Without danger, we cannot get beyond danger.
از خطر خيزد خطر*
*بزرگي
« بيائيد باهم به بوستان سعدي سري بزنيم و از رايحه خوش گلهايش لذت ببريم. »
بوستان سعدي – 27
باب اول
حكايت ( قسمت 9 )
ادامه از قبل
درو هم اثر كرد ميل بشر
نه ميلي چو كوتاه بينان بِشَر
از آسايش آنگه خبر داشتي
كه در روي ايشان نظر داشتي
وزير اندرين شمة راه برد
بخبث اين حكايت بر شاه برد
كه اين را ندانم چه خوانند و كيست
نخواهد بسامان درين ملك زيست
سفر كردگان لاابالي* زيند
كه پروردة ملك و دولت نيند
* پروا ندارد
معنـــــــي :
تعلق خاطر آدميان بزيبائي و جمال كه امري طبيعي و موافق فطرتست در وي كارگر افتاد ولي اين گرايش بخلاف ميل كوتاه نظران و دون همتان از آلايش هوي و هوس و زشتي و تباهكاري پاك بود . تنها در هنگامي كه ديده بچهرة آنان ميگشود در مييافت كه خاطر وي مجموع و با آسايش خيال و فراغ بال دمسازست. وزير پيشين و ديرين اندكي از ين ماجرا دريافت و از بدنهادي و ناپاك سرشتي اين داستان را بسمع پادشاه رسانيد و گفت: نام اين نامردم و ناكس را نميدانم و نميشناسم كيست و سابقه معرفتي بحالش ندارم اما ارادة آن ندارد كه درين سرزمين بآئين راستي و درستي روزگار بگذراند سياحان و جهانگردان برسوم و آداب بي اعتنا و بيباك و ناپروايند زيرا بآئين ملك و دولت و قانون مدنيت تربيت نيافته و خود سر و گسسته مهارند .
ادامه دارد