Black will take no hue
بالا تر از سياهي رنگي نيست
بوستان سعدي
در عدل و تدبير و راي (6)
ادامه از قبل
چراغي كه بيوه زني بر فروخت
بسي ديده باشي كه شهري بسوخت
از آن بهره ور تر در آفاق كيست
كه در مُلكراني بانصاف زيست
چو نوبت رسد زين جهان غربتش
ترحم فرستند بر تربتش
بدو نيك مردم چو مي بگذرد
همان به كه نامت به نيكي برند
معنـــــــي :
همانا بسيار ديده كه چراغ آهي كه پيرزن شوهر مردة روشن كند و نالة كه از سوز دل آغازد كشوري را بكام آتش فرو ميبرد- در جهان از پادشاهي كه در نوبت سلطنت و مدت تدبير امور مملكت بر آئين عدل پايدار ماند و بانصاف زيست كامياب تر كيست- چون آنزمان فرا رسد كه از زادگاه خويش دور شود و در مقام دعا گويند ايزد گور او را بباران رحمت سيراب گرداناد- چون افراد انسان بفرمان قضا ازين سراي سپنجي ميگذرند و رخت بمنزل جاودان ميبرند همانا آن بهتر كه اسم تو بخوبي و نيكي بر افواه اين و آن مذكور و بحسن صيت مشهور گردد.
ادامه دارد