Charity begins at home.
چراغي كه يخانه رواست به مسجد حرام است .
« بيائيد باهم يكي از شاهكار هاي بي نظير ادبيات فارسي را بخوانيم و لذت ببريم . »
بوستان سعدي 21
ادامه از قبل
حكايت (قسمت 3 )
نرفتم در اين مملكت منزلي
كز آسيب آزرده ديدم دلي
نديدم كسي سر گران از شراب
مگر هم خرابات ديدم خراب
ملك را همين خُلق پيرايه بس
كه راضي نگردد به آزار كس
سخن گفت و دامان گوهر فشاند
بلطفي كه شه آستين بر فشاند
پسند آمدش حسن گفتار مرد
بنزد خودش خواند و اكرام كرد
معنـــــي :
در خطه و قلمرو فرمانروائي تو يك مرحله نپيمودم كه خاطر كسي را رنجه و آزرده ظلم و بيداد ستمگران ديده باشم در هر منزل كه قطع كردم يك تن را نيز خسته دل و آسيب ديده نيافتم. كسي را از باده سرمست نيافتم و همانا تنها ميكده را ويران ديدم پيرايه و زينت پادشاه را تنها همين خوي و سرشت كه بايذاء و آسيب رساندن بمردم نگرايد و رضا ندهد كافي و بسنده باشد. بدانگونه لطيف سخن گفت و در محاوره دامن گوهر و لؤلؤ منثور نثار كرد كه شهريار چنان بوجد آمد و گوئي بسماع دست ميافشاند و پاي ميكوبد – نيكوئي گفتار و لطف سخنش پادشاه را خوش آمد و مقبول و مطبوع افتاد و او را بنزديك خويش دعوت فرمود و گرامي داشت .
ادامه دارد