اقتباس از صور اسرافيل شماره 23
مكتوب از يزد
اينجا جمعي از حاجي ها انجمن كرده گفتند حالا كه الحمدالله مشير الممالك هم مشروطه شده ، خوبست ما هم بعد ازين محض دل او باشد هفته اي يكروز جمع شده در اصلاحات مملكتي صحبت كنيم ، از جمله در همان مجلس قرار گذاشته اند كه بعد ازين شبي كه فرداش حمام ميروند كمرشان را زفت و زرده تخم مرغ بيندازند كه توي آب خزينه سست نشود .
همه با هم متعهد شده ريش داده ريش گرفتند الا يكنفر ازين حاجي ها كه گفته اين خرج زيادي با صرفه تجارتي نمي سازد ، بعد هم گفته است آب حمام كر است با اينجور چيز ها نجش نميشود ، در هر صورت چه دردسر . با مقصود انجمن همراهي نكرده است ، حالا همه حاجي ها پاشانرا توي يك كفش كرده اند كه او مستبد است ، او هم سخت ايستاده كه همه اهل انجمن كافرند براي اينكه از حرفشان همچو بر ميايد كه آب كر پيش از تغير لون و طعم و رايحه نجس خواهد شد ، باري حالا كه هر دو طرف محكم ايستاده اند ، اينها بحاجي و اتباعش ميگويند مستبد ، او هم بانها ميگويد بابي ، اما علماء حق را بطرف حاجي داده اند ، مخلص كه كارها خيلي شلوغ است ، ديروز هم مشيرالممالك در انجمن گفته است كه اگر بشنوم در طهران يك مو از سر قاتل فريدون باد برده امر ميكنم همه علماي يزد حكم جهاد بدهند كه هر چه پرويز هست و هر چه حاجي محمد تفتي مازار هست و هر چه هم زردشتي هست همه را مسلمانها در يك شب بكشند ، باري نميدانم ديگر چه بر سر داريم ، خدا خودش خير كند .
از سمنان
اينجا ها الحمدلله ارزاني و فراواني است ، اگر مرگ و مير نباشد يك لقمه نان رعيتي داريم ميخوريم مي پلكيم ، مستبد هم ميانمان كم است ، همه مان مشروطه ايم ، راستي جناب دخو مشروطه گفتم يادم آمد ، الان درست يك سال آزگارست كه ما عميد الحكما را بوكالت تعيين كرده ايم ، در اينمدت هي روزنامه مجلس آمد هي ما باز كرديم ببينيم وكيل ما چه نطقي كرده ، ديديم هيچي ، باز هم تجسس كرديم ديديم هيچي ، نه يكدفعه نه ده دفعه نه صد دفعه آخر چند نفر كه طرفدار عميدالحكما بودند و از اول هم آنها مردم را وادار كردند كه ايشان را ما ها وكيل كنيم سر يك چلو كباب شرط بستند كه اين هفته نطق خواهد كرد ، از قضا آن هفته هم نطق نكرد ، هفته ديگر شرط بستند باز هم نطق نكرد .
هفته ديگر باز هم همينطور ، آن يكي هفته باز همينطور ، چه درد سر بدهم الان ششماه تمام است كه هي اينها شرط مي بندند هي باز مي بازند ، بيچاره ها چه كنند ديگر از مال پسند از جان عاصي ، بيچاره ها مي ترسم آخر هرچه دارند سر اينكار بگذارند و آخرش مثل رعيتهاي لشته نشا بروي نان تمام روز بمانند .
حالا آكبلائي شما را بخدا اگر در طهران با ايشان آشنائي داريد بهشان بگوئيد محض رضاي خدا براي خاطر اين بيچاره ها هم باشد مي شود دو كلمه مهمل هم كه شده مثل بعضيها بقالب زد . ( استغفرالله گويا باز مخالف با عقايد بقالهاي طهران شد ).
باري من والله از بس دلم باين بيچاره ها سوخت مي خواستم خودم بطهران بيايم و از ايشان ملاقاتي بكنم اما خدا يك انصافي بحاجي امين الضرب بدهد كه نمي دانم چه دشمني با ما بيچاره سمناني ها داشت كه پنجاه هزار تومان ايضاً دو هزاري امين السلطاني بروسها و يونانيها پول داد كه بيل و كلنگ برداشته بيايند راه ما را خراب كنند ، والله بالله پيشتر ها اسب الاغ گاري درشكه كالسكه زمستان و تابستان ازين راه ميرفت و ميآمد اما حالا فيل هم نميتواند از توي اين باطلاقها در بيايد ، باري زمستان كه گذشت انشاء الله در تابستان براي ديدن ريش سيد علي هم شده بطهران مي آيم . اما حالا كه زمستان است ، هر چند در تابستان هم دره و ماهور و چاله و گودال خيلي هست ، اما باز چرا ، هرچه باشد تابستان چه دخلي دارد !
جواب اداره
عزيز من از چانه زدن مفت چه در ميآيد ، بقول طهرانيها پر گفتن بقرآن خوش است ، آدم كه پر گفت از چشم ورو ميافتد ، بدهنها مي افتد، سرشناس مي شود ، خداي نكرده خداي نكرده اگر يك اتفاقي بيفتد آنوقت هم بقول شاعر عليه الرحمه : « زبان سرخ سر سبز ميدهد بر باد »
مگر حاجي علي شال فروش آقا شيخ حسينعلي مشهدي عباسقلي نانوا حاجي حسينعلي و ارباب جمشيد آنها وكيل نيستند ، مگر اينها تا حالا يك كلمه حرف زده اند ، هر وقت اينها كه گفتم حرف زدند منهم شرط ميكنم جناب عميد الحكما هم بزبان بيايند ، يكي هم آيا ببينيم از حرف زدن ديگران چه فايده اي برده ايد كه اين يكي مانده فرضاً او هم حرف زد، يك دفعه خداي نخواسته طرفدار قوام در آمد ، يك دفعه هواخواه جهانشاه خان شد ، يك دفعه ولايت رشت را ايالت كرد خدا خودش كار ها را اصلاح كند ، خدا خودش مشكل خيري از كار همه بگشايد ، خدا خودش از خزانه غيبش يك كمكي بكند ، اگر نه از سعي و كوشش بنده چه مي شود ؟ از حرف زدن ما بنده هاي ضعيف چه بر ميآيد ؟
از تبريز
بيست روز بود كه مجاهدين از دو طرف سنگر بسته و با هم مشغول زد و خورد بودند ، يعني اولش اينطور شد كه كله شتر قرباني را روز عيد مجاهدين شيخ سليم بردند براي شيخ سليم ، مير هاشم با مجاهدينش از اين مسئله متغير شدند كه چرا براي ميرهاشم نبرده اند ، باري ده بيست روز بود كه دكانها بسته بود ده بيست نفر هم از طرفين كشته شد اما الحمدلله بخير گذشت .
حالا قنسول گفته است كه براي اين كشته ها اگر در ممكت ما بود مجسمه از طلا ميريختند .
حالا كه شما نداريد از مفرغ بريزيد براي اينكه اينها شهيد مشروطه اند !!! مردم هم بعضي قبول كردند كه براي اينكار دفتر اعانه باز كرده پول جمع كنند اما بعضي زير بار نميروند براي اينكه مي ترسند اين پولها هم برود پيش اساسيه انجمن گلستان ، باری از هر جهت منبت است ، يكنفر مستبد هم در تبريز پيدا نميشود ، الحمدلله همه مجاهدند .
از رشت
از حسن مراقبت حضرت مستطاب اشرف ارفع والا شاهزاده حكمران بحمدالله كار و بار ها خوب است ، آب از آب تكان نمي خورد ، از همه جهت امنيت است ، فقط اين روزها اعضاي حكومت « گرو» كرده دست از كار كشيده اند و سخت ايستاده اند كه ما لباس هاي شب آخري صنيع حضرت را كه در حين گرفتاري پوشيده بود جداً مي خواهيم براي اينكه اينها وصله لوطي است ، ما نمي گذاريم اين وصله ها دست نامرد بيفتد ، باري حالا كه تا پاي جان هم ايستاده اند تا بعد چه شود ( وصله هاي مزبور از قراري كه قلم داد شده يكثوب يل مخمل گربه يك چارقد گارس و يكثوب هم چادر نماز قوس و قزح است ).
اما آن وكيلي كه آمد طهران مشروطه را درست كرد ، از آنجا دوباره آمد برشت مشروطه را خراب كرد قول داده كه همين دوسه روزه بطهران رفته باز مشروطه را درست ميكنم و وصله هاي شما را هم حكما از نظميه ميگيرم ، يا مي دهم حاجي معصوم قبض رسيدش را ميفرستم يا عين آنها را با پست ارسال مي كنم، ديگر شما چكار داريد ، شما مستحق وصله هاتان باشيد .