A woman is wine , but turns to vinegar when married.
زن شراب است ،ولي با ازدواج سركه ميگردد.
لرد بايرن
« بيائيد باهم به بوستان سعدي سري بزنيم و از رايحه خوش گلهايش لذت ببريم. »
بوستان سعدي – 28
باب اول
حكايت ( قسمت 10 )
ادامه از قبل
شنيدم كه با بندگانش سرست
خيانت پسندست و شهوت پرست
نشايد چنين خيره روي و تباه
كه بدنامي آرد در ايوان شاه
مگر نعمت شه فرامش كنم
كه بينم تباهي و خامش كنم
بپندار نتوان سخن گفت زود
نگفتم تو را تا يقينم نبود
زفرمانبرانم كسي گوش داشت
كه آغوش را اندر آغوش داشت
معنـــــــي :
بسمع رسيد كه اورا با آن دوبنده تعلق خاطر و سرو سِر و راز نهاني در كارست و نادرست و بد منش و بندة آرزوهاي پليد نفساني واهريمنيست. شايسته نيست كه اين سخت روي وقيح و فساد جوي تباهكار در كاخ پادشاه بدين كارهاي نكوهيده دست يازد و قصر سلطنت را بزشت نامي خويش بيالايد. من آن نيستم كه حقوق نعمت و نمك پروردگي شهريار و آسوده زيستن در ساية دولت وي را از ياد ببرم و چون فسادي در كار بنگرم خاموش بنشينم و سكوت گزينم.
بصرف وهم و خيال و بي رؤيت و انديشه نبايد لب بگفتار گشود و اين مطلب را تا تحقيق نكردم و نيك ندانستم باظهار آن نپرداختم. يكي از فرمانپذيران و اطاعت كنندگان امر من نگران و مواظب بود و مشاهده كرد كه وي غلام آغوش نام را دركنار گرفته بود .
ادامه دارد