اقتباس از صور اسرافيل شماره 20قسمت سوم :
اين حرفهايي را كه زدم همه اينها را شنيده بودند مگر همين دو مطلب آخر را و چون هنوز مرا نشناخته اند و درجه علم و اطلاع مرا نميدانند لازمست كه مدتي با هم آمد و شد كنيم تا بدانند كه من آدم بي سرو پايي نيستم، حالا كه سرشان را درد آوردم اگر وقت دارند چند دقيقه ديگر هم صحبت كنيم و مرخص شويم . گفتم بفرماييد . گفت اين روز ها از چند نفر كه سنگ هواخواهي ايرانرا بسينه ميزنند و خود را طرفدار ملت ميدانند مي شنوم مي گويند ميخواهيم صلح كنيم . مي گويم آقايان اين حرف غلط است ، مگر مابين دولت ايران و يك دولتي ديگر نزاعي شده كه مصالحه كنيد و باز يك معاهده تازه اي مثل عهد نامه « تركمن چاي » براي بدبختي ملت ببندند ، گفتند خير ، گفتم پس چه شده گفتند مگر تو اهل اينشهر نيستي گفتم چرا گفتند معلوم است كه درينمدت يا خواب بودي يا مثل بعضي بي طرفها زير كرسي لم داده اي و حال ميكردي عرض كردم اينطور نبود منهم جزو همين ملت بيچاره مظلوم بودم كه محض مخالفت با قانون اساسي هيجان داشتند و نگذاشتند حقوقشان پايمال بشه نزاعي در ميان نبوده و قشون كشي نشده ، دو سال تمام مردم كرور ها ضرر كردند و هزار ها خودشان را بكشتن دادند تا اين قانون اساسي را كه معاهده بين سي كرور ملت و پادشاهان وقت است امضا شد و هنوز مركبش نخشكيده بود بخلاف آن عمل كردند.
بعد از تعهداتي كه صورت آنرا همه مردم ايران حتي پيره زنها و اطفال هم حفظ كرده اند و صورت قسمي كه در پاي قرآن رد و بدل شد حالا تازه باز مي خواهند صلح كنند . ازين حرف باندازه اي كوك شدند كه خدا حافظي نكرده رفتند و در بين راه مي گفتند اينهم از همان آشوب طلب ها و فتنه جو هاست كه شهر را بهم مي زنند.
خيلي شما را اذيت كردم اين حرف را ميزنم و بلند مي شوم آيا در كدام يك از دول مشرطه وزراي مختار و سفراي دول متحابه كه نمايندگان دولت و ملتند حق دارند در خلوت پادشاه مملكتي را ملاقات نمايند كه حالا چند روز است حتي ترجمان «دروگمان » ها و مستشار دولت هاي آلمان و اطريش و عثماني و ساير وزراي مختار و سفرا با اعلي حضرت همايوني خلوت مي كنند ! مگر ما نمي دانيم كه اين حركت مخالف با مشروطيت و شأن و مقام سلطنت ايرانست ؟ مگر ما نمي دانيم كه جز سفير كبير هيچ يك از سفرا ء حق ندارند بتنهايي با هيچ يك از سلاطين خلوت كنند، مگر ما نمي دانيم كه بر حسب ندرت يك سفير يا يك وزير مختار از طرف شخص امپراطور خويش فقط براي گفتگوهايي كه دولتي نباشد مي تواند پادشاهي را ببيند ، مگر مي شود ديگر بمردم گفت اين حرفها بشما نيامده ، اگر در واقع حرفهايي كه من زدم خارج از حقوق بين دول و ملل است ديگر نگويم و در دهانم را مهر بزنم . هنوز اين صحبت تمام نشده بود كه جناب سگ حسن دله برخاست و گفت تا يادم نرفته بگويم ، واقع خبر داريد كه شب سه شنبه 9 همين ماه اول بابا نه نه و سردار ميدان توپخانه يعني صنيع حضرت را ژاندارمها و اجزاي نظميه در خانه حاجي علينقي كاشي پز پدر زنش با چادر نماز و شليطه از زير كرسي دستگير كردند، و الان چند روزست در محبس اداره نظميه محبوس است . اين را گفت و هر دو از جا بلند شدند هرچه اصرار كردم قدري ديگر تشريف داشته باشيد گفتند بايد برويم اگر عمري باقي ماند باز شما را مي بينيم . گفتم آخر اسم شريف آقا را ندانستيم . سگ حسن دله گفت اگر محرمانه بماند و جايي بروز نكنند مي گويم . گفتم خير آسوده باش و بگو يواشي تو گوشم گفت « نخود هر آش »