارادي و يا بعبارت ديگر بازتابي است كه بدن ما در تمام اوقات از خود نشان ميدهد . بيشتر اين فعاليت ها براي كمك تعادل بشر در فعاليت هايش ميباشد تا بتواند به زندگي ادامه دهد.
وقتيكه ما خشمگين ميشويم و يا اينكه ميترسيم ، سيستم عصبي ما صبر نميكند كه دليل آنرا بيابد ، بلكه در عوض بدون فوت وقت بدن را آماده ميسازد كه با خطر جدي مقابله نمايد . عمل قلب و تنفس شدت مييابد و براي اينكه سريعاً نيروي لازم تأمين شود از كبد قند وارد خون ميگردد. آدرنالين ترشح ميشو تا اينكه رگها تنگ گرديده فشار خون افزايش يابد .
بدين طريق بدن ما آماده براي جنگ يا گريز ميشود . هرچند ممكن استكه منطق حكم كند كه لزومي براي اين كار نباشد.
بعبارت ديگر هيپوتالاموس كه در پايه مغز جا دارد دستگاه تنظيم زمان ( مترونوم ) ساكت بدن است . مدت خواب را تنظيم ميكند ، در عمل قلب دخالت مينمايد ، و بالاخره تنفس و ديگر اعمال حياتي را از لحاظ زماني مورد كنترل قرار ميدهد . اگر حرارت بدن ما افت كند ، ما را وادار مينمايد كه بلرزيم ، بعبارت ديگر ما را وادار بورزش مينمايد كه گرم شويم.
خيلي از بازتاب هاي خارق العاده ما عمل محافظت را انجام ميدهند . مثلاً انگشتي به اچاق گرم برخورد ميكند ، گروهي از گيرنده هاي موجود در پوست زنگ خطر را بصدا در ميآورند . پيام بسرعت به تارهاي عصبي ميرسد. ولي اگر ميخواست اين پيام بمغز برسد زمان پر ارزشي تلف ميشد . پس نخاع شوكي عنان اختيار را در دست ميگيرد و دستور سريع براي انقباض ماهيچه را صادر ميكند ، در اين موقع است كه انگشت بطور خودكار جمع ميشود. ( پرش انعكاسي پا كه پزشك با زدن چكش به پا ايجاد ميكند فقط يك آزمايش براي كنترل آمادگي و هوشياري تارهاي عصبي ميباشد. )
فعاليت غدد بذاقي – كه بيشتر از يك ليتر در روز بذاق ترشح ميكند- يكي از مهمترين بازتاب هاي حساب شده است . اين غدد كوچك وقتيكه ذخيره آب بدن بمقدار قابل ملاحظه اي افت كرد بازتاب نشان ميدهند و احساس تشتگي را ايجاد ميكنند.
عمل اصلي بذاق مرطوب كردن دهان و ليز كردن غذا ميباشد و اين خود يك عمل هضم اوليه است . بو و حتي تصور كباب آب دهان را جاري ميكند . برعكس ترس و اضطراب ممكن استكه ترشح بذاق را متوقف كند – از اينرو استكه تنگ آب براي سخنرانان عصبي دركنار ميز خطابه از ضروريات است .
در قديم يكي از وسايل ابتدائي دروغ سنجي بر اساس دقت در ترشح بذاق متهم بوده است . در قرون وسطي قاضي دستور ميداده است كه دهان متهم را با آرد پر نمايند و فرضيه آنها اين بوده كه اگر متهم بيگناه بوده باشد بذاق دهانش آرد را خيس كرده ميتواند آنرا بخورد ، بر عكس اگر متهم گناهكار بوده باشد بذاق دهانش خشك و در نتيجه آرد بهمان صورت اوليه در دهانش گير كرده نميتوانست آنرا ببلعد.
چشمها هم تعدادي عكس العمل هاي حفاظتي دارند . ني ني چشم در آفتاب شديد منقبض ميشود تا از ورود نور زياد كه براي چشم زيان بخش است جلوگيري بعمل آيد . ما دائماً پلك ميزنيم يعني پلك هاي ما مانند برف پاك كن اتومبيل عمل ميكنند تا دائماً چشم ها را تميز نگهدارند و آنها را با اشك مرطوب و شستشو دهند . يكي از وحشتناكترين شكنجه هائيكه در قرون وسطي توسط تركها بكارد برده ميشد برداشتن غدد اشكي چشمها بوده است . چند مدت كه چشمها مرطوب نگردند كور خواهند شد .
ادامه دارد
سخن روز
اَقِل مِنَ الدَّينِ تَعِش حُرّاً.
كمتر قرض كن تا آزاد باشي.

« بيائيد باهم يكي از شاهكار هاي بي نظير ادبيات فارسي را بخوانيم و لذت ببريم . »

ادامه از قبل

بوستان سعدي – 20

حكايت (قسمت 2 )

بشهري در آمد ز دريا كنار
بزرگي در آن ناحيت شهريار

كه طبعي نكو نامي انديش داشت
سر عجز در پاي درويش داشت

بشستند خدمتگزاران شاه
سر و تن بحمامش از گرد راه

چو بر آستان ملك سر نهاد
نيايش كنان دست بر برنهاد

در آمد بايوان شاهنشهي
كه بختت جوان باد و دولت رهي

معنـــــــي :

بشهري از كنار ساحل دريا كه در آن خطه فرمانداري بزرگ منش و پسنديده خوي كه بسرشت و نهاد جويان حسن شهرت و ذكر جميل بود و بفروتني سر در قدم درويشان مينهاد حكومت ميكرد پاي نهاد – بندگان ، خدمتگاران والي يا حاكم سرو پيكر وي را در گرمابه از گرد راه شستند و پاكيزه ساختند آنگاه كه به درگاه ملك سرتعظيم فرود آورد دست بر سينه گذاشت و بستايش وي لب گشود . بكاخ و قصر شاه قدم گذاشت و چنين گفت كه طالعت در عنفوان شباب و نيرومند و اقبال بنده و چاكر آستان تو باد .
ادامه دارد
منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است