ادامه از قبل
فصل چهارم
غولهاي بدن انسان
معرفي مغز انسان ( قسمت 3 )
در پيامهاي عصبي ، همانند كد هاي تلگرافي خط و نقطه ، اشكال مختلف تكانه ها بمثابه ارقام اطلاعاتيكه بايد فرستاده شود ميباشد. ولي تشخيص علائم اول از همه بستگي به نقطه ايكه دارد كه ميرسد. مهم نيست كه اين حس ها تا چه اندازه دقيق كد كذاري شده باشند ، و اهميت ندارد كه تا چه انداره اين علائم پر معنا باشند ، در هر حال اگر به نقطه اشتباهي برسند بطور نادرست مورد تشخيص قرار ميگيرند. يك تبريك تولد باز هم تبريك تولد خواهد بود برفرض هم به آدرس آشتباهي ارسال شده باشد. ولي كوچكترين لغزش در سيستم عصبي تمام مفاهيم را دگرگون خواهد ساخت .
تصور كنيد شما به يك آهنگ تند گوش ميكنيد و علائم عصبي بنحوي در جهت نادرستي هدايت ميشدند ، مثلاً به مركز بينائي در غشاء مغز بجاي مركز شنوائي در غشاء مغز . در اينصورت آهنگ را گلي كه نور از خودش پخش ميكند در حال حركت با رتگهاي شاد « مشاهده » ميكرديد ! چنين وضع درهم و برهمي عملاً ممكن است كه اتفاق بيفتد و ممكن است كه بوسيله اتصالات رشته عصبي به يگديگر اتفاق بيفتد. اتصال سيم تلفن و تداخل مكالمات تلفني براي كاركنان فني شركت تلفن يك امر كاملاً عادي و شناخته شده است . اگر روكش سيم ها از بين برود جريان الكتريسته به سيم مجاور نفوذ ميكند و موجب ميگردد كه شما به مكالمه شخص ديگر گوش كنيد .
چنين تشت هائي در سيستم اعصاب ممكن است كه موجبات دگرگونيهاي عجيبي در حسيات گردد. جريان الكتريسته ايكه از دست زدن به آتش ايجاد ميگردد ، اگر به رشته هاي عصبي صدا نشت نمايد ممكن است كه موجب شود شما صدائي را بشنويد كه آرنج دستتان را محكم روي ميز كوبيده باشيد. بعضي از دارو ها اين تداخلات عصبي را تشديد ميكنند و آسيب به عصب نيز ممكن است چنين عارضه اي را ايجاد نمايد . دليلي ندارد كه در اين امر ترديد كنيم كه نوعي تداخلات در سيستم عصبي معمولي رخ ندهد ، علائم عصبي كه از رشته هاي عصبي مجاور ميگذرند بطريقي در هم تأثير ميگذارند . ما هنوز نميتوانيم مشخصه آنرا تعيين كنيم . ولي شواهد جديدي مبيين اين استكه تداخل بين رشته هاي عصبي چپ و راست چشم دخالتي بر مكانيزم سه بعدي ديدن اشياء دارد .
مغز دائماً تنش هاي بسياري از عضلات را آنقدر تطبيق ميدهد كه شما ميتوانيد تعادل خود را حفظ نمائيد. ايستادن ساده يك عمل آكروباتيك است كه بعلت اينكه بطور خود كار انجام ميگيرد آنقدر ها مورد توجه قرار نميگيرد . هر كسي كه ميخواهد بلند شده راست بايستد قدري تعادلش را از دست ميدهد ، حال اگر نقصي در مركز كنترل تعادل مغز وجود داشته باشد فوراً نقش زمين خواهد شد . عضله نيرومندي وجود دارد كه اگر تحت كنترل قرار نگيرد پايتان را بسختي بجلو پرت ميكند و بر زانو و رانهايتان فشار مي آورد . ماهيجه ديگري نيز هست كه پاي شما را چون ميله اي فلزي راست و محكم نگهميدارد . مغز پيامهائي دريافت ميكند كه مشخص مينمايد كه دويست جفت عضله كه بعكس يكديگر كار ميكنند هر كدامشان بطوري قرار گيرند كه شما بتوانيد بايستيد.
اين موضوع درموقع راه رفتن روي جاده هاي ناهموار بغرنج تر ميگردد و حتي در موقعيكه از سكوي استخر شيرجه ميرويد موضوع باز هم پيچيده تر ميگردد. هر عملي هر قدر هم ساده باشد مستلزم انقباض و انبساط و حركات بسيار عضلات بيشماري است. اين حركات بايد دنبال يكديگر و بموقع و ترتيب خاصي انجام پذيرد . اين مغز است كه زمانهاي لازم را تنظيم ميكند. تمام لحظات حركات را بطوري هم آهنگ ميكند كه ما بتوانيم به آرامي و بدون حركت نا مناسبي حركت كنيم . وقتيكه موقع ادامه كارهاي روزانه ميرسد بدون اينكه شكي در توانائي خود كنيم آنرا ادامه ميدهيم .
دست تحت فرمان مغز ميتواند انواع و اقسام كارهاي خارق العاده را با مهارت و چالاكي انجام دهد . يك نوازنده پيانو دهها نوت را در مدت يك ثانيه با يكدست مينوازد. جراح مشهوري با قرار دادن يك قطعه نخ ابريشمي در قوطي كبريت خبرنگاران را بشرح زير تحت تأثير قرار داد:
درحاليكه قوطي كبريت نيمه باز بود او با سرعت غير قابل توصيفي آن نخ را گره هاي مختلف جراحي زد در حاليكه فقط انگشتان شست ، نشانه و ميانه دست چپ خود را مورد استفاده قرار داده بود .
هر دسته اي از حركات همآهنگ شده ، از قبيل چنين كارهاي خارق العاده گرفته تا كارهاي روزمره از قبيل راه رفتن ، رانندگي ، نيروهاي زيادي از سيستم عصبي را لازم دارند . تمام كارها، مستقيم يا غير مستقيم ، موفق يا ناموفق – كوشش هائي هستند كه شعله زندگي را بطور دائم و هر قدر طولاني تر روشن نگهميدارد و اين شامل همه كوشش هاي ما براي درك خود زندگي نيز ميشود .
سازش ما هميشه كامل و خالي از نقص نيست . چيز هائي هستند كه بسيار پيچيده و غير قابل اطمينان ميباشند . با اين وجود ما نميتوانيم و نميخواهيم از سعي و كوشش خود دست برداريم و اين مغز است كه كوشش هاي مداوم ما را همآهنگ ميكند .