اقتباس از صور اسرافيل شماره -24
معاني بيان – قسمت دوم
يا مثلا آدم يك روز حضرت اب المله آقاي سعد الدوله را در پارلمانت ايران مشاهده مي كند كه از روي كمال ملت پرستي مي فرمايند « از اينكه سعد الدوله را بكشند چه ترسي دارم در صورتي ك از هر قطره خون من هزار سعد الدوله توليد مي شود » خدا توفيق بده شيخ علي اكبر مسئله گو را مي گفت شيطان هر وقت پاهاش را بهم مي مالد هزار تا تخم شيطان ازش پس مي افتد باري از مطلب دور نيفتيم .
بعد از آن آدم بفاصله چهار پنج ماه همين سعدالدوله را مي بيند كه بتغيير سلطنت مشروطه بمقننه رأي ميدهد آن وقت آدم وقتي كه آن قطره ها خون صاف يادش مي آيد خواهي نخواهي مي گويد :
امان از دوغ ليلي ماستش كم بود آبش خيلي
يا مثلا آدم يك وقت سيد جلال شهر آشوب را مي بيند كه در لشته نشاي امين الدوله سنگ رعاياي گرسنه را بسينه مي زند و در مجلس امير اعظم چهل و پنج روز تمام بجرم مشروطه طلبي شپش قليه مي كند و ده روز بعد از خلاصي هم از ستونهاي عمارت بهارستان بالا رفته جاي غل جامعه را در پا و گردن بمردم نشان داده تمام مسلمانهاي دنيا را براي داد خواهي از امير اعظم بكمك مي خواهد آن وقت چند روز ازين مقدمه نمي گذرد كه يك شب با همان امير اعظم مثل دخو بخلوت مي رود ، درين وقت هم آدم باز وقتي كه آن فرمايشات دل شكاف آقا و آن حدت و حرارت انتقام بيادش مي افتد بدون اراده اين شعر بخاطرش مي آيد كه :
امان از دوغ ليلي ماستش كم بود و آبش خيلي
هم چنين يك وقت آدم صدر الانام شيرازي و ميرزا جواد تبريز را مي بيند كه از غم ملت آش و لاش شده اند و در سر هر كوچه ، و در توي هر مسجد و ميان هر انجمن فرياد وا امتاء مي زنند آن وقت بعد از مدتي يكي با پانصد تومان مؤسس انجمن فتوت و ترقي خواهان ( يعني بي دينها ) مي شود و ديگري با ماهي شست تومان بقچه كشي پسر هاي قوام الملك را بگردن گرفته زينت افزاي ايالت فارس ميگردد آنجا هم وقتي آدم آن سوز و گداز هاي صدر الانام و ميرزا جواد يادش مي افتد و آنهمه فداكاري هاي صوري و لافهاي وطن پرستي و ملت دوستي كه بنظرش ميآيد يك دفعه بدلش خطور ميكندكه :
امان از دوغ ليلي ماستش كم بود آبش خيلي
مقصود درين جاها نيست . مقصود درين جاست كه اين مثل در اين همه مواقع سايرست و درين قدر از جا ها كه گفتيم و هزاران جاي ديگر كه همه بهتر از من مسبوقيد استعمال مي شود در صورتي كه نه فصاحت و بلاغت دارد و نه وزن و قافيه درست ، در حالتي كه علماي فن مي گويند كه ارسال المثل و ارسال المثلين عبارت از استعمال عبارتي است كه بواسطه كمال فصاحت گوينده در حكم مثل سائر شده و در السنه عوام و خواص افتاده است .
دخو