Deeds are fruits , words are but leaves.
بعمل كار برآيد به سخنداني نيست
« بيائيد باهم به بوستان سعدي سري بزنيم و از رايحه خوش گلهايش لذت ببريم. »
بوستان سعدي – 29
باب اول
حكايت ( قسمت 11 )
ادامه از قبل
من اين گفتم اكنون ملك راست راي
چو من آزمودم تو نيز آزماي
بنا خوبتر صورتي شرح داد
كه بد مرد را نيكروزي مباد
بد انديش بر خرده چون دست يافت
درون بزرگان بآتش بتافت
بخرده توان آتش افروختن
پس آنگه درخت كهن سوختن
ملك را چنان گرم كرد اين خبر
كه جوشش برآمد چو مِرجَل[1] بسر
معنــــــــي :
من آنچه دانستم گفتم و ننهفتم اكنون فرمان با شهريار و حكم آن اوست و خود او را امتحان كردم اكنون تو هم او را بيازماي و در كارش ژرف بنگر. آن واقعه را بزشت ترين وجهي نمود و بيان كرد يارب مرد بدنهاد روي نيكبختي و اقبال نبيند و يجاه مرتبت نرسد. بدخواه زشت نهاد چون بر چيزي كه اندك محل اعتراض باشد دست يابد و بدان آگاه شود همانا دل بزرگان و سر افرازان را بآتش كينه توزي و خبث فطرت ميسوزاند و بتاب ميافكند. باخرده خاشاك و اندك تراشة چوب ميتوان آتش روشن كرد و آنگاه درخت ديرسالي را دستخوش حريق ساخت . شنيدن اين رويداد چنان شعلة خشم در نهاد پادشاه بر افروخت كه مانند ديگي بر آتش بجوش آمد و گوئي سر او تافته شد .
[1] - ديگ