سخن روز
اَزهَدُ النّاسِ في اِلعالِمِ اَهلُهُ وَ جَيرانُهُ.
بي رغبتترين مردم به دانشمند ، خانواده و همسايگان اويند.

( محمد ( ص
حكايات
از عبيد زاكاني

ابوبكر رباني اكثر شبها به دزدي رفتي و چندانكه سعي كرد چيزي نيافت. دستارخود بدزديد و در بغل نهاد. چون در خانه رفت زنش گفت : چه آورده اي؟ گفت: اين دستار آورده ام. گفت : اين كه از آن خود توست. گفت: خاموش تو نداني . از بهر آن دزديده ام تا آرمان دزديم باطل نشود.
***

جحي گوسفند مردم ميدزديد و گوشتش صدقه ميكرد . از او پرسيدند كه اين چه معني دارد؟ گفت: ثواب صدقه با بزة دزدي برابر گردد و در ميان پيه و دنبه اش توفير باشد.

***

طلحك دراز گوشي چند داشت. روزي سلطان محمود گفت: دراز گوشان او را به الاغ گيرند تا خود چه خواهد گفتن. بگرفتند . او سخت برنجيد پيش سلطان آمد تا شكايت كند . سلطان فرمود كه او را راه ندهند . چون راه نيافت در زير دريچه اي رفت كه سلطان نشسته بود و فرياد كرد . سلطان گفت : او را بگوئيد كه امروز بار نيست. بگفتند. گفت: قلتباني را كه بار نباشد خر مردم به كجا برد كه بگيرد.
نظرات (0)

Post a Comment

منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است