شاهكار هاي نثر معاصر فارسي – 38
اقتباس از صوراسرافيل شماره 29

همه ملل دنيا چه بواسطه اخبار انبياء و چه بواسطه پيش بيني حكماي خود منتظرند كه يكروز دنيا نمونه بهشت عدن بشود .
ما ايراني ها هم در قديم ميگفتيم كه نور بر ظلمت غلبه كند و حالا مي گوييم زمين پر از عدل و داد شود پس از آنكه پر از ظلم وجور بود .
من هر چه كه ايراني و مسلمان بودم اما باز گاهي كه محمد اوف ها را در آذربايجان و مرتضوي ها را در « زنوز» و صدرالعلما ها را در يزد و شريعت مدار ها را در رشت ، و اقبال الدوله ها را در محمد آباد، و حاجي ملك التجار ها را در گود زورخانه ، مجدالاسلام ها را در سفارتخانها ميديدم يك چيزي مثل بال بعوضه بر خلاف عقيده مذهبي خودم بذهنم خطور ميكرد و ميگفتم بلكه استغفرالله استغفرالله اين اخبار راجعه باصلاح دنيا مثل خيلي از مطالب ديگر براي ارشاد عوام و محمول بر حكمتي باشد ، اما بعد زود ملتفت ميشدم كه اين از وساوس شيطان است كه ميخواهد عقايد مرا سست كند آنوقت زود دو دفعه استغفار ميكردم و يكدفعه ميان انگشت شست و سبابه ام را گاز ميگرفتم و دو سه دفعه تف تف ميكردم و از گير شيطان لعنتي خلاص ميشدم .
اما حالا ديگر بدون يك ذره ترديد مي فهمم كه راستي راستي دنيا رو بترقي ميرود و بني نوع انسان روز بروز بمحبت و مودت نوعي و انتشار عدالت مطلقه در دنيا ميل ميكنند و ازين معلوم ميشود كه واقعاً يكروز دنيا پر از عشق ومحبت و تسويه و عدالت كلي شده «دوره طلايي » شعرا بر ميگرد .
براي اثبات اين مدعا مجبورم كه مثالي براي شما بيارم كه قدري مطلب واضح تر بشود .
در زمانهاي طفوليت در « برلن » يك روز تعطيل صنيع الدوله از مدرسه بيرون آمده بحوالي شهر بگردش رفت ، هوا خيلي سرد و بقدر يكوجب هم برف روي زمين نشسته بود خود صنيع الدوله هر چند لباسهاش كوك بود اما باز احساس سرما را بخوبي ميكرد. يكدفعه ديد كه صداي سوت « ماشين » بلند شد و پشت سرش سر و كله « لوكوموتيف » با دويست و پنجاه و پنج اطاق و هفت هزار و پانصد و نود و يك نفر مسافر نمودار گرديد.
صنيع الدوله گذشته از اينكه از تماشاي اين منظره غرب خيلي خوشش آمد بفكر عميقي هم فرو رفت ، در آن عوالم بچگي بخودش ميگفت كه ببيني اين مسافر ها از كجا مي آيند ؟ از چين ؟ از ماچين ؟ از جابلقا جابلسا ؟ نزديكهاي كوه قاف ؟ خدا ميداند ، اما ببينيد كه چطور درين هواي سرد اطاقهاشان گرم ، ناهار و شامشان حاضر . اسباب شست و شوشان مهيا و كتاب و روزنامه شان آماده مثل اينكه درست توي خانهاي شخصي خودشان هستند ! بعد از اين فكر ها گفت : خدايا من نذر كردم كه اگر اين هفته يك كاغذ خوبي از طهران رسيد همانطور كه استدعا كردم هفته اي « دو مارك » بخرج جيبي من افزودند منهم وقتي بزرگ شدم و بطهران برگشتم در ايران ازين راه آهن ها درست كنم .
او اين خيالها را در خاطر جولان ميداد و قطار راه آهن هم كم كم ازو دور ميشد تا وقتي كه بكلي از نظرش ناپديد شد و او هم براي پختن اين فكر تازه خودش بمدرسه برگشت .
اين خيال عهد كودكي عادتاً بايست چند دقيقه چند ساعت يا منتها دو سه روز دوام كرده و بعد فراموش شود ، اما بعكس هرچه صنيع الدوله بزرگتر شد اين خيال هم با او بزرگ شد .
كم كم ديگر شبها نخوابيد روز ها آرام نگرفت هي نوشت وانوشت حساب كرد نقشه كشيد تا وقتي كه بعد از سي چهل سال وزير ماليه ايران شد.
حالا ديگر وقتي بود كه خيالات چهل ساله خودش را بمحل اجرا گذارد . حالا موقعي بود كه تمام شهر هاي ايران را بواسطه راه آهن بهم متصل نمايد ، اما اين كار پول لازم داشت ، بخزانه دولت نگاه كرد ديد مثل مغز منكرين استقراض خالي است ، بدهنه جيب تجار و شاهزادگان ايران تماشا كرد ديد با قاطمه بخيه دو رو زده اند عاقبت عقلش باينجا قد داد كه يك ماليات غير مستقيم ببعضي از واردات ببندد و بوسيله اين ماليات كار خيال يك عمر خود را محكم كند و راستي هم نزديك بود كار تمام بشود ، كه يكدفعه برادر هاي روز بد نديده در تمام انگلستان در تمام روسيه يك شور و غوغائي بر پا يك قيامت و الم سراتي راه افتاد كه نگو و نپرس ، داد ، فرياد ، بگو واگو ، قشقرق همه دنيا را پر كرد .
اين شور غوغا از كجا بود ؟ از طرف انجمن هاي حاميان حيوانات «‌ سوسيته پروتكتور دانيمو » شايد بعضي هموطنان ما اسم اين جمعيت را نشنيده و از مقصود آنها اطلاعي نداشته باشند ، بله ، اروپايي ها عموماً و همسايهاي ما خصوصاً همانطور كه انبياء خبر داده اند و حكما پيش بيني كرده اند كار عدل و انصاف و مودت را بجايي رسانده اند كه گذشته از اينكه هوادار تمام ملل شرق زمين ميباشند ، گذشته از اينكه عهد نامها براي حفظ استقلال و بقاي دول ضعيف آسيايي مي بندند ، گذشته ازينكه ميليارد ها براي آزاد كردن سياه پوستها خرج ميكنند حالا ميگويند كه ما حيوانات را هم نمي گذاريم بعد ازين اذيت كنند ، بحشرات و سباع هم مانع ميشويم كه آزاري وارد بيارند ، ازين جهت انجمن ها ، مجمعها ، جمعيت ها و هيئت هاي بزرگ براي اينكار تشكيل كرده اند .
حالا لابد خواهيد پرسيد كه اين انجمن ها چه ربطي براه آهن ايران دارد – هان ! همين جاهاست كه من مي گويم شما از مرحله پرتيد !
درست گوش بدهيد ببينيد اگر ايندو مطلب من بهم ربط نداشت من هم اسم خودم را بر ميگردانم و بجاي دخو بعد ازين بخودم وكيل خطاب مي كنم .
خوب ما گفتيم كه انجمن هاي زياد در اروپا تأسيس شده كه مقصودش حمايت حيوانات است ، بله ؟ جناب صنيع الدوله هم ميخواهد در ايران راه آهن بكشد ، همچو نيست ؟ خيلي خوب ، نتجه چه خواهد شد ؟ نتيجه اين نخواهد شد كه چل صد هزار هزار رآس الاغ ، يابو ، شتر و قاطر دستشان را بگذارند روي هم بنشينند و مثل انجمن شست نفري بعد از تشريف فرمائي احتشام السلطنه و ميرزا آقاي اصفهاني بربر بروي هم نگاه كنند ؟
خوب اينها زبان ندارند كه مثل جناب سعدالدوله بردارند روزنامه چاپ كنند و بگويند بي انصافها چرا كار ما را از دست ما ميگيريد ؟ چرا ما را خانه نشين ميكنيد ؟ اما انصاف و مروت اروپايي ها كه جايي نرفته ؟ فطرت پاك آن آسايش خواه هاي عمومي كه سرجاي خودش است .
اين بود كه آنها هم برداشتند تلگراف كردند بسفارت خانه هاي خودشان كه باين ايراني هاي وحشي بگوييدكه اگر شما راه آهن كشيديد و حيوانات باركش را بي كار و سلندر گذاشتيد ماهم از روي قوانين حقوق بين الملل حقاً مي آييم و شما را مثل «كپسول سانتال » و « كوپاهو » دانه دانه قورت مي دهيم .
حالا راستي راستي كه نمي آمدند ما را قورت بدهند . اما از همين اقدامات بما ايرانيها بلكه تمام ملل مشرق زمين فهماندند كه « عصر طلائي » برگشته . زمان ظهور اخبار انبياء و حكماء نزديك شده و آسايش مطلقه تمام دنيا را از ماهي هاي دريا تا مرغهاي هوا فرا گرفته است . منتها همسايه هاي نوع پرست ما درين راه پيش قدم شده اند.
باري مطلب خيلي داشتم و ميخواستم بيش ازين دردسر بدهم. اما نميدانم چطور شد كه حواسم رفت پيش عهد نامه هاي منعقده ما بين دولت عليه ايران و دول متحابه و بعد هم اين شعر عربي امرءالقيس يادم آمد كه مي گويد :
« از چشم خود بپرس كه ما را كه مي كشد جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست »
نظرات (0)

Post a Comment

منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است