هدمان
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر
رؤياي كمبوجيه - 5
از
طالبوف

سيفون عرض همه را چنان كنم كه امر فرمايي ، ولي دو استدعاي مرا قبول كن . كمبيز گفت ميكنم.
سيفون گفت استدعاي اول من اينست كه فردا «بهمن يار » را در سلام جانشين خود قرار بده ، مرا با خود ببر كه بودن من در ركاب صلاح است . بهمن يار از ساير امرا رشيد و امين است ، حفظ ملك را در غياب پادشاه بخوبي ميتواند و از عهده بر آيد . دوم امشب پاسي از شب گذشته مرا احضار بفرما تا بيايم و عرض خود را بكنم .
سيفون مرخص شد ، از مرحمت پادشاه مشعوف بخانه خويش آمد. زن سيفون پرتو نياز كه در جمال و كمال معروف و بي نظير بود با زينت تمام و آرايش كامل منتظر ورود شوهر مهربان خود، تا صداي سيفونرا شنيد باستقبالش دويد ، بر آغوش خود كشيد ، از اوضاع دربار و حركت پادشاه احوال پرسيد .
سيفون گفت محبوب من اوضاع دربار خوب ، مرحمت كمبيز بمن صد بار از سابق بيشترست . ميخواست مرا جانشين نمايد خود قبول نكردم، بهمن يار جاي من ميماند من در ركاب همايوني ملازم خواهم بود ، با تو ميخواهم وداع آخرين را بكنم ، و رابطه محبت چندين ساله را قطع نمايم . پرتو نياز گفت فرقت تو بمن كافي است ، ديگر بآتش وداع آخر و قطع رابطه ام چرا ميسوزي؟ من مگر بي ميمانم! همراه تو مي آيم و هزار باديه با تو مي پيمايم .
سيفون گفت بصور اعظم قسم كه محبت تو اساس زندگاني من بود، اگر ميتوانستم يك لمحه حدقه بلوري چشم خود را جز جلب و انطباع انوار منعكسه جمال زيباي تو بهيچ نقطه ديگر معطوف نميداشتم، و بهيچ سو و منظر نمي گماشتم .
هر كس در عالم حيات بالطبع و الخلقه جاذب و مجذوب است ، جز من كه از تسخير و غلبه عشق تو چون صورت بي جان ، از وجود خود در گمان ، و از شدت مجذوبي جزو بي نشان بودم . اي كاش دهقان جهان تخم عشق را در مزرعه وجود بشري نكشتي ، يا مكون حقيق ماده محبت را در هيولاي انساني نسرشتي ، آنوقت گردون ورق عداوت را در نوشتي و آدم بهشتي مقيم خاك نگشتي.
اگر نه مهر تو پريوش ، اهرمن چشم مرا نميدوخت بر آتش خيانت ولي نعمتم نميسوخت .
پرتو نياز گفت اي گران تر از جان من ، ارغنون شكوه مينوازي ، يقين از پرتو نيازت بي نيازي ، و عشق و محبت را بهانه ميسازي . اگر من تو را بمعاونت ملكه تحريض مينمودم ، هواي اقتدار و سعادت آينده تو را مي پختم ، انتقال تاج و تخت كل آسيا را نتيجه اقدامات تو ميدانستم . مگر سلاطين عالم را طغراي سلطاني از آسمان نازل شده ، مگر خداي بزرگ صد سايه بي وجود دارد ، مگر از تاريخ نميداني كه مؤسس آنها چپاول چي، آشوب انگيز ، و دلير ، و يا رجال كافي صائب الدبير بودند كه اخلاقشان هزار سال سلطنت دنيا را مالك شد ؟
اگر ميدانستم كه تو مرد جبون هستي ، و از يك تهديد پادشاه اسرار خود و ديگران را فاش ميكني ملكه را تصويب همدستي و معاونت تو نميكردم ، و اگر خود ميخواستي نميگذاشتم و مانع ميشدم . در كارهاي خطير يا بايد جان سپرد يا گوي مقصود را از ميان برد ، ازيندو يكي ناگزيرست. اگر تو باندازه عقل و تدبير خود رشادت و شجاعت نيز داشتي ، راه مقصود تو بعد از فوت ملكه بهتر باز بود پادشاه بي قريحه ميخواست با دست خود تاج و تخت را بتو بسپارد قبول نكردي، بعد از چهار ماه بر ميگردي ، دست بهمن يار زير دست خود را ميبوسي ، و سلطنت او را تصديق ميكني . كمبيز ميخواهد صدو بيست كرور مردم ايران را تغيير مذهب نمايد ، مگر اي كار سهل است ؟ خدايان بر او غضب نميكنند؟ برا ی نكبت او خداي بزرگ چنان آشوبي بر انگيزد و غوغايي بر بپا كند كه جسد مرده او در صحرا طعمه بهايم گردد. مگر تو باور نمي كني كه خيانت خدا را نتيجه جزين نيست؟
سيفون ساكت گوش ميداد، تا سخن بدينجا رسيد گفت بصور اعظم كه راست گفتي خيانت خدا را نتيجه جز مرگ نيست ، چون تو نيز خاين خدا بوده اي مرا ترغيب نقض عهد و قسم و خيانت نموده اي ، قتل تو واجب است . اين بگفت شمشير خود را كشيد حواله گردن لطيف پرتو نياز نمود سر نازنينش از يك ضربت ده قدم دور افتاد.
ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان - 104
روده بزرگ تحمل كننده رنج زياد

اصطلاحاتي از قبيل ، ايجاد مسموميت ، جذب سموم ، قبض روده بيمعني است . ديواره روده بزرگ را يك پرده محافظ پوشانيده است كه حائل بين محتويات روده و جريان خون است . اين پرده عملاً هيچ چيزي را جز آب از خود عبور نميدهد . مواد زائد داخل روده بزرگ مانند اين ميباشند كه در خارج از بدن قرار دارند ، بعبارت ديگر محفظه اي است كه براي توقف موقت مواد زائد ساخته شده تا در موقع مناسب محتويات خود را بخارج بريزد.
در هر صورت ، تحريكات پي در پي عمل سد مانند غشاء روده بزرگ را مختل ميكند و متورم و ضخيم ميشود . سلولهاي سطح اتصال خود را بيكديگر از دست ميدهند . از ميان اين غشاء ناسالم توليدات ناشي از فساد و تخمير ميتواند داخل خون شود و اختلال هائي را موجب شود . مداواي ما نبايد به نحوي باشد كه بخواهيم سموم را با خوردن مسهل از روده پاك كنيم بلكه بايد كاري كنيم كه ديواره روده بيشتر مقاوم گردد.
از خيلي قديم ميدانسته اند كه هر قدر مقدار فضولات بيشتر باشد عضلات روده بزرگ با قدرت بيشتري بكار خود ادامه ميدهند . غذاي متوسط شامل غذاي نرم ميباشد كه تقريباً تمام آن توسط روده كوچك جذب ميشود و غذاهاي سخت فضولاتي از قبيل دانه ها ،پوست ميوه ها و سبزيجات از خود باقي ميگذارند . بيشتر افراد باندازه كافي مواد زائد ميخورند كه هر روز معده آنها كار كند ، البته تا زمانيكه روده بزرگ در اثر اين مواد بيشتر ازحد تحريك نشده باشد ، هيچ عارضه اي ايجاد نميشود . با اين وجود بعضي ها هر دو روز يك بار عمل دفع را انجام ميدهند . تا زمانيكه اين امر عادي باشد اشكالي نخواهد داشت . از طرف ديگر بعضي ها هم اگر غذاي عادي صرف نمايند مدفوع آنها شل خواهد بود كه در اينصورت روده بزرگ آنها قابل تحريك است . اين دسته از افراد بايد غذا هاي سخت را نخورند و بيشتر غذاهاي نرم را صرف نمايند . معهذا افرادي هم هستند كه غذا هاي سخت زياد ميخورند و با اين وجود يبوست دارند . اينها داراي روده بزرگ تنبل ميباشند و ما آنها را با دادن داروهاي « حجيم كننده » كمك ميكنيم . اين دارو ها عبارتند از آگار ، مشتقات دانه سيليوم ، صمغ كبايا يا باسورين و امثال آنها . اين دارو ها آب را جذب كرده متورم ميشوند و در روده حجيم ميشوند . حجم نرم ، بدون تحريك آنها موجب ميگردد كه مواد زائد افزايش يابد و اين امر روده بزرگ را فعال مينمايد . در حقيقت اينها دارو نيستند بلكه كمك هاي بدون تحريك مكانيكي هستند .
در محافل پزشكي بحث هاي زيادي در مورد استفاده از روغن هاي معدني براي رفع يبوست شده است . خيلي از پزشكان معتقد هستند كه روغن هاي معدني ويتامين هاي محلول در روغن مثل ويتامي آ و اي را جذب ميكنند بنابراين نبايد بطور مرتب مورد مصرف قرار گيرند . بنظر ميرسد كه اين روغن ها نيز توليد نفخ مينمايند.
گذشته از اين عوامل ، بنظر ميرسد كه روغن هاي معدني بي ضرر باشند . اين روغن ها مانند ملين ها و مسهل ها تحريك كننده نيستند ، فقط موجب سهولت دفع ميگردند . اين روغن هاي را ميتوان بصورت طبيعي و همچنين بصورت ملقمه هاي مختلف بكار برد.
براي كمك موقت در تنظيم عمل دفع اماله خفيف با استفاده از نيم تا يك ليتر آب ساده كافي خواهد بود . هرگونه قبضي در انتهاي روده بزرگ انجام ميگيرد بنابراين منطقي خواهد بود بجاي اينكه از جهاز هاضمه تحريك را با مصرف مسهل شروع كنيم از نزديكترين موضعي كه قبض حاصل شده است نسبت به رفع آن بطور مكانيكي اقدام شود . اماله كردن آب زياد بهيچوجه صحيح نيست چون اين عمل موجب خواهد شد كه عمل دفع روز بعد به تأخير افتد.
شيافهاي ساده مانند نوع كليسيرين ممكن است كه براي ايجاد تكانه هاي دفعي مؤثر باشد . بمنظور عادت دادن روده بزرگ به ريتم عادي خود ميتوان از شياف و يا اماله استفاده نمود . بديهي است تمام اين تدابير بايد بدستور پزشك معالج باشد . ممكن است كه بمنظور تنظيم عمل دفع در ساعت معيني به دستشوئي رفت و سعي در عمل دفع شود ، با تكرار اين عمل خود بخود عمل دفع تنظيم خواهد شد .
استعمال بي رويه مسهل موجب ناراحتي هاي جدي بخصوص در موارد آپانديس كه معمولاً درد آن در ميان شكم بجاي طرف راست زير شكم احساس ميشود بسيار خطرناك است . بيشتر بيماران اين درد را ناشي از سوء هاضمه تصور ميكنند و براي رفع آن متوصل به قرص ملين ميشوند . چنين خود درمانيها موجب مرگ بسياري گرديده است ، چون با ديوار اتشيني كه طبيعت در اطراف منطقه مشتعل ايجاد نموده مقابله ميشود و در نتيجه روده بخود بيشتر از حد پيچ و تاب ميدهد و حلقه هاي چسبنده پاره ميشود و آتش ميتواند در تمام شكم پراكنده شود و موجب آماس مرگبار پرده صفاق گردد.
هنوز اتهامات عليه داروهاي ملين و مسهل به پايان نرسيده است . اگر تورمي در لوله گوارش ايجاد گردد ، نه تنها امواج ماهيچه اي به طرف پائين فرستاده ميشود بلكه آنرا به راه نادرست يعني بطرف بالا نيز هدايت ميكند ، در نتيجه پيشرفت غذا در روده كند و يا متوقف ميشود و حاصل آن بي اشتهائي و آروغ زدن و حالت تهوع است . در چنين مواردي بايد روده بزرگ تحريك شده را آرام نمود و آنرا بحالت عادي برگرداند . اين بدين معنا خواهد بود كه تا چند هفته غذا هاي ساده و نرم خورده شود ، ماده حجيم كننده نرمي مانند آگار مصرف شود كه فشار ملايمي به روده بزرگ وارد آورد بدون اينكه موجب تحريك آن شود . بايد از خوردن غذا هاي سخت و خشن تا مدتي كه بهبودي كامل حاصل نشده خود داري شود .
هيچگاه خود را از « عواقب خطرناك » يبوست نترسانيد چون بندرت عوارض خطرناك اتفاق ميافتد. فقط براي تنظيم گوارش خود عقل سليم بكار بريد . توجه كنيد آيا روده بزرگ شما پيچ و تاب غير عادي دارد، يا اينكه حساس و تنبل شده است ، آيا نياز به حجم كمي دارد يا حجم زياد . با نرمي و ملاطفت با آن رفتار كنيد. روده بزرگ در حالت عادي يك عضو محافظ است كه بخوبي از شما مراقبت لازم را خواهد نمود ، البته در صورتيكه مواد مناسب و در خور او باو داده شود تا بتواند با آنها كار خود را بخوبي بانجام برساند.
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر
رؤياي كمبوجيه -4
از
طالبوف

گفتم پارزم هر چه امر كردم جابجا كن ، جسارت زياد تو سبب عزل و مغضوبي تو ميشود، من بجنگ نميروم كه خداي جنگ را همراه برم و لاماها(خدام بتكده ) تيمار نمايم ، امرا تدارك سه ماهه را ببينند و مروز پنجم بهر سو امر كردم روانه شويد .
پارزم مرخص شد ، بسيفون گفتم با تو كار دارم اينجا باش تا من برگردم .
رفتم باندرون ملكه را خواستم ، گفتم تو چرا بي هنگام امروز مرا بيدار كردي؟ ملكه گفت وقت بيداري تو گذشته و آفتاب بلند بر آمده بود، از دير خوابيدن تو نگران شدم گفتم با من بيا باطاق تختگاه ، پس پرده روي صندلي بنشين حركت نكن ، حرف نزن ، منتظر باش هر وقت تو را خواستم برخيز و بيا. برگشتم از سيفون پرسيدم تو ميداني من پريشب چه خواب ديده ام؟
بصور اعزم اگر راست گويي تورا مي بخشم و از شأن تو نكاهم . سيفون بپاي من افتاد . گفتم برخيز جواب مرا بده . گفت ميدانم . پرسيدم از كجا ميداني ؟ گفت از ملكه . گفتم ملكه ميخواهد نوشزاد را مسموم كند و تبعه را بر من بشوراند ؟
گفت راست است همه را ميدانم. گفتم اين خيال فاسد ملكه از كدام وقت است ؟
گفت بعد از برگشتن از كوه تيقو. گفتم درين باب چه اقدامي كرده اند ؟
گفت مسموم كردن نوشزاد را ملكه خودش مباشرست ، من فقط دو مكتوب بد نفر از سلاطين «وسال» ، يك به «آريان » هند و يكي به «كيوشان » خنا نوشته ام كه هنوز نفرستاده ام ، غير ازين دو مكتوب قولاٌ و فعلاً حركتي بر خلاف پادشاه نه از من و نه از ملكه سر نزده . كمبيز گفت مرحبا راست گفتي ، بعد از آن ملكه را آواز كرد كه در آيد نيامد ، تكرار نمود باز نيامد . كمبيز برخاست پرده را برداشت، ديد ملكه در روي صندلي همان طور كه نشسته بود سرد شده ، در دست راست نوشته اي دارد گرفت و خواند . نوشته بود كه : اي پادشاه محبوب، من عوض محبت محبت هاي سي ساله فوق العاده تو اهرمن مرا فريب داد، خيانت كردم ، پي فساد افتادم، خدا بمن غضب نمود ، سمي كه براي نوشزاد حاضر نموده بودم خودم خوردم كه ديگر چشم انفعال من بروي تو نيافتد ، خيال كردم شايد مرا از آن نيك نفسي معروف خود ببخشي ، غضب نكني ، من سالها زنده باشم و در آتش ندامت و خجلت خود بسوزم . تو را بصور اعظم قسم ميدهم روح مرا آزاد كن و از گناه من در گذر .
پادشاه تاج خود را بزمين زد ، خود را بروي ملكه انداخت، و چنان گريست كه بيهوش افتاد. سيفون مكتوب ملكه را از دست پادشاه ربود كه هيچ كس نبيند .كمبيز بحال آمد ، ملكه را در روي صندلي باطاق خودش بردند. پادشاه مكتوب ملكه را ميجست ، سيفون گفت پيش من است نخواستم كسي از ماجرا مطلع باشد، البته راضي نميشويد كه ملكه بعد ازمرگ متهم گردد و در انظار شخص اقدس پادشاه سبب مرگ ملكه محبوب خود معدود شود. كمبيز سيفون را تحسين نمود، تشريفات دفن ملكه را باو سپرد كه اجراي مراسم سوگواري را در پايتخت و ساير بلاد محروسه هرچه فرمايد و امر نمايد مختارست .
بعد از دو روز كه ملكه رادر تيزاب مرگ موش خيسانيده بودند در آورده ، روغن بلسان زده ، در تابوت دفن قايم نموده ، بمقبره مخصوص خانواده سلاطين بردند .
دو كرور نفوس از هر طبقه در تشييع جنازه حاضر شده بود. كالسكه هاي دو اسبه دولتي ، و ارّاده هاي زره پوش جنگي زياد ، از دو طرف معبر جزو تشريفات دفن ايستاده بودند، پانصد نفر خواجه تاشان حرم از پلاس خشن گيمه يي دست پوشيده ، از جيب سينه خود بآهنگ حزين نوحه ميخواندند ، و كاه بر سر خود مي بيختند .
پانصد كنيز لباس سياه در بر با مو هاي پريشان ، مويه كنان سر و صورت خود را ميخراشيدند . پانصد خدام معابد بيرقهاي خداي مرگ را بر افراشته ، با الحان « يموري »‌ تلاوت امواج «صاب » را مينمودند . پانصد طفل ده ساله دارالتربيت پادشاهي با البسه مخصوص عزا ، و تاجهاي سفيد ، مجمر هاي دسته دار طلا دست گرفته ، روغن عبير و لادن بر آتش مي نهادند و تبخير ميكردند .
پنجهزار سوار زره پوش قراول خاصه از زير زره خفتان سياه پوشيده ، سر نيزه هاي خود را رنگ سياه ماليده ، تركش و كمان را وارونه حمايل ساخته بودند.
پنجهزار فلاخن چيان جوان فلاخن هاي خودشان را با سنگهاي سياه سياه رنگ از گردن آويخته و در سينه خود بسته بودند . پانصد نفر سر كردگان لشكر ميل دبولقه هاي خود را رو بپشت سر نهاده بودند . كمبيز و شهزادگان با ده هزار سوار كماندار آخر مشايعت كنندگان تابوت ملكه بودند .
كمبيز از دفن ملكه فارغ شد ، سان لشكر را ديد ، كلنگ چيان چيره دست را ملاحظه كرده ، ببارگاه آمد ، سيفون را احضار فرمود ، گفت : مي بيني ايزد مرا چه تنبيه سخت نمود ! از ملكه جدا شدم . ميداني كه از آسمان بكجا مأمورم ؟ بايد بروم امانت روح الله را در آورم ، اينك تاج و تخت و اساسه سلطنت و خانواده خود را با نوشزاد بتو ميسپارم ، هرگز بتو دل بد ندارم ، تا زنده ام تو پيشكار مني ، از صلاحديد تو تمرد نميكنم ، تو نيز وظيفه اعتبار مرا مقدس شمار ، مأموريت خود را در حفظ ملك من با كمال صدق و صفا بانجام بيار.
ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان -103
روده بزرگ ، عضوي كه رنج بسياري را متحمل ميشود
Dr. William Harley Glafke


حدود چهارده ميليون پوند سالانه در انگلستان صرف داروهاي مليّن ميشود . علت اين امر بيشتر مربوط به عادت و رسم مردم است . مردم مواد زائدي را كه بعد از عمل جهاز هاضمه در روده بزرگ جمع ميشود كثيف ميشمارند و استدلال ( البته به غلط) ميكنند كه اگر اين زوايد در روده بزرگ بماند باعث مسموميت ميشود . لذا از نظر آنان هيچ چيزي منطقي تر از اين نيست كه « آنرا از سيستم خارج و از شر سم خلاص شوند » و معتقدند كه اين سم باعث سرگيجه ، عدم اشتها يا خواب آلودگي ميشود .
اغلب دارو هاي مليّن كه مورد استفاده قرار ميگيرند عملشان تحريك جهاز هاضمه است كه محتويات خود را زود تر بجلو برانند . مسهل هاي گياهي ( مانند روغن كرچك و روغن بادام ) و مسهل هاي نمكي ( مانند سولفات دو منيزي ، يا نمك ساندوز) و همچنين عواملي مانند كلمل و فنول فتالين غشاء حساس جهاز هاضمه را تحريك مينمايند .
جلو راندن محتويات روده توسط انقباضات دودي شكل ديواره روده انجام ميگيرد . وقتيكه ديواره روده تحريك ميشود اين ديواره ماهيچه اي شروع به انقباض ميكند و محتويات خود را با فشار بيشتري بجلو ميراند . روده سعي ميكند ماده مزاحم را زود تر خارج كند . در روده كوچك اثر كلي اين تعجيل در جلو راندن محتويات روده اين خواهد شد كه فقط قسمتي كمي از مواد غذائي جذب و وارد جريان خون گردد. بزرگترين صدمه در روده بزرگ رخ خواهد داد، چون حركات دودي روده بزرگ خيلي كند تر از روده كوچك است و در نتيجه داروي ملين مدت بيشتر را با ديواره روده بزرگ در تماس خواهد بود. ديواره روده بزرگ بعلت تماس طولاني با دارو متورم خواهد شد ، و با توجه باينكه بعلت تأثير دارو محتويات روده سريع تر خارج خواهد شد فرصت كافي براي روده بزرگ نخواهد ماند كه بتواند آب اضافي را جذب نمايد . علاوه بر اين اختلال هاي تغيير و تبديل گازي بين روده بزرگ و جريان خون ايجاد ميشود و در نتيجه شكم نفخ ميكند و در روده صداي قار و قور شنيده ميشود.
بعلت وابستگي نزديك اعصاب و جهاز هاضمه ، در مواقع تحريكات شديد بيمار دچار افسردگي ، «خماري» ، حالت تهوع ، و استفراغ ميگردد . در اينگونه موارد بيمار چكار خواهد كرد ؟ طبعاً متوصل به مصرف مسهل بيشتري خواهد شد!
عبور مواد غذائي از مجاري جهاز هاضمه مدت قابل توجهي را ميطلبد . براي اينكه غذا از معده بگذرد زمان لازم معمولاً بين چهار تا شش ساعت خواهد بود و براي اينكه از تمام مجاري جهاز هاضمه كه حدود ده متر طول دارد بگذرد مدت حد اقل سي و شش تا چهل ساعت طول خواهد كشيد . غذائي كه در روز دوشنبه خورده شده ( صبحانه ، ناهار و شام ) در معده تبديل به مايع ميشود و در روز و شب دوشنبه از روده كوچك ميگذرد . روز سه شنبه فضولات كه هنوز بصورت مايع هستند به روده بزرگ ميرسند . در روز و شب سه شنبه محتويات روده بزرگ آب را از دست ميدهند و در روز چهارشنبه صبح دفع ميشوند . در همين ايام غذائيكه روز سه شنبه خورده شده است مواد زائدش به روده بزرگ ميرسد تا پس از از دست دادن آب در روز پنجشنبه دفع گردد ، روده بزرگ عادي هيچگاه خالي نميماند .
حال ببينيم هنگاميكه مسهل و يا داروي مليّن خورده ميشود بر اين ترتيب زماني چه اختلالي را باعث ميشود . فرض كنيم كه دارو را در روز دوشنبه شب موقع خواب خورده باشيم . در صبح روز سه شنبه كه دارو تأثير ميكند ، نه تنها روي حركات جهاز هاضمه تأثير ميگذارد بلكه بر حركات روز چهار شنبه نيز مؤثر خواهد بود. وقتيكه چهار شنبه فراميرسد ، تهيگاه فرصت آنرا ندارد كه به آن برسد لذا حركت انجام نمي پذيرد . طبق استدلال قديمي كه شكم ما بايد هر روز كار كند ، ناچار يك قرص ديگرميخوريم ! كاري كه ما بايد انجام دهيم اين است كه بگذاريم شكم كار خود را خودش انجام دهد و آنرا بحال خود واگذاريم و نگذاريم يك روز جلو تر از كار خود بيفتد . اگر عمل دفع فردا انجام نگرفت ، روز بعد شكم كار خواهد كرد .
ادامه دارد .
رؤياي كمبوجيه - 3
از
طالبوف
كمبيز گاهي متوجه وجدان خود مي شد ، ميديد كه از شنيدن اخبار موثوقه شموئيل محبت ملكه ذره اي در دل او متزلزل نشده ، و انوارش تاريك نگشته . هرچه در محروسه خيال سي ساله خود در حق ملكه ، كاوش علت داعي دل رنجي او را مينمود پيدا نمي كرد، ميديد عقد نوشزاد بصواب ديد و انتخاب خود ملكه شده و تبعيت نوشزاد باوامر ملكه هر روز در تزايدست ،پس اين بد دلي و رنجش او از كجا توليدكرد ، چيزي نميدانست و جستن نميتوانست ، مگر اينكه بار حيرتش سنگين تر و دل محزونش غمگين تر ميشد .
ساعت بيدار شدن پادشاه گذشت ، محرمان خوابگاه از پس پرده نگران و منتظر بودند ، ولي بي اذن جرئت دخول نداشتند. ساعت ديگر گذشت خواجه حرم بملكه خبر داد ، ملكه تا پس پرده خوابگاه آمد ، آواز نمود قربانت شوم مأذونم شرفياب شوم ؟ كمبيز صداي ملكه را شنيد رنگ از رخسارش پريد ، بي تأمل گفت تو برو كاريكه در دست داري تمام كن . ملكه چون قالب بيروح باطاق خود برگشت، چون صبح زود برخاسته خودش سمي تعبيه مينمود كه داخل غذاي نوشزاد بكند ، متفكر شد كه پادشاه مرا بار ندهد يعني چه ! بمن بگويد برو كار خود را تمام كن چرا! پس يقين ازكارهاي من مخبر شده ! كه خبر داده ؟
سيفون منافق و خاين نيست ، وانگهي از ديروز بحضور نيامده ، از تعبيه سم امروزي من حتي سيفون نيز مطلع نيست ، اما پادشاه معلوم است همه را ميداند ، از كجا ميداند ؟ از كه ميداند ؟ ... تصور ملكه مثل برق از يك گوشه خيال بگوشه تصور ديگر ، و از ظن بگمان و تحسر ديگر ميدويد ، ولي جز شدت نگراني و وحشت مرگ ناگهاني چيزي حاصل او نميشد . كمبيز از امتداد پريشاني خيال چنان آشفته حال شد كه ضعف اعصاب مستعد توليد مرض ماليخولياي منتهي بجنون گرديد ، نميتوانست برخيزد ، يا در يك نقطه عفو و غضب و سكونت نمايد .
درين بين صداي خرق شديدي شنيد ، متوحش از رختخواب برجست ، ديد ديوار طرف شرق خانه تا سقف منشق شده ، و از آن شكاف چشم انداز وسيع كه گويي هزاران فرسخ طول دورنمايي اوست گشوده ، از عمق آن مسافت دايره منور بسيار بزرگ كه در مركز او صورت بي نظيري چنان از زير پرده زنبوري نمودار بود، كه گويي آفتاب از زير ابر خفيف تابيده دايره قرص خود را تمام مينمايد ، و خوشه هاي نور باطراف ميفشاند. تخت نور كه اين صورت متمكن بود خدام ملكوتي او را بالاي سر خودشان حمل ميدادند .
شموئيل با هشت ملك جميل مثل خود، پيش روي تخت ، هر يك شاخي از درخت طوبي در دست ، تسبيح خوان مي خرامند. در طرف بالاي تخت از يمين و يسار دو ملك پر هاي خود را محاذي همديگر باز و ديگري را بر چيده ، دست راست يكي با دست چپ ديگري در فراز تخت تاجي از نور گرفته ، از پي تخت چندين هزار صور ملكوتي با ترتيب عجيب روان است . تخت وارد خوابگاه كمبيز شد ، شموئيل پيش آمد ، گفت كمبيز اين ديگر خواب نيست مكاشفه است ، بصورت روح الله سجده بكن و ايمان بيار، ازين حضور نور تو برافزايد ، كار تو بالا گيرد ، و سلطنت عالم نصيب اخلاف تو ميشود. برخاستم سجده كردم ، ايمان آوردم ، شموئيل مرا نزديك برد، حب كوچك آتشين بمن داد، گفت بخور روح الله از نور خود تو را قسمت داد تا سموم اعادي بتو كارگر نباشد . بدهن گذاشتم درين حال برقي زد و چنان تركيد كه هرگز صداي چنين خرق شديد و مهيب نشنيده بودم، از ترس بي هوش افتادم، بعد از مدتي كه ندانستم چند دقيقه بود بحال آمدم. ديدم ديوار خانه در صورت اولي است ، و از آن بساط گبريايي اثري نمانده . برخاستم در خود وجد و سروري يافتم كه گويي پرتوي ازمبادي عاليه بر دل من تابيده ، و ظلمت غيظ و غضب را مستور نموده . خدام را آواز كردم ، اول شيرزاد كه مأمور حفظ رخت خانة من است درآمد ، پرسيدم كه امروز برخاستنم دير شد ؟ عرض كرد بلي همه بندگان درباري نگرانند ، ملكه آمد و برگشت ، رجال در سلام منتظر ديدار پادشاهند.
گفتم تو از پس پرده صدايي از خانه شنيدي؟ گفت نه فقط روشنايي از ساير شبها صد مرتبه بيشتر مينمود ، خيال كردم همه چراغهاي خوابگاه را كه معمول شبهاي زفاف و اعيادست بر افروخته اند .
لباس پوشيدم ، بتخت گاه آمدم ، امرا هر كس جاي خود بود، سيفون عرايض خود را كرد، رسم سلام تمام شد ، سيفون و پارزم سپهدار را بالا خواستم، امر نمودم كه پنجاه هزار سوار و سه هزار نفر كلنگ دار پس فردا حاضر اردوي بيرون شهر شود .
پارزم گفت تشريفات خداي جنگ را چگونه بكنيم ، يعني خدام معابد كي و دركجا حاضر ركاب شوند؟
گفتم ما بجنگ نميرويم ، با خداي جنگ كاري نداريم ، در دل دارم او را يكجا از زحمات اسفار آسوده بكنم ، نه با كسي بجنگم و نه معاونت او را محتاج بشوم . پارزم گفت پادشاه من فرمايش تو را نمي فهمم ، تو صورت خدايان ما هستي ، اگر با آنها كاري نداري ، و آسوده ميگذاري آن وقت صورت خدايي تو نيز محو شود ، ملك تو ويران و تخت و تاج نصيب دشمنان مي گردد.
ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان -102
پانكراس و ديابت -2

بيشتر پژوهشگران معتقد هستند پانكراس در مواردي كه خود تا حدي انسولين توليد ميكند (همانطور كه قبلاً گفته شد ) بهتر ميتوان
بيماري ديابت را مورد كنترل قرار داد يعني هرمون بطور دائم ترشح گردد تا بيمار كمتر احساس خستگي نمايد و حالش بهتر و دچار نفس تنگي نشده احساس ضعف نكند و داراي چهره اي زرد و نزار نباشد .
رژيم غذائي هاي جديد معالجه بيماران ديابتي را تسهيل مينمايد . قبل از كشف انسولين غذاي بيماران كابوسي از غذاي بدون چربي ، بدون نشاسته و قند و بيمزه بود . امروزه هم بيماران ديابتي بايد در رژيم غذائي خود مراقبت لازم را بنمايند ولي ميتوانند مقداري كربوهيدرات ، چربي و حتي قند مصرف نمايند مشروط به آنكه وزنشان را پائين نگهدارند . حتي مشروبات الكلي هم كاملاً براي آنان مضر نيست ولي بهتر است از مصرف آن بكلي خودداري نمايند .
زماني عمر يك بيمار ديابتي بيش از پنچ سال طول نميكشيد ( پنج سال عمر اندوهبار و بيهوده ) . امروزه يك بيمار مبتلا به ديابت اگر مرتباً تحت مراقبت پزشك باشد ميتواند همانقدر كه ديگران به زندگي ادامه ميدهند زندگي و فعاليت كند .
اين يك امر واضح است كه بيماري ديابت اغلب افراد فربه را انتخاب ميكند . در يك گروه هزار نفري بيماران ديابتي 90 درصد افرادي ميباشند كه در طول عمرشان زماني چاق و فربه بوده اند . وزن اشخاص فربه فقط در زماني كم ميشود كه بيماري پيشرفت كرده باشد . ولي عللي كه بيماري ديابت را با چاقي اشخاص مرتبط ميكند هنوز معلوم نيست و در اين مورد بين پزشكان اختلاف نظر ميباشد . حدود 30 درصد از بيماران ديابتي اين بيماري را از بستگان درجه اول و يا اجداد خود بارث ميبرند . اگر پدر و مادر هر دو مبتلا به بيماري قند باشند امكان اينكه فرزندان آنها باين بيماري مبتلا گردند زياد است .
قبل از كشف انسولين زنان مبتلا به بيماري ديابت ندرتاً باردار ميشدند و اگر هم باردار ميشدند اغلب در كوماي ديابتي از بين ميرفتند و هفت نوزاد از ده نوزاد آنان تلف ميشد . امروزه ، اگر مادران ديابتي تحت مراقبت ويژه قرار گيرند 90 درصد آنان داراي نوزادان سالم ميگردند و هيچ مرگ مادر زادي نيز اتفاق نميافتد و تعداد مرگ و مير در اين مورد بسيار نادر است .
قبل از كشف انسولين بيشتر مرگهاي ديابتي در اثر كوماي ديابتي اتفاق ميافتاد . امروزه فقط سه درصد از بيماران ديابتي در اثر كوما از بين ميروند . اغلب در اثرتصلب شرائين است كه 66 درصد از بيماران ديابتي را دچار مرگ مينمايد . بيماران مبتلا به ديابت بيشتر درمعرض خطر مبتلا به تصلب شرائين هستند تا افراد ديگر .
سخت شدن شرائين ممكن است در همه جاي بدن اتفاق افتد از قبيل قلب ، كليه ها ولي وقتي كه اين امر در دست و پا رخ دهد عمل جريان خون مختل ميگردد و موجبات قانقاريا فراهم ميشود. وقتي اين رگ در چشم سخت گردد ، نتيجه آن كوري خواهد بود . درمان رضايت بخش ديابت اغلب تضمين نمينمايد كه تصلب شرائين ايجاد نگردد، ولي پزشكان معتقد هستند كه فرد مبتلا به ديابت بيشتر دچار تصلب شرائين ميگردد تا كهولت ، ولي اين اميد وجود دارد كه ما روزي شاهد حل معماي تصلب شرائين كه در اثر ديابت موجب ميگردد باشيم .
حال بايد در مورد آندسته از افراد كه مبتلا به ديابت هستند و عده آنها هم بسيار زياد است و نميدانند كه دچار چنين بيماري هستند چه تدبيري بايد كرد؟ بهتر است به همه توصيه شود مخصوصاً در سنين بالا مرتب آزمايشات لازم را هر از چند گاه با نظارت پزشك معالج خود انجام دهند تا بمجرد مشاهده علائم بيماري بموقع نسبت به درمان اقدام شود.
بايد از طرف پزشك معالج به كليه بيماران مبتلا به ديابت كارت مخصوص داده شود و در آن چگونگي بيماري ديابتي كه بيمار به آن مبتلا ميباشد ذكر شده باشد و بيمار آنرا همواره با خود همراه داشته باشد تا در صورت بروز كوما بيمار را بموقع از مرگ حتمي نجات دهند .
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر
روياي كمبوجيه -2
از
طالبوف
گفتم اي رسول روح الله ملكه دوست منست ، سي سال است ازو خلافي در حق من سر نزده ، علت عداوت او را با خود نمي دانم ، تو مرا مأمور بامر بزرگي ميكني كه اجراي او بي قتال و جدال ممكن نيست ، حالا كه اساس همه مذاهب يكي است پس چرا ميخواهي مرا بخدايان خود ، و مردم را بر من بشوراني ، رسم ستايش اجداد مرا بر اندازي و عمارت معابد ما را از نو بسازي ؟
اگر ازملكه محبوب من خلافي نسبت بمن ميداني مرا مسبوق بكن ، اثبات قول خود را سند بين نشان بده ، و گرنه مرا با پول تطميع نكن، امتداد ايام صلح و آسايش تبعه براي پادشاه بهتر از خزاين مدفونه ميباشد. من از صلاح ملكه تمرد نمي كنم ، و تغير مذهب و آئين نمي نمايم .
شموئيل گفت كمبيز تو مرد بي قريحه و زود باور ساده لوحي ، روح الله ميخواهد چشم تو را باز كند ، دل تو را وسعت بدهد و بكفايت تو بيفزايد ، تا اين ملت جاهل ومظلوم را خوب اداره نمائي .
اسرار عالم در لوح محفوظ بما معلوم است ، من تو را بعداوت ملكه مسبوق ميكنم ، اما اول بايد قسم ياد كني كه بروِي غضب ننمائي . گفت زبان من بخشكد اگرمن باو حرف درشت بزنم نه اينكه غضب نمايم، هرچه ميداني بگو .
شموئيل گفت تا قسم نكني نمي گويم . گفتم بآيين ثمود و صوراعظم قسم كه غضب نمي كنم . شموئيل گفت تو هشت ماه قبل دختر خوان سالار خود نوشزاد را عقد نمودي ، شب اول از تو پسري حامله شد ، اينكار بملكه بسيار ناگوار آمد ، براي اينكه تو از حركات و سيماي او رنجيدن او را نفهمي اذن خواست بزيارت «دالايلام » ( روحاني اعظم ) برود ، تو اسباب سفر او را از هر باب بهتر و زودتر فراهم كردي ، هديه هاي گران بها براي تقديم والايلام كبير دادي ، ملكه ازين مرحمت هاي تو بيشتر متأثر مي شد ، چنان مي پنداشت كه از رفتن او مشعوفي ، ميخواهي در غياب او با معقوده جديده آسوده عيش بكني ، و تمتع نمائي .
بعد از آنكه بكوه « تيقو» رسيد از دالايلام استدعا نمود كه نوشزاد را نفرين نمايد ، دالايلام قبول نكرد گفت نوشزاد بپسري از كمبيز حامله است ، بعد از انقضاي مدت ميزايد ، تربيت يابد ، وليعهد شاه مي شود ، بسلطنت ميرسد ، جهانرا مسخر ميكند ، و ممالك خود را با عدل و داد آباد مي نمايد .
ملكه نا اميد و مأيوس مراجعت نمود ، هر روز در اين خيال است كه نوشزاد را مسموم كند مردم را بتو بشوراند وزير اول تو سيفون بواسطه زن خود از خيال ملكه مطلع و شريك اقدامات اوست ، خواب تو را و تدبير خود را بسيفون گفته ، سيفون بازنش پرتو نياز همراز ملكه غماز تو ميباشد ، غير از اين سه نفر احدي از اسرار آنها آگاه نيست . روح الله ميفرمايد كه بي ترس و توهم بكوه بايقو سفر بكني ، و اوامر او را مجرا نمايي ، اگر باز كسي را در حكم روح الله طرف شوري بكني مغضوب ميشوي ، و تخت و تاج را وداع ميكني ، حكم آسماني را مخفي ندار ، از هيچكس نترس ، راه تو مفتوح و دشمنان تو مغلوب ميشوند.
كمبيز از خواب بيدار شد ، ديد عطر و روشنائي ديشبي بهمان قرار است . مبهوت و متحير فكر مينمود كه ملكه را دعوت كند خيانت او را بشمارد ، يا سيفون و زنش را بكشد ، اگر بكشد شكستن قسم يعني نقض عهد را چگونه بكند ، و اگر نكند چگونه باز با آنها ملاقات نمايد ، و حضور ادعاي خود را هر روز متحمل شود .
ادامه دارد.
شگفتيهاي بدن انسان -101
پانكراس و دیابت
G. Lester Walker And Paul De Kruif

پانكراس عضوی است كه بشكل زبان است و در پشت معده قرار دارد و كارش ترشح دو نوع ماده میباشد . این عضو یكی از ترشحات را كه ینام شیره پانكراس نامیده میشود به روده وارد میكند و دیگری را كه بنام انسولین است وارد جریان خون میكند . نرسیدن انسولین كافی موجب بیماری دیابت میشود.
میلیون ها نفر در سراسر جهان مبتلا به بیماری دیابت هستند و بسیاری از این بیماران بعلت عدم مراجعه به پزشك و آزمایشات لازم نسبت به بیماری خود آگاه نیستند .
در فرایند هاضمه ، قند ، نشاسته و بعضی از چربی ها و پروتئین ها به گلوكز تبدیل میشوند تا بدن بتواند چون منبع انرژی از آن استفاده نماید. هر كلوكز سوخته نشده بصورت چربی یا گلیكوژن در كبد و عضلات ذخیره میشود ، ولی عمل سوختن و ذخیره شدن آن بدون دخالت همان ترشح دوم یعنی انسولین امكان پذیر نخواهد بود . چرا ؟
این سئوالی است كه هنوز پاسخ آن معلوم نیست . یگی از پزشكان گفته است كه ، « عدم وجود انسولین ، مثل این خواهد بود كه اجاقی را مسدود از هر گونه جریان هوا نمائیم.»
در پانكراس گروه یا جزایری از سلولهای خاصی وجود دارند ( شاید میلیون ها سلول) و ممكن است اختلالی در این سلولها بوجود آید . در اینصورت شخص مبتلا احساس تشنگی زیاد از حد میكند ، دچار تكرر ادرار ناراحت كننده میشود . خیلی زود خسته میشود . یك بریدگی ساده در بدن مدت درازی طول میكشد كه التیام یابد . بیشتر اوقات احساس گرسنگی شدید میشود، ولی با وجود خوردن غذا بقدر كافی باز هم وزن بدن نقصان پیدا میكند .
بعلت نبود انسولین بدن نمیتواند مواد قندی غذا را بسوزاند لذا از ذخایر بدن كه بصورت چربی است استفاده خواهد كرد و بدین ترتیب رفته رفته بدن تحلیل میرود . اگر این حالت ادامه یابد فرد مبتلا به دیابت در حاكت كوما فرو میرود كه چاره ای جز تزریق انسولین و دادن مایعات بمقدار لازم به بیمار نیست. عصاره پانكراس چارپایان زبح شده در كشتاركاهها هنوز یگانه منبع تهیه انسولین میباشد . این عصاره تصفیه و بصورت مایع زلال و یا متبلور شده در دسترس مصرف كنندگان قرار داده میشود . وقتیكه انسولین تزریق شد فوراً قند خون تقلیل مییابد. اما اثر آن بیش از پتج تا شش ساعت بیشتر نیست و باید دوباره انسولین تزریق گردد.
در سال 1936 انسولینی كه آهسته تر عمل میكند ایجاد شد . این انسولین جدید تركیبی با مواد دیگر است ، مانند پروتئین ساده با مقدار بسیار كمی روی . با تزریق زیر پوست این تركیب، انسولین خود را به آرامی آزاد میكند و برای مدت زیادی فعال میماند . بعد از آن انسولین حد متوسط به بازار آمد كه خیلی سریعتر و شدید تر از انسولین آرام عمل میكند ، ولی مدت پایداری آن كوتاه تر است . تركیبی از این دو كم تأثیر تر و بطی تر عمل میكند ، ولی برای مدت بیشتری خاصیت خود را در بدن حفظ میكند.
بطور خلاصه ، در حال حاضر انسولین ساده یا سریع وجود دارد كه موجب كاهش سریع قند در مدت دو یا چهار ساعت میشود. انسولین متوسط نیز وجود دارد كه آخرین درجه شدت تأثیر آن مدت به هشت تا دوازده ساعت میرسد. به علت وجود این انسولین های كوناگون اغلب دیابت ها را میتوان با هوعی از انسولین های مخلوط كه بنام كوكتیل معروف است تحت مداوا قرار داد ، بعبارت دیگر مخلوطی از انسولین های مختلف روزی یك بار برای بیمار تجویز میشود .
یكی از خطرات معالجه با انسولین شوك انسولین است كه در آن قند خون ناگهان بیش از حد كاهش مییابد . بیمار در این حالت دچار سرگیجه ، منگی شده حتی چشمهایش سیاهی میرود . این حالت بقدریجدی است كه بیمارانی كه انسولین تزریق مینمایند باید از كار های خطرناك مانند رانندگی قطار و امثال آن احتراز كنند.
اگر بیمار فوراً كمی كبوهیدرات بصورت قند ، شیرینی ، بیسكویت یا نوشابه مصرف نماید ، ممكن است عارضه ایجاد شده در حدود ده دقیقه مرتفع گردد . بهمین علت كسانیكه انسولین مصرف مینمایند باید همواره با خود چند حبه قند یا آب نبات و یا بیسكویت و یا نوشابه با خود داشته باشند كه در موارد ضرور از آن استفاده نمایند . در حالات بسیار شدید پزشك ناچار خواهد شد كه به بیمار كلوكز یا گلیكوژن كه ترشح دیگر پانكراس است و بنظر میرسد كه بر ضد انسولین عمل میكند به بیمار تزریق نماید .
در حال حاضر داروهائی كشف شده است كه پزشك آنها را برای بیماران دیابتی تجویز مینماید . معمول ترین این دارو ها قرص های تالبوتامید ، كلروپروپامید و فنفورمین میباشد . بعضی اوقات یك معالجه توأم ولی بسیار دقیق اثر بهتری از معالجه با فقط اعمال یك روش دارد . متأسفانه تمام بیماران دیابتی پاسخ مثبت به معالجه از راه دهان نمیدهند و فقط در مواردی این طریق مؤثر است كه خود پانكراس تا اندازه ای فعالیت داشته باشد و مقداری انسولین ترشح نماید .
هیچ بیمار دیابتی زیر سنین بیست سال پاسخ مثبت به معالجه از طریق خوردن قرص های خوراكی نشان نمیدهد ، چون در اینگونه بیماران پانكراس آنان انسولین كه لازمه تأثیر انسولین خوراكی است ترشح نمینماید . ولی یك چهارم بیماران بین سنین بیست تا چهل سالگی را میتوان با مصرف انسولین خوراكی تحت درمان قرار داد .
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر
روياي كمبوجيه
از كتاب « مسالك المحسنين» طالبوف
(عبدالرحيم بن شيخ ابوطالب نجار تبريزي)

قسمت ثالث
در دو فرسخي سنور درة عميقي است كه از ميانش رودخانة «بايقو» مي گذرد . شاهراه بزرگ است، روزي هزار نفر آدم و دواب از آنجا عبور ميكند.
برفقا گفتم پيشروي ما حالا درة بايقو است ، اخبار قلعة قلة كوه او را كه در السنه ساير است شنيده ايد ؟ مصطفي و محمد گفتند :‌شنيده ايم معروف است .
حسين گفت من تاريخ قلعة بايو را از كتاب «التكوين » ، تأليف « ابوالمعارف لامكاني » ، كه با خط خود مؤلف در كتابخانة « توهمات سيمرغي » محفوظ است خوانده ام . ماحصل تفصيلات زيادش اينست كه «كمبيزدوم » پادشاه ايران شبي در خواب ديد ، ملكي بر او نازل شد. گفت چه خوابيده اي برخيز برو بدرة بايقو ، بالاي دره سر كوه قلعة مخروبه اي هست ، دويست قدم دورتر از دروازة قلعه زمين را بفرما بكاوند ، در آنجا خرابة بزرگي مدفون است در بيار و مذهب آتش پرستي را ترويج بكن. هشت لوح طلاي محكوك با خط «ديوجاني» در ميان آنهاست ، آنها را با دست خود بردار كه الواح مقدسه ميباشند ، مضمون الواح را جز « سيفون » وزير و « پارزم » سردار ديگران ندانند ، اگر خلاف اين امر را بكني مغضوب ميشوي.
كمبيز پرسيد تو رسولي يا خود آ«ري؟ از كجائي ؟ اسم تو چيست ؟ و آن خزينة مدفون مال كيست؟
گفت من از طرف زردشت روح الله مأمور تبليغ اين رسالت هستم و يكي از ملايك خدام او ميباشم. نام من «شموئيل » است . گفتم خود روح الله كجاست ؟ گفت در آسمان چهارم . گفتم من خط «ديوجاني» را آشنا نيستم .
گفت تا آن الواح را ديدي غشاوة چشمهاي تو رفع شود ، همه را مي خواني و اسرار خلقت را ميداني. هر كس آنها را ببيند مي تواند بخواند، اينست كه آنها را جز سيفون و پارزم كسي ديگر نبايد ببيند و گرنه فسادي در زمين پيدا شود كه روح الله بزحمت افتد و ترا سخت غضب نمايد .
كمبيز ميگويد پرسيدم كه اساس شريعت آتش پرستي چيست ، او را چگونه ترويج نمايم ؟ گفت اساس همة مذاهب خدا پرستي است، و حرارت و نور اثر تجليات وجود واحد و مربي كاينات است . شريعت روح الله معرفت شرف نفس ، حفظ وجود محبت نوع ، مساوات تمامي خلقت .
از خواب بيدار شدم ديدم از بسترم بوي گل آيد ، خانه را بوي عطر پيچيده ، چراغ طلا كه بالاي سرمن مي سوخت ده مقابل بيشتر روشن است . اندكي تأمل كردم كه هيجانم ساكت شود ، و تأثير خواب و نفوذ تحصيل خزانة بزرگ باعصاب من قدري تخفيف يابد ، و پرتو صورت ملكوتي شموئيل از آيينة تصور من محو گردد،‌ديدم بوي عطر و زيادي نور شمع حقيقت دارد نه تصوري و نفوذ رؤياست . خادم حرم را صدا زدم ملكه را بيدار نمود، آمد خواب خود را گفتم .
ملكه گفت عجب خوابي ديده اي ، از رؤياي صادقه است ، بايد تدارك سفر را ديد و عازم شد ، اما مقصود و طرف توجه خود را بهيچ يك از امرا خبر نده كه طرف عزيمت تو را ندانند .
پرسيدم اگر بدانند چه مي شود؟ گفت براي گنج رايگان مدعيان سلطنت را بطمع و حسد آورد ، بتو مي شورند ، بمخالفت تو همدست مي شوند ، اگر غلبه هم نكنند مدتي امر تو را بتعويق اندازند . گذشتن از تخت و تاج است ، در « لاخاس » دالايلام كبير تا شنيد كه تو ميخواهي بتها را بشكني قبة « اولتورموز » را براندازي ، آن وقت بهمه جا دعوت نامها نويسد ، «‌آنگليمون» بزرگ را بيرون آورد ، بقتل و كفر تو حكم ميدهد ، بعد از آن گمان ندارم كه جز من صادق و معيني از همة ملك و ملت براي تو باقي بماند ، نبايد اينكار را سهل شمرد .
كمبيز گفت در اينصورت رفتن من چه معني دارد ، و خزينه اي را كه بيم جان و ويراني خانمان دروست چرا تحصيل نمايم ! مرحبا بعقل و آفرين بمحبت تو ، ازين خواب بد بكسي سخن نگويم و پي خزانه نميروم ، عجب مرا باطراف كار آشنا كردي ، تا اين خبر منتشر گشت پسر « جان خو» كه حالا بمن تمكين نمي كند آشوبي برانگيزد ، پيش جنگ مي شود ، « لاما » ها طرفدار او گردند و همان نقشه اي كه الان مي كشيدي از قوه بفعل آيد .
ملكه رفت ، كمبيز برخاست بيرون آمد و بر تخت خود نشست ، پرده دار پرده را بالا برد ، امرا و رجال بسجده افتادند، كمبيز متفكر بود بكسي التفات نفرمود ، امرا متوهم شدند ، هركس از خود مي پرسيد كه حالا برق غضب پادشاه كدام يك از آنها را خواهد زد. كمبيز برخاست صف سالم بر هم خورد ، رجال نگران و دلگران متفرق شدند .
پادشاه غرق خيال روز را بشب آورد ، خوابيد ، همان ملك ديشبي نازل شد ، گفت :
كامبيز تو در اوامر روح الله كه تو را برگزيده و ميخواهد بواسطة نشر مذهب پاك خدا پرستي را بكند ، با زن ناقص العقل مغرض شوري نمودي ، حال آنكه در ملك تو هيج فتنه حادث نشود ، هيچكس مخالفت تو را نمي كند ، احدي از قواد و رجال با تو دل بدندارد ، جز آن زن كه تو او را صادق ميداني و سخن او را بصلاح ديد و روح الله ترجيح ميدهي . ملكه اول تو را برفتن ترغيب نمود كه باغراض او پي نبري، بعد باقدامات تو موانع نشان داد، و بترك تاج و مرگ تو را تخويف كرد و كتمان رؤيا را توصيه نمود كه وحشت تو زياد گردد و از مشاورين خير خواه سخن صدق و ترغيب و تشويق نشنوي .
ادامه دارد .
شگفتيهاي بدن انسان - 100
تجزیه ادرار چه رازی را برای پزشك افشا میكند .
J. D. Ratcliff

پزشكی جدید رشته آزمایشاتی در اختیار دارد كه اسرار هر عضو، بافت و مایع را در بدن فاش میسازد. آزمایشی كه از همه بیشتر معمول است و اطلاعات كامل تر ی را در اختیار پزشك میگذارد ، آزمایش بظاهر ناچیز ادرار است .
حتی پزشكان عهد قدیم نیز اهمیت ادرار را در تشخیص بیماری میدانستند . رنگ ، زلالی و رسوبات ادرار اطلاعاتی بود كه بر اساس آن بیماری را تشخیص میدادند . تجزیه ادرار امروزی بسیار پیشرفته است – از آزمایش قند ساده كه بیماران دیابتی باید همواره نتیجه آنرا هر چند یكبار به پزشك معالج خود نشان بدهند گرفته تا آزمایشاتیكه نیاز به تجزیه و تحلیل های شیمیائی پیچیده دارد .
معمولی ترین نتایج تجزیه ادرار چیست ؟
پروتئین : در حالت عادی كلیه ها فقط اجازه میدهند كه مقدار كمی از پروتئین در ادرار داخل شود. در صورتیكه در ادرار پروتئین بیش از حد وجود داشته باشد معنی آن این خواهد بود كه كلیه ها متورم میباشند ، یا عفونت پیدا كرده یا فاسد شده اند و یا اینكه كیست یا غده ای دركلیه ها وجود دارد و یا توكسین یا عفونت باكتریال در جای دیگر بدن موجب گردیده كه نگذارد كلیه ها بخوبی كار كنند .
در مواقع بخصوص ، مثلاً بعد از ورزش ، ممكن است كه پروتئین بدون اینكه دلیل عارضه ای در بدن باشد بیش از حد در ادرار دیده شود . متخصصین میدانند كه اینگونه موارد را چگونه از موارد دیگر تفكیك نمایند تا بتوانند تشخیص صحیح بدهند .
قند : مقدار قند موجود در خون باید بمقدار معین باشد . هنگامیكه قند خون بیش از حد شود توسط كلیه ها جذب میشود . معمولاً وجود قند در ادرار بمعنی این است كه شخص مبتلا به دیابت میباشد ، ولی هنگامیكه فرد در مصرف قند زیاده روی كند نیز قند در ادرار پیدا میشود .
وزن مخصوص : وزن ادرار نسبت به آب خالص دلیل خوبی برای خوب كار كردن كلیه ها است. اگر ادرار بسیار آبكی باشد ممكن است كه كلیه ها كار خود را در جمع آوری مواد زائد انجام نمیدهند و احتمال عارضه ای میرود .
اسیدیته : درحالت عادی ادرار حالت اسیدی دارد . اگر حالت ادرار بازی باشد این امر دلیل بر آن خواهد بود كه اشكالی در كار است . این پدیده اغلب در مواقع عفونت كلیه و مثانه تظاهر میكند . درمراحلی از سینه پهلو، ادرار قلیائی میگردد و در بعضی از امراض عصبی نیز ادرار دائم حالت بازیك دارد . ممكن است اسیدیته ادرار مربوط به نوع تغذیه باشد . ادرار یك فرد سبزی خوار بازی و از آن گوشت خوار اسیدی خواهد بود .
رنگ ادرار: بیماری های مختلف كبدی و كیسه صفرا و مجاری آن ممكن است موجب گردد صفرا وارد خون شده و در كلیه ها تصفیه شوند و رنگ ادرار را تغییر دهند در اثر تجزیه ادرار معلوم خواهد شد كه آیا بیماری كبدی و یا كیسه و مجاری صفرا وجود دارد یا خیر .
آزمایش میكروسكبی : رسوبات ادرار اگر در زیر میكروسكب مورد دقت قرار گیرند اغلب میتواند عارضه موجود در بدن را نشان دهد . سلول های چركی مبین این امر است كه جائی درمجرای ادرار عفونت وجود دارد . اگر كلیه ها عفونت داشته باشند مواد پروتئینی ممكن است بصورت تیغه هائی دفع گردند مثلاً نقوش توبیولهای كوچكی كه كلیه ها را میسازند . اگر در زیر میكرسكب نوع بخصوصی از این تیغه ها دیده شود دلیل بر این خواهد بود كه نه تنها بیماری كلیوی وجود دارد بلكه احتمالاً بیماری دیگری نیز وجود داشته باشد ، مثلاً بیماری كبدی . بعضی اوقات در ادرار باكتری دیده میشود و این امر نشانه عفونتی در بدن خواهد بود . بیماری هائی كه ممكن است استخوان به آنها مبتلا گردد ممكن است بوسیله كلسیم موجود در ادرار تشخیص داده شود .
آزمایشات بسیار دقیق تر و پیشرفته تری در موارد خاص از ادرار بعمل میآید . اگر در طول مجاری ادرار سرطانی وجود داشته باشد با مشاهده سلولهائی كه رها شده و در ادرار بوسیله میكرسكب دیده میشود بیماری مورد تشخیص قرار میگیرد . ته مانده هورمونها در ادرار و مقدار آن راهنمای خوبی برای نحوه كار كردن غدد داخلی است ، مخصوصاً غدد تناسلی و فوق كلیوی. تجزیه ادرار حاملگی را نیز نشان میدهد ، چون زنان بار دار هورمون زیادی در ادرارشان دیده میشود.
در دوران بار داری ، آزمایش ادرار یكی از عوامل حیاتی برای حفظ سلامت فرد بار دار خواهد بود . بدن زن باردار متحمل دو بار اضافی میگردد : كلیه های او نه تنها باید مواد زائد بدنش را دفع كند بلكه مواد زائد بدن بچه را نیز دفع نماید . آزمایش مرتب ادرار برای این ضرورت دارد كه ملاحظه شود كلیه ها كار خود را بخوبی انجام میدهند یا نه . در صورتیكه اختلالی مشاهده شد پزشك تدبیر لازم را خواهد كرد .
ممكن است معتادی شدیداً اعتراض نماید كه به هیچ ماده مخدری معتاد نیست ، ولی اگر معتاد باشد آزمایش ادرار صحت یا سقم ادعای او را ثابت خواهد كرد . آزمایش ادرار نیز در یافتن سموم صنعتی، مانند سرب و ارسنیك در بدن كمك میكند.
خلاصه اینكه آزمایش ادرار قسمتی از معاینه بدنی است كه اطلاعات مهم و ارزانی را در اختیار پزشك میگذارد . ممكن است ادرار بعضی از مواد را كه در تشخیص بیماری های خاص مهم است در اثر مرور زمان ماهیت خود را در ادرار از دست بدهد و پزشك نتواند تشخیص لازم را بدهد بهمین علت بعضی از پزشكان تجهیزات مخصوص آزمایش ادرار در مطب خود دارند تا دراینگونه موارد بلافاصله بعد از اخذ ادرار از بیمار نسبت به تجزیه آن اقدام نمایند .
زمان اخذ ادرار برای آزمایشگاه نیز مهم است . ادرار در ساعات مختلف روز تفاوت دارد . پزشكان باید مشخص نمایند كه نمونه ادرار باید قبل از صبحانه و یا بعد از آن گرفته شود . برای روشن شدن مقدارقند خون معمولاً از بیمار در دونوبت ( قبل و بعد از صبحانه ) ادرار اخذ مینمایند. نوشیدن آب زیاد ممكن است آثار بیماری را در ادرار از بین ببرد . بنابراین بهتر است كه دستورات پزشك در این مورد رعایت شود .
آزمایش ادرار یك راه معجزه آسای الهی نیست كه بتواند محل دقیق بیماری را معین سازد . ولی وقتیكه با آزمایشات ومعاینات دیگر توأم باشد یكی از مهمترین آزمایشات میباشد . خیلی از بیمارانی كه سلامت خود را باز یافته و زنده مانده اند مدیون آزمابشات ادرار میباشند .
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر
تاريخچه اي از تكامل نثر فارسي
در سبك امپرسيونيسم گاهي فكر شاعر چنان دقيق ميشود كه شعر بنظر معما ميآيد ، از آنجمله ناصر علي هندي در وصف آنكه دلدار با
انگشت عرق از روي خود پاك مرده است انگشت خم كرده را بهلال يكشبه و روي دلدار را ببدر و آفتاب و قطرهاي عرق را بخوشة پروين تشبيه ميكند و ميگويد :
هلال يك شبه را چون قرين بدر كشيد + هزار خوشة پروين ز آفتاب چكيد
گاهي دامنة استعاره چنان وسعت ميگيرد و دور از حقيقت ميشود كه بننظر ميرسد شاعر خواسته است شوخي بكند چنانكه شاعري براي وصف طبع خشك زاهد و چشم بي اشك او و آب وضويش كه ريشش را تر ميكند و جاري ميشود ميگويد:
فيض آب ديده نتوان يافت در آب وضو + كاش زاهد را بجاي ريش مژگان تر شود
فصيحي هروي ازينكه اهل مدرسه يعني طلاب قديم مردم زنده دلي نبوده اند و مگسي كه در ميان دو صفحة كتاب بماند در موقعيكه كتاب را مي بندند در آن ميان مي ميرد و طلاب از بسكه كتابهاي خشك ميخوانند دل مرده مي شوند چنين نتيجه گرفته است :
خبر ز زنده دلي نيست اهل مدرسه را + كه دل بسان مگسي در كتاب مي ميرد
كليم از اينكه هر كس بكار بيهودة كسي بخندد دندانش نمايان ميشود و هر كس بسيار راه برود بخية كفشش بيرون مي آيد اين نتيجه را مي گيرد :
بخيه كشم اگر دندان نما شد عيب نيست + خنده مي آرد همي بر هرزه گرديهاي من
يا اينكه صائب تبريزي ازينكه دستار بندان زمان او اهميت خود را در بزرگي عمامه مي دانسته اند و گنبد مسجد شاه اصفهان هم شكل عمامه را دارد اين شعر را سروده است :
گر بعمامه كسي كوس فضليت ميزد + گنيد مسجد شاه از همه فاضل تر بود
جاي ديگر همين مضمون را با اشاره باين كه در زير گنبد هاي بلند صدا منعكس مي شو چنين ميگويد :
مخور صائب فريب زهد از عمامه زاهد + كه در گنيد ز بي مغزي صدا بسيار مي پيچد
يكي از انواع امپرسيونيسم معماست كه در قرن هشتم و نهم و دهم و يازدهم بسيار رواج داشته و هنوز در افغانستان شاعران ميسرايند و كتابهاي فراوان در آن نوشته و انواع مختلف از آن اختراع كرده و طبع آزمايي هاي عجيب در آن كرده اند و دامنه را بجايي رسانيده اند كه بسياري از مردم در حل آن در ميمانند ولي اساس آن درينست كه از شعر كلماتي استخراج كنند كه نام كسي يا چيزي را برساند.
مثلاً شاعري گفته :
نام بت من اگر بخواهي + سيبيست نهاده بر سر سرو
در مصرع دوم « سيبيست » را كه تصور ميرود مراد « سيبي است » باشد بايد « سي بيست » خواند كه سي ضرب در بيست باشد كه ششصد ميشود و ششصد در حساب جمل يا حساب ابجد حرف خاست و خا را كه بر سر سرو بگذارند خسرو ميشود .
شاعر ديگري ميگويد :
بنما رخ ماه خويش تا كي باشند + زان زلف گلاله داغداران مهجور
بايد از « زلف گلاله » داغداران را كه مراد حروف نقطه دار باشد خارج كرد يعني « ز » و « ف » را و ميماند « ل گلاله » و پس از آن لاله را هم كه داغ دارد بايد طرح كرد و لام و كاف مي ماند و سپس « بنما رخ ماه خويش » يعني رخ ماه را كه ميم باشد بايد نمود يعني بر آن لام و كاف افزود و « ملك »‌ بدست مي آيد كه نام كسست.
آنچه درين صحايف بنظر خوانندگان ميرسد قسمت اول از منتخبات آثار كسانيست كه در قرن حاضر پيشرو ادبيات جديد بوده و آثار ادبي محض و بمعني اخص نوشته اند . در قسمتي كه اينك انتشار مي يابد نمونهائي از آثار چهار تن نويسنده اي كه بيش از ديگران در معاصران خود نفوذ كرده اند گرد آمده است .
طالبوف اثر ادبي محض بجز مسالك المحسنين كه رمانست ندارد . دهخدا استاد بزرگ ساده نويسي زمان حاضر نخست در صور اسرافيل اين شاهكار هاي ادبي را كه همة آنها درين صحايف گرده آمده انتشار داده است و سپس در روزنامهاي ديگر آثاري در همين زمينه منتشر كرده است كه متاسفانه نيافتم تا درين اوراق بگنجانم .
از جمال زاده آنچه انتشار يافته خوانده ام و منتخباتي ازو ترتيب داده ام.
اما از صادق هدايت متاسفانه نتوانستم آن چنانكه ميرزيد حق وي را ادا كنم ، زيا كه متخبات آثار وي شايد باز نيم برابر ديگر آنچه درين صحايف گرد آمده است ميشد اما بر حجم كتاب ميفزود ، ناچار بهمين اندازه اي كه خوانندگان ميبينند قناعت كردم و گرنه جاي آن داشت كه از چهار كتاب او از « زنده بگور » و « سگ ولگرد » و « سه قطره خون »‌ و « بوف كور » باز قسمت هاي ديگري اختيار ميكردم و اي كار را بآينده باز ميگذارم .
قسمت عمده از اوراق اين كتاب و قسمت مخصوي باو چاپ شده بود كه خبر بسيار اسف انگيز خودكشي ور در پاريس در 19 فروردين امسال سخت مرا متأثر و ماتمزده كرد . شگفت است كه وي خود بيش از ديگران محرك من درين كار بوده است . در تابستان گذشته روزي بمن اصرار كرد متخباتي از نويستندگان معاصر گرد آورم . ميگفت مردم بايد بدانند بهترين قسمتهاي آثار معاصران كدامست . نويسندگان خود نميتوانند اينكار را بكنند زيرا كه قهراً همة نوشتهاي خود را مي پسندند و نميتوانند بهترين قسمت را بر گزينند . ميگفت انيكار كسي استكه در ادبيات اروپا و ادبيات ايران متخصص باشد و بتواند بهترين قسمت هر كتابي را بيرون بكشد . ميگفت اگر براي ديگران اينكار را نميكنيد براي خودم بكنيد و من شخصاً از شما ممنون ميشوم بهترين قسمتهاي مرا لا اقل بمن نشان بدهيد .
اين مرد و اين نويسندة بزرگ تا اين درجه منصف و تا اين اندازه حقيقت دوست و بلند نظر بود اينك كه اين كتاب هنگامي منتشر ميشود كه او نيست هرچند كه تكرار نامش و ياد از مرگش تلخي خاصي در ذوق من بر مينگيزد باز اين كتاب را بنام او بپايان ميرسانم .
طهران 20 ارديبهشت ماه 1330 سعيد نفيسي
شگفتيهاي بدن انسان -99



كلیه ها
J.D.Ratcliff

كلیه ها استاد بزرگ شیمی بدن میباشند . كلیه ها موجب میگردند كه آب خون بمقدار كافی محفوظ و در نتیجه غلظت آن ثابت بماند . تعادل مواد معدنی در خون را میسر میگردانند . اگر كمی پتاسیم خون بیش از حد معمول گردد اثر آن مانند تیری است كه بقلب برخورد میكند و در دم شخص را هلاك میكند . كلیه ها همچنین تعادل اسیدی – قلیائی خون را حفظ میكنند و در صورتیكه یكی بر دیگری فزونی یابد اثر آن مرگبار خواهد بود . مواد زائد بدن را دفع مینمایندو در غیر اینصورت سلامت بدن در معرض خطر جدی قرار میگیرد.
هر بیست و چهار ساعت كلیه ها حدود یك تن خون را مورد تصفیه قرار میدهند . هر كلیه دو برابر ظرفیت لازم برای حفظ سلامت بدن را دارد یعنی اگر یك كلیه از كار بیفتد و یا بكلی برداشته شود كلیه دیگر دو برابر ظرفیت قبلی خود كار میكند و جبران كلیه برداشته شده را مینماید .
این عضو قهوه ای رنگ مایل به قرمز كه هر كدام باندازه مشت شخص میباشد ، دارای وزنی در حدود یكصد گرم میباشد. كلیه ها دارای پیچیده ترین و شگفت انگیز ترین سیستم لوله كشی میباشند . هر كدام از دو كلیه های ما كه در دو طرف ستون فقرات و تزدیك به آخرین دنده ها قرار دارند و تقریباً دارای یك میلیون نفرون كه واحد های فعال اعضا بدن است را تشكیل میدهند . نفرون با چشم غیر مسلح شبیه به یك شن ریز میباشد ، ولی در زیر میكروسكب شبیه یك كرم با سر بزرگ با بدن پیچیده دم مانند میباشد . سر شامل گلمرالوس[1]یا مجموعه رگهای خونی و توبیول[2]لوله های كوچك كه همان دم را تشكیل میدهند میباشد.
سر شامل عنكبوتیه رگهای موئین است كه دائماً خون را تصفیه مینماید و فقط اجازه میدهد قسمت آبكی آن داخل كلمرالوس گردد و تقریباً از عبور تمام سلولهای خون و پروتئین جلوگیری مینماید . 98 درصد این آب دوباره در توبیول جذب میگردد. تقریباً 220 كیلومتر از این نشبكه ها در هر كلیه وجود دارند. در یك سلسله عملیات پیچیده و انتخابی ، توبیولها ، اسید آمینه حیات بخش ، پروتئین ها ، گلوكز ، مواد معدنی را كه برای سلامت بدن مورد نیاز است میگیرد و مواد زائد و آب اضافی را با سرعت دو لیتر در روز خارج مینماید . قطرات ریز میكروسكبی كه بوسیله توبیولها دفع میگردند در یك منبع كوچك جمع میگردند كه از طریق اورتر بمثانه متصل میشود . هر ده تا سی ثانیه ای یك انقباض موجی شكل عضلات موجب میگردد كه مایع جمع شده بسوی مثانه رانده شود .
با در نظر گرفتن عظمت كاریكه بعهده كلیه ها كذاشته شده است ، شگفت آور است كه كمتر موجب مزاحمت بدن را فراهم میسازند ، ولی وقتی مزاحمت ایجاد مینمایند مزاحمتی بسیار جدی خواهد مبود . خطرات بیماری های كلیوی بر حسب نوع بیماری و علت بخصوص بیماری متفاوت است و همچمین بستگی باین دارد كه چه قسمت از كلیه دجار عارضه شده است . مثلاً بیماری هائی وجود دارند كه موجب توقف عملیات آنها نمیشود ، ولی تولید بیماری مینمایند . نمونه ای از این نوع آن است كه در اثر تهاجم ویروس ها ، عفونت در كلیه ها كه بوسیله تب تظاهر میكند ایجاد میگردد. علاوه بر تب عوارض دیگری نیز از قبیل كمر درد و علائم دیگر در بیمار بروز مینماید .
چنین عفونتی مهمترین عارضه ای خواهد بود كه كلیه ها دچار آن میگردند. اگر این مرض بموقع تشخیص داده شود و مورد مداوای صحیح قرار گیرد ممكن است كه نتواند كار كلیه ها را مختل نماید . از طرف دیگر یكی از ناراحتی های عمده كلیه در نتیجه اختلال كار آن ها ایجاد میگردد، كه اگر بموقع از آن جلوگیری نشود بیماری جدی ایجاد میشود كه آنرا اورمی میگویند . برحسب نوع ناراحتی كلیه و شدت و ضعف آن سلامت شخص نیز دچار مخاطره ای بهمان میزان میشود.
سنگ كلیه ، یكی از معمول ترین بیماری های كلیه ها است ، كه در نتیجه متبلور شدن نمكهای معدنی ، اسید اوریك و مواد دیگر تشكیل توده ای سخت را میدهد كه اندازه آن از یك سنگ ریزه تا یك توپ گلف میباشد و علت متبلور شدن این مواد نیز تاكنون كشف نشده است . سنگهای كوچك معمولاً از مجرا گذشته دفع میگردند ، ولی گاهی سنگهای بزرگ مجرا را مسدود مینمایند و مواد زائد دوباره به كلیه ها بازمیگردند . یك سنگ كلیه باندازه نخود ممكن است مجرا را مسدود و موجب درد بسیار و طاقت فرسائی شود .
بسیاری از این سنگها برای اینكه خارج گردند احتیاج به عمل جراحی دارند . بعضی از سنگها را میتوان بكمك سیستوكپ كه یك لوله بسیار باریك است و زائده ای در انتهای آن برای گرفتن سنگ دارد خارج سازند . این عمل بسیار دقیق است و باید توسط متخصصی كه مهارت لازم را داشته باشد انجام پذیرد . این لوله را از راه مجرای ادرار وارد مثانه و از آنجا به اورتر هدایت میكنند . همینطور جراح نزدیك سنگ كلیه میشود ، در این موقع مكثی میكند تا اینكه بوسیله اشعه ایكس عكسی ازمحل مسدود گرفته شود . وقتی كه جراح به هدف دسترسی یابد با مانور دادن لوله سنگ را میكیرد و آنرا خارج میكند.
مشهور ترین نوع بیماری های كلیوی ، بیماری برایت است كه بنام پزكی در بیمارستان گای لندن در قرن نوزدهم نامیده شده است . در حقیقت بیماری برایت شامل هر نوع تورم كلیوی میگردد. عوامل چندی موجب تورم این عضو حساس میگردد: سمها ، صدمات ، زهری كه توسط باكتری هایی ترشح میگردد كه در جای دیگر بدن هستند مثل باكتری هاییكه موجب بیماری سرخك ، دیفتری ، ورم لوزتین ، و گلودرد . نفرون های متورم شده موجب میگردند كه خاصیت انتخابی خود را از دست داده اغلب سلولهای اصلی خون و پروتئین كه آنها را میتوان در ادرار یافت از خود عبور دهد . ممكن است كه آب بیش از حد را دوباره جذب نماید و نمك بیش از حد را نگهداری نماید كه این امر موجب خواهد شد كه دستها و پا ها و چشمها پف كنند. نفریت حاد تورم گلومرولی است كه ممكن است با عفونت باكتریال در هر جای بدن عوارض بعدی آن باشد .
اكنون ، اگر عفونت باكتریال بموقع تشخیص داده شود در سایه آنتی بیوتیك ها میتوان خطر را رفع نمود . تا همین چند سال پیش خطرناكترین اختلال های كلیوی كار نكردن آن بوده است . اگر كلیه ها ترشح اوره را قطع كنند مواد زائد بسرعت در بدن جمع میگردد. این امر ممكن است در اثر انواع مختلف اختلال های گردش خون اتفاق افتد ، مثلاً خون باندازه كافی به كلیه ها نرسد . سوختگی های شدید و صدمات وارده مهم بر كلیه ها ك توأم با شوك باشد ممكن است كه موجب گردد كلیه ها از كار باز ایستند . ممكن است سموم بحدی نفرون ها را صدمه بزنند كه دیگر نتوانند بكار خود ادامه دهند. تا چند سال پیش با وجود كوشش های خستگی ناپذیر پزشكان در مورد فعال نمودن كلیه های از كار افتاده موفقیتی حاصل نگردید و بسیاری از بیماران بخواب ابدی فرو رفتند .
اولین كلیه مصنوعی در زمان جنگ جهانی دوم ساخته شد . با این كلیه مصنوعی بعضی از بیماران سی روز یا بیشتر زنده ماندند . بتدریج كلیه های مصنوعی بطرز شگفت آوری كامل شدند و تعداد بسیاری از پزشكان در بیمارستانها طرز استفاده آنها را فرا گرفتند .
در زمانیكه كلیه ها كاملاً از كار نیفتاده اند كاربرد كلیه مصنوعی بسیار نافع و مورد استفاده بسیار زیادی دارد . زمانیكه كلیه ها كم كاری میكنند ، مایع اطراف فضای سلولهای بدن جمع میگردد و پا ها و شكم اغلب آماس میكنند كه این عارضه را استسقا[3]مینامند . از سال 1953 داروهای دفع اوره بسیار ی كشف شده كه بصورت قرص به بیمار داده میشود . این داروها موجب میگردد كه بیمارانی كه آب در سلولهای آنها جمع شده اغلب پانزده لیتر یا بیشتر از آب اضافی در مدت یك هفته از دست بدهند .
یكی از اعجاز آور ترین انواع معالجه كلیه های از كار افتاده پیوند كلیه سالم بجای كلیه فاسد میباشد . مدت نیم قرن بود كه این موضوع خواب و خیالی بیش نبود ، جراحانی كه باین عمل دست میزدند مشاهده مینمودند كه كلیه پیوند شده توسط عوامل پادتن ( آنتی بادی) ها با آن حمله ور شده بافتهای بیگانه را نابود میكردند . تا اینكه در ماه دسامبر 1954 یك ملوان بیست و سه ساله را به بیمارستانی در بوستن آمریكا بردند كه هر دو كلیه او از كار افتاده بود . با تمام تجربیاتی كه از قبل بدست آمده بود پزشكان نمیتوانستند برای او كاری انجام دهند و لذا مرگ او حتمی بنظر میرسید . یگانه شانس زنده ماندن او پیوند كلیه برادر دوقلوی همسان وی بود . جراحان كلیه چپ برادر سالم را برداشتند و آنرا بجای كلیه فاسد طرف راست برادر بیمار پیوند زدند . بعد از عمل بهبودی غیر منتظره ای در بیمار حاصل شد . جراحی مشابهی هم در یكی از بیمارستانهای انگلیس برای اولیه بار در ماه اكتبر 1910 انجام شد . چند روز بعد در یكی از بیمارستانهای دیگر لندن اولین پیوند كلیه از پدر به پسر انجام گرفت .
چنین موفقیت هائی در مقابل قربانیان فراوان كلیوی ناچیز بود بخصوص اینكه كمتر اتفاق میافتد كه بیمار برادر دوقلوی همسان داشته باشد و یا اینكه پدر و یا مادرش بتوانند كلیه خود را اعطا كنند . در سال 1959 در بوستن آمریكا جراحان با این مسئله بطریق گسترده تری برخورد كردند . با توجه بانیكه این پاتن ها هستند كه با سلولهای بیگانه مقابله مینمایند این سئوال مطرح بود كه چگونه میتوان قبل از اینكه آنها بتوانند آماده مقابله گردند جلوگیری از عمل آنها شود ؟ در معرض قرار دادن بیمار با پرتوی بیش از حد و تقریباً مرگبار از تشكیل پاتن ها جلوگیری بعمل میآورد . پزشكان این موضوع را میدانستند اما بصلاح نمیدانستند كه بیمار را در معرض خطر حتمی قرار دهند .
اتفاقاً بیماری در دسترس بود كه میشد این آزمایش را روی او انجام داد . وی قبلاً جوان برومندی بود ولی بعلت بیماری كلیوی و از كار افتادن آن حالتی زار و نزار پیدا كرده بود . در دو نوبت او را در معرض تابش پرتوی در آستانه مرگبار قرار دادند. پس از آن كلیه برادرش را كه با او دوقلوی همسان نبود پیوند زدند . بعد از عمل بهبودی تدریجی در بیمار حاصل گردید و دیگر پاتن ها نتوانستند كلیه بیگانه را نپذیرند و با این عمل آرزوی طولانی بشر تحقق پیدا كرد.
جراحان دیگر در نقاط مختلف جهان این روش را بكار بردند و نتیجه موفقیت آمیز بدست آوردند . بعداً سعی در كشف داروئی نمودند كه جایگزین در معرض قرار دادن پرتو مرگبار باشد و اتفاقاً موفقیت در این امر حاصل شد و در حال حاضر پیوند كلیه و اعضای دیگر با كشف جدید میسر شده است .
[1] Glemeralus-
[2] Tubule-
[3] - Dropsy
منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است