اقتباس از صور اسرافيل ، شماره 19
هاي هاي هاي !!! من خودم ميدانم كه الان همه مشتركين دخو چشم انتظارند ببينند دخو بر حسب وعده نمره پيش با باقي مانده عمله خلوت چطور رفتار خواهد كرد . يقيناً حالا همه گوش بزنگند بفهمند دخو چه جور از خجالت جانشين هاي ببري خان بيرون ميآيد .
البته بايد هم چشم انتظار باشند ، بايد هم گوش بزنگ باشند . چرا نباشند ؟ ديگر از دخو ديوانه تر كجا گيرشان مي افتد. از دخو بي شعور تر از كجا پيدا ميكنند كه با ماشاءالله و بارك الله و آفرين باد بآستينش بكنند هندوانه زير بغلش بدهند و مثل خروس جنگي بيندازندش بجان بنده هاي مظلوم بي گناه خدا ، و وقتي هم كه خداي نكرده ، زبانم لال ، هفت قرآن در ميان ، گوش شيطان كر ، الهي ك ديگر همچو روز ها را خدا نيارد دخو زير دگنك آقايان افتاد بروند دور بايستند و بحماقت دخو بخندند .
به به به به ! آفرين باين عقل و هوش ، مرحبا باين فهم و ادراك ، ديگر بهتر ازين چيست ، گمان نميكنم هيچ وقت آن دخوي قديمي هم باين احمقي بوده .
نه بمرگ خودم اين ديگر نخواهد شد ، اين ديگر براي همه آرزوست كه يكدفعه ديگر باز دخو را روبند كنند و مثل ديوانه ها بميدان انداخته بچه ها دست بزنند و بزرگها هرهرهر بخندند . بعد ازين خواهيد ديد كه اگر دنيا را آب ببرد دخو را خواب خواهد برد. من چه خرم بگل خوابيده كه بردارم بنويسم وزراي ما تا «ارگاني زاسيون» ادارات خودشان را تكميل نكنند مشروطه ما با يك پف خراب ميشود، من چكار دارم كه بگويم انجمن ها و اجتماعات مشروعه را هر كس جلوگيري بكند معنيش اين است كه مجلس شوري بايد تعطيل شود ، مگر پشت گوشم داغ لازم دارد كه بردارم بنويسم علت تكميل نكردن عده وكلاي مجلس اين است نبادا خداي نكرده چهار تا آدم بي غرض داخل مجلس بشود و پارتي بي غرضها قوت بگيرد. مگر من از آبروي خودم نميترسم كه بردارم بنويسم واعظين صحن حضرت معصومه بدستور العمل متولي باشي بالاي منبر داد ميزنند « با مشروطه طلب محشور نشوي صلوات دويم را بلند تر بفرست » مگر من از زندگي خودم سير شده ام كه بنويسم و الله بالله مجازات دوازده قتل نفس محترمي كه بدست طفل هيجده ساله آقام فرمانفرما در ميدان كرمان شد در رديف مجازات پسر رحيم خان و اقبال السلطنه و عطف باسترداد اسراي قوجان خواهد شد.
اينها را من چرا بنويسم . هرچه تا حالا نوشتم براي خودم و هفتاد پشتم كافي و ديگر بس است .
اينها را همان روزنامه اي كه تازه از سفارتهاي خارجه ماهانه بگيرست چشمش چهار تا بشود بنويسد . گذشته از همه اينها من همين تازگيها مسئله اش را هم در يك مسجد پيش يكي از شاگرد هاي آقا شيخ ابوالقاسم درست كردم . گفتغيبت از گوشت سگ حرام تر است يعني مثلاً اگر كسي بگويد كه كار جناب امير بهادر جنگ بجايي رسيده كه حالا دو نفر خطيب درجه اول مملكت ما را ميخواهد بعدليه بكشد، مثل انست كه از گوشت مثلاً بي ادبي ميشود سگ قورمه سبزي درست كرده باشد . بعد خواسم مسئله رشوه هم همانجا توي مسجد از شاگرد آقا شيخ بپرسم قدري باينطرف و آنطرف نگاه كرده گفت آدمهاي آقا دارند ميآيند اينجا خوب نيست برو برو ميآيم بيرون مسجد ميگويم .
بله ، من ديگر محال است يكدفعه ديگر ازين حرفها بنويسم يا خودم را داخل درين كارها بكنم چرا ؟ براي اينكه آدم آنوقت مثل پاره اي اهل ريا حسر الدنيا والاخره ميشود.
چرا باز بطور درد دل باشد چه ضرر دارد . آمدم مطلبش را هر چه هم كه بد باشد وقتي بطور درد دل بگويد اسباب رنجش و مايه گله و گله گذاري نخواهد شد .
بله من درين نمره ميخواهم قدري با جناب شاپشال خان درد دل بكنم . درد دل كه عيب و عار نيست . درد دل كه بسر من نو نشده . آدم تا درد دل نكند غم و غصه هايش رفع نميشود. درد دل خوب چيزي است . آدم همانطور كه وقتي دلش درد ميگيرد تا دوا نخورد دلش خوب نخواهد شد . همينطور هم آدمي كه غصه داشته باشد تا درد دل نكند سر دلش سبك نميشود. بله درد دل عيب و عار نيست . همه بزرگان هم وقتي غصه دار ميشوند درد دل مي كنند . همانطور كه مثلاً حضرت پرنس ارفع الدوله هر وقت از آسودگي سرحد ايران و عثماني غصه دار ميشود با بعضي از رجال بابعالي درد دل مي كند.
همانطور كه پاره اي علماي ما هم وقتي دلشان از درد پر يمشود با بعضي از سفرا درد دل ميكنند. همانطور كه حضرت والا نايب السلطنه هر وقت اوقاتشان تلخ ميود با ايدادي امر درد دل ميكنند.
منهم حالا مي خواهم با جناب شابشال خان دو كلمه درد دل بكنم . اما باز ميترسم كه اسباب گله گذاري بشود. باز ميترسم خداي نكرده دشمنهاي من از توي همين درد دل هم يك حرفي در بيارند ، ميرسم اين درد دل مرا بدجوري براي شاپشال خان ترجمه بكنند . ازينها ميترسم از خيلي چيزهاي ديگر هم هست كه باز ميترسم . چه صلاح مي دانيد هيچ درد دل نكنم؟ هان ؟ چطورست بله ؟ شتر ديدي نديدي؟ بله نميكنيم . اما آنوقت از جاي ديگرش مي ترسم .
ميترسم سر و همسر بگويند دخو با همه شارت و شورتش ترسيد.
خوب علي الله بقول حاجيهاي قمار باز خودمان «هركي ترسيد مرد» اينها هم بالاي همه اما منتها با ادب صحبت ميكنيم. و پر پرت پلا نمي گوييم .
بسم الله الرحمن الرحيم جناب شاپشال خان پيش از هر چيز من چند سؤال از شما مي كنم .
يعني چيز هايي است كه من شنيده ام و باور كرده ام حالا مرگ من هر كدام را ديديد اينطور نيست فوراً رد كنيد .
اولاً بمن گفته اند كه شما هشت سال در تبريز و طهران در ميان مسلمان ها زندگي كرده ايد يعني مثلاً علومي را كه در آن مدرسه خوانده بوديد بواسطه معاشرت با ما ها در مقام عمل در آورده ايد ؟
ثالثاً من شنيده ام سرو كار شما درين مدت با اولين درجه بزرگان مملكت ما بوده .
رابعاً من شنيده ام شما ميل داريد كه محبت و وداد دولتين عليتين ايران و روس هميشه موافق آرزوي همه ما ها بر قرار بماند .
خامساً من يقين دارم كه شما قمه زدنها و خود كشيها يعني تعصب هاي مذهبي ما را در تبريز و طهران خوب ديده ايد .
سادساً من مطمئنم كه شما حكايت « گري بايداوف » سفير دولت روس را در طهران و آن القاء بغضا و شقاق بي جهت كه دوستي دولتين عليتين را موقتاً از ميان برد ميدانيد و باز ميدانيد كه پايه آن ظاهراً بر همين تعصب مذهبي ما بود .
سابعاً بر من معلوم است بواسطه همان تحصيلات سابقه و معاشرتهاي قرآن ما فقط شب قدر محترم است و آن شب هم مابين سه شب ماه رمضان مشكوك است .
ثامناً من شنيده ام و خودتان هم گويا انكار نداشته باشيد كه موسوي مذهب و تبعه دولت فخيمه روس ميباشيد .
تاسعاً موافق قوانين بين المللي مسبوقيد كه احترام شعاير ديني هر ملت برا ی تبعه خارجه تا چه حد لزوم است .
حالا بعد از همه اين اطلاعات كه داريد بعد از ينكه شما بايد حامي اتحاد دولتين عليتين باشيد ؟ بعد از اينكه مذهب شما موسوي است ، بعد از آنكه تاريخ « گري بايد اوف» را هم خوانده ايد در صورتيكه شب بيست و سوم ماه رمضان يعني در شب قدر اسلامي وقتيكه شما در اولين مسجد پايتخت شيعه يعني مسجد سپهسالار وارد ميشويد و بورود هم اكتفا نكرده چند ساعت هم توقف ميفرماييد آيا اينكار شما را بچه حمل بايد كرد ؟ آيا بايد گفت كه شما ميخواستيد موجب يك فساد عمده بشويد يا خير ؟! آيا بايد گفت كه شما ميخواستيد در دوستي و اتحاد ابدي ايران و روس خللي بيندازيد يا نه ؟ آيا بايد گفت كه شما موافق اسلام و قانون دولت فخيمه روس محكوم بمجازاتيد يا نبايد گفت ؟ آي جناب شاپشال خان بپيرم محمد ص بدين هر دو مان قسم است كه دخو آنقد «فاناتيك »و متعصب نيست و شايد خودت هم صداي تكفير هاي صوراسرافيل را شنيده اي، اما همه كس كه دخو نميشود ، همه كس نخواهد گفت شايد در صدر اسلام اهل كتاب پاك بوده اند و حالا اخوط اجتناب است ، همه كس نخواهد گفت آنجا كه شما تشريف داشتيد صحن مدرسه است نه مسجد، شايد آن شب دخو يا يك مسلمان ديگر تو را بهم دينهاش معرفي مي كرد، آيا فوراً عوغا و انقلاب مي شد يا نمي شد ، آيا خداي نكرده جان شما در معرض تلف بود يا نبود ؟ آيا اينكار اقلاً موقتاً موجب القاء عداوت مابين دولتين عليتين ميشد يا نمي شد ؟
من اين حرفها را بشما نمي گويم بدولتين ايران و روس عرض ميكنم كه موافق قواعد حقوق بين الملل ببينند تكليف چنين آدمي چيست ؟ و بچه نحو با چنين شخصي بايد رفتار كرد، مسئله پيشتاب هم كه جاي خود دارد و در صورت صحت مي دانيد كه مايه جقدر تنفر ايرانيها از همسايگان محبوب خود شده است .
باري مقصود درد دل بود اگر پيش خودمان بماند و جايي درز نكند عرض مي كنم كه شا لابد همه اين مطالب را مي دانستيد و بهمه اين مراتب مسبوق بوديد، اما ما ها وقتي بچه بوديم يك بازي در مي آورديم و يك شعريا نثري هم داشتيم مي خوانديم حالا اگر اجازه بفرماييد هما ن شعر را عرض كنم و مقاله را بدعاي وجود مبارك ختم نمايم .
رفتم شهر كورا ، ديدم همه كور . منهم كور . والسلام .