شاهكار هاي نثر فارسي معاصر – 36
اقتباس از صوراسرافيل شماره 27

بقيه سالنامه

و هم درين سال جناب عالم ما في السماوات و ما في الارض و ما بينهما و ما تحت الثري يعني آقا سيد ابوطالب زنجاني كه چند رقعه در زمانهاي پيش شيخ فضل الله را تكفير كرده بود دو باره بصحت عقايد شيخ معتقد شده و در لوطي بازي توپخانه بحكم «هذا ما افتي به المفتي و كل ما افتي به المفتي فهو حكم الله في حقي» درست مثل ميمونهاي هند تقليد شيخ را بيرون آورد .
و هم درين سال بموجب قانون اساسي تمام حقوق بشري و امنيت جاني و مالي مسكن و شرف بهمه سكنه مملكت داده شده دويست و بيست نفر در آذربايجان بدست پسر رحيم خان « چلبيانلو» و دو آنقدر در « گرگانه رود » بدست ارفع السلطنه طالش و دوازده نفر در كرمان بدست گل سر سبد ايل جليل قاجار جوان هيجده ساله فرمانفرما ، و چند نفري از قبيل حاجي محمد تقي مازارو برادرش و سيد رضاي دارغه در يزد بتحريك مشير الممالك و صدر العلماء و ده پانزده نفر در كرمانشاه بدست اعظم الدوله پسر ظهيرالملك ، و دويست سيصد نفر از ايل قشقايي و سيد و مجتهد و غيره بدست پسر هاي خلد آشيان قوام شيرازي ، و پانزده نفر در تبريز باعجاز آقا مير هاشم آقا با لگد شتر قرباني ، و عنايت با چند نفر ديگر در غزوه توپخانه بدست مجاهدين في سبيل الچپق ، و هفده نفر در عروسي بلقيس تكيه دولت ، و دوازده نفر در روز تركيدن « شرابنل » قورخانه بدست غلامهاي « نوكر حيدر، همقطار قنبر ، ابوالفتح و ابن الظفر ، عزادار بي رياي قبله گاهوم امام حسين (ع) و نور چشمي علي اكبر ، اعني صاحب القليج و مالك التفنگ مولانا القدور امير بهادر جنگ» باجل خدائي مردند ، « الله يتوفي الانفس حين موتها » .
و هم درين سال بالونهاي جنگي در اروپا تقريبا بحد كمال رسيده در « سن لوئي»‌ جايزه خطير براي مسابقه قرار داده بالون « بوماري » آلماني « 880 » ميل در « 40 » ساعت پيموده جايزه را برد ، و يكشب در انجمن فقرا جناب خروسعلي شاه يك دفعه بيخود بيخودي سرش گيج خورده جلو چشمش را دود سياهي گرفته و كم كم همان دود تمام عرصه وجودش را فرا گرفت ، ثقل هوا و خفت دود رفته رفته از زمين بلندش كرده مانند مرغي سبك روح بطرف آسمان صعود نمود ، همينكه ازكره هوا و آب بالا رفته بكره نار رسيد گفت چه ضرر دارد كه ما تا اينجا كه آمده ايم يك سري هم بآسمانها زده باشيم اين را گفت و از پير همت طلبيده در طرفت العين از آسمانها گذشته وارد بهشت شده درين وقت ديد كه چشمه آب صافي از زير پاهايش روان است ، دست برد كه يك كف از آب بر داشته حرارت دل را بنشاند كه يك دفعه رفيقش طاوسعلي فرياد زد كه « بي ادب چه مي كني مگر جا بسرت قحط شده كه خانقاه را . . . » بيچاره چشمش را باز كرده ديد كار خراب است يعني مثلا عرق از پاچه هاي شلوارش مثل لوله افتابه جاري است .
فورا خودش را جمع كرده گفت فقير عجب سيري پيش آمده بود . گفت درويش اين چه جور سيرست ؟ گفت همان جور كه شمس كتابهاي مولانا را بآب ريخت و يك ورقش تر نشد و از بول شيخ نجم الدين در بلخ مريد مردود در خوزستان غرق گرديد.
و هم درين سال آزادي اجتماعات از مجلس شوري گذشته و بصحه همايوني رسيده انجمن اعضاي گمرك از كيسه پاره بلژيكيها و جناب منتظر السفاره مستشار السلطان و غيره سالي يكصد هزار تومان از محل جرايم در آورده بر عايدات دولت وملت افزودند ( اما هر چه فكر مي كنم نمي فهمم جناب مؤتمن الملك رئيس گمركات هنوز چرا از لفظ انجمن انقده بدشان مي آيد ) باري برويم سر مطلب:
و هم درين سال اگر هموطنان باور كنند « دكتر ژرژ پو » در اتازوني ماشيني اختراع كرد كه بتوسط آن حيات اشخاص غريق و سرما زده ومسمومين را بر مي گرداند يعني كساني را كه بوسايط مزبوره مرده اند دوباره زنده مي كند و در كاشان زن همسايه دست راست از روي پشت بام داد زد :
نه نه حسني ؟ ننه حسن جواب داد چيه – گفت عمو حوساي چه طونه ؟ گفت خاك تو سرم كنن تمونه . گفت چطور تمونه ؟ گفت : دندوناش كلوچه . چشاش بطاقه . گفت يه قذه تربت تو حلقش كن . گفت ميگم تمونه . گفت نگو . نگو !‌!‌!‌ مگه جو دست من و توه ؟ جو دست حساين مظلومه .
نظرات (0)

Post a Comment

منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است