نوزاد چيست ؟ (1)
Dr. Herbert Thoms And Bruce Bliven
اين موجود كوچك كه بخود پيچ و تاب ميدهد يك نوزاد است . يكي از هزاران كودكي كه هر روز بدنيا ميآيند . او ظاهراً شبيه تمام نوزادان ديگر است . با اين وجود بجا است كه باو توجه خاص مبذول گردد ، چون هرگز كودك ديگري كه كاملاً از هر نظر شبيه او باشد بوجود نيامده و نخواهد آمد. او يك موجود جديد و مخلوق تازه ايست ، با پدر و مادرش تفاوت دارد و به عبارت ديگر در پهنه گيتي بي همتا است .
از لحاظ زيست شناسي نوزاد داراي مشخثه هاي كلي ميباشد . اين بچه داراي وزني در حدود سه و نيم كيلوگرم و حدود چهل هشت سانتيمتر قد ميباشد . ( اگر نوزاد دختر باشد احتمالاً وزنش كمي كمتر خواهد بود )
خيلي بنظر سنگين ميرسد و همينطور هم هست. سرش باندازه قابل توجهي بزرگ است و تقريباً طول آن يك چهارم قدش ميباشد . بيشتر وزن او را سر بزرگ و قسمت ديگر بزرگ بدنش يعني شكمش شامل ميشود.
دست و پا هاي نوزاد بطور مضحكي كوچك است . استخوانهايش بيشتر تركيبي از غضروف و نرم ، تقريباً مانند لاستيك است . مهره هاي پشت او بقدري قابل انعطاف است كه اگر تحت كشش قرار گيرد ميتواند چندين سانتيمتر بلند تر شود . حتي استخوانهاي مچش هنوز تشكيل نشده است .
در استخوان جمجمه حفره اي بنام فونتانل[1] وجود دارد كه بوسيله پرده محكمي پوشيده شده است تا مغز در امان باشد . عضلات نوزاد هنوز رشد كافي نيافته اند چون مورد استفاده نبوده اند ، لذا شل و نرم هستند . - وضعي كه بمحض تولد نوزاد با پيچ و تاب دادن بخود جبران آن را مينمايد .
چشمانش آبي خاكستري است و اين رنگ هيچ ربطي به رنگ حقيقي چشم نوزاد ندارد و بعد از نود روز يا بيشتر رنگ حقيقي خود را نشان ميدهند .
حرارت بدن در بدو تولد كمي بالاتر از معمول است و چون خيس و عريان است و با توجه باينكه تبخير موجب سرد شدن ناگهاني بدن ميشود، براي زنده ماندن بايد بلافاصله او را در پارچه اي تميز پيچيد. بايد گفت كه او ناتوان ترين نوزاد مخلوقات روي زمين است .
معهذا اين بچه از آنچه بنظر ميرسد سر سخت تر است . او قبلاً مدت زيادي زندگي كرده است . در چين سيستم تعيين سن اين است كه نه ماه در شكم مادر مورد محاسبه قرار ميگيرد . هيچكدام از مسائل بعد از تولد قابل مقايسه با رشد جنين از يك سلول بارور شده به يك موجود داراي ميليونها سلول كه بخوبي سازمان يافته اند نيست .
چيزي است كه بايد در مورد نوزاد بدانيم اين است كه او بطور ناگهان بوجود نيامده است . به استثاي گريه كردن ، خميازه كشيدن و عطسه كردن كه توانائي آنرا بعد از تولد دارد تمام حركات ديگرش را ماهها تمرين كرده است و بعضي اوقات اين تمرينها بقدري شديد است كه مادر متوجه آن ميشود .
نوزاد بايد در مدت يك يا دو دقيقه شروع بگريه كردن نمايد تا بتواند به عمل تنفس ادامه دهد . اين گريه يك دم اضطراري است كه بوسيله آن هوا را بداخل شش ها كرده و مايعات درون بيني و دهان را خارج ميسازد. سر و صدائي كه ايجاد ميكند كاملاً اتفاقي است ، تار هاي صوتي او در مسير قرار دارند و هوائيكه با فشار از آن عبور ميكند آنها را مرتعش ميكند .
اكنون كه نوزاد عمل تنفس را با اولين گريه خود انجام داده آماده است كه گريه خود را بدلايل ديگر سر دهد- مثل گرسنگي ، خيس كردن كهنه خود . پس از آن درك ميكند كه گريه كردن موجب ميشود كه بداد او برسند لذا شروع به گريه كردن توأم با جيغ و داد مينمايد كه مادرش بلافاصله متوجه ميشود و اقدام عاجل ميكند .
نوزاد علاوه بر گريه كردن ميتواند شكلك در آورد ، بخندد و اخم كند، ولي اين تغيير حالات چهره فقط بنظر ميرسد كه مفهومي داشته باشد. اين حركات مريوط به تطبيق سريع سيستم عصبي نوزاد ميباشد، او فقط در حال اندازه گرفتن صور مختلف است نه اينكه تظاهري از هيجان باشد .
ميتواند عكس العمل در مقابل ناراحتي يا درد از خود نشنان دهد . ميتواند از فرط سرما بلرزد. اگر او را نشگون گيرند خود را جمع ميكند . اگر او را دمر بخوابانيد سرش را بر ميگرداند تا بتواند بهتر تنفس كند و از اينكه سرش را راست نگهدارند و يا اينكه دستهايش را به پهلويش بچسبانند ناراحت ميشود و در هر دو مورد بطور اعجاب انگيزي تقلا ميكند كه خود را خلاص كند .
نيرويش در اينگونه موارد قابل مقايسه با نيروي محكم گرفتن چيزي با دستهايش ميباشد . نيروي نگهداري او بقدري استكه اگر يك ميله آهني را در دستهايش قرار دهيم آنرا رها نميكند و اگر بخواهيم آنرا از او بگيريم آنقدر محكم آنرا نگهميدارد كه با آن از جا بلند ميشود و ممكن است با يك دست تا سي ثانيه به آن آويزان بماند . اين حالت گرفتن يك عكس العمل صرف است . اين نيروي نگهداري بعد از چند ماه كه شروع مينمايد حركات دستش را با آنچه ميبيند هم آهنگ نمايد زايل ميشود.
او ميتواند پلكهايش را باز و بسته كند و اين عمل را فقط موقعيكه به چشمانش دست زده شود انجام ميدهد. و براي اينكه مانند بزرگسالان بتواند در مورد بستن پلكها عكس العمل نشان دهد نياز به زمان بيشتري دارد . تشخيص نور چيزي است كه چشمانش بخوبي از عهده آن بر ميآيد و در مدت شصت روز بعد از تولد ميتواند تعدادي از اشياء را باز شناسد .
احتمالاً اولين احساس هيجاني كه به او دست ميدهد با وجود اينكه بسيار ناچيز است احساس لمس است . ولي اين پوست اوست كه حساس است نه نوك انگشتانش. وقتيكه بعد از چند هفته شروع به شناسائي دنياي اطراف خود ميكند اشياء را با كف دستش حس ميكند نه با انگشتانش . بمنظور مطمئن ترين روش سعي ميكند همه چيز را بچشد چون از پنج حس او حس چشائي او از همه بيشتر رشد كرده است . در حاليكه نميتواند تفاوت بين شيريني ، ترشي، شوري و تلخي را كاملاً تشخيص دهد در مقابل آنها عكس العمل نشان ميدهد . بدينمعني كه آنرا دوست دارد يا ندارد و بازتاب او در اين مورد مانند يك فرد بالغ جدي است .
ولي اين نوزاد خيلي بيشتر از اين حقايق بدني مهمتر است . او يك چيز منحصر بفردي را با خود به اين دنيا آورده است و آن وراثت او است كه در هر سلول كوچك بدنش بصورت ژن وجود دارد . اين ژنها موهبت مادر زادي او است كه نه فقط از پدر و مادر به او به ارث رسيده بلكه ارثي است كه از تمام اجدادش كه در طول تاريخ داشته است به او رسيده است . اين ژنها نه تنها جنسيت او را تعيين ميكند بلكه هيكل و قواره او را و حتي اينكه بيني اش تا چه اندازه شبيه پدر يا مادرش باشد را تعيين ميكند . اين ژن ها دستور رشد خود را از يك سلول تنها – سلولي شبيه اولين سلول هر موجود ديگر – دريافت مينمايد كه مثلاً تبديل به يك انسان شود نه يك سگ يا يك موش .
مهمتر ار اينها اينكه توانائيهاي شخصيت منحصر بفرد او را نيز بنيان گذاري ميكند . اين مهم نيست كه محيط آينده او چه تأثيري بر او ميگذارد او يگانه فردي در اين دنيا است كه داراي چنين ژنهائي است . ولي جالب ترين و دقيق ترين راه براي شناسائي اين نوزاد بايد او را در ميان يك سلسله مراحل رشد مورد بررسي قرار داد . استعداد او براي رشد بي نظير است . سال اول ميزان يادگيري او يك كمي كمتر از نوزاد شمپانزه است . ولي بعد از آن اين مسابقه به پايان ميرسد بطوريكه بعد از يك سالگي بقدري سريع پيشرفت مينمايد كه هيچ موجودي به پاي او نميرسد . قدرت درك و عمل او براي ده ها سال به رشد خود يعني تا پايان عمرادامه مييابد . در اوج توانائي هايش مغز او نه تنها قادر خواهد بود كه عقايد و افكار گوناگون نا محدودي را با هم مقايسه نمايد بلكه آنها را از لحاظ نوع دسته بندي نموده و نتايجي را از آن اتخاذ نمايد . شايد روزي برسد كه بتواند مهمترين سئوال را در مورد فلسفه وجودي انسان پاسخ گويد.
ادامه دارد
[1] - Fontanelle