شاهكار هاي نثر فارسي معاصر -8
چرند پرند – 1
از دخو ( علي اكبر دهخدا)
از شماره 1 دوره اول صوراسرافيل :

بعد از چندين سال مسافرت هندوستان و ديدن ابدال و اوتاد و مهارت دركيميا و ليميا و سيميا الحمدالله بتجربه بزرگي نايل شدم. و آن دواي ترك ترياك است . اگر اين دوا را در هر يك از ممالك خارجه كسي كشف ميكرد ناچار صاحب امتياز ميشد . انعامات ميگرفت . در همه روزنامها نامش ببزرگي درج ميشد اما چكنم كه در ايران قدردان نيست !!!
عادت طبيعت ثانويست همينكه كسي بكاري عادت كرد ديگر باين آسانيها نمي تواند ترك كند . علاج منحصر باينست كه بترتيب مخصوصي بمروز زمان كم كند تا وقتي كه بكلي از سرش بيفتد .
حالا من بتمام برادران مسلمان غيور ترياكي خود اعلان ميكنم ، كه ترك ترياك ممكن است باينكه اولاً در امر ترك جازم و مصمم باشند ، ثانياً مثلاً يكنفر كه روزي دو مثقال تريك ميخورد روزي يك گندم از تريك كم كرده دو گندم مرفين بجاي آن زايد كند . و كسي كه ده مثقال ترياك ميكشد روزي يك نخود كم كرده دو مخود حشيش اضافه نمايد و همينطور مداومت كند تا وقتي كه دو مثقال تريك خوردني بچهار مثقال مرفين و دث مثقال ترياك كشيدني بيست مثقال حشيش برسد . بعد از آن تبديل خوردن مرفين بآب دردك مرفين و تبديل حشيش بخوردن دوغ وحدت بسيار آسان است . برادران غير ترياكي من در صورتي كه خدا كار هار ار انطور آسان كرده چرا خودتان را از زحمت حرفهاي مفت مردم و تلف كردن اين همه مال و وقت نمي رهانيد .
ترك عادت در صورتي كه باين قسم بوشد موجب مرض نيست و كار خيلي آساني است و هميشه بزرگان و متشخصين هم كه ميخواهند عادا زشتي را از سر مردم بيندازند همنطور ميكنند .
مثلاً ببينيد واقعاً شاعر خوب گفته است كه عقل و درولت قرين يك ديگرست مثلاً وقتي كه بزرگان فكر مي كنند كه مردم فقيرند و اتطاعت نان گندم خوردن ندارند و رعيت همه عمرش را بايد بزراعت گندم صرف كند و خودش هميشه گرسنه باشد ببينيد چه ميكنند .
روز اول سال نان را با گندم خالص مي پزند . روز دوم در هر خروار يك من تلخه ، جو ، سياهدانه ، خاك اره ، يونجه ، شن مثلاً مختصر عرض كنم كلوخ ، چاركه ، گلوله هشت مثقالي مي زنند . معلوم است در يك خروار گندم كه صد من است يكمن ازين چيز هاي هيچ معلوم نميشود . روز دوم دومن ميزنند . روز سوم سه من و بعدز از صد روز كه سه ماه و ده روز بشود صد من گندم صمد من تلخه ، جو ، سياه دانه ، خاك اره ، كاه ، يونجه ، شن شده است در صورتي كه هيچكس ملتفت نشده و عادت نان گندم خوردن از سر مردم افتاده است .
واقعاً كه عقل و دولت قرين يكديگرست .
برداران غيور ترياكي من البته مي دانيد كه انسان عالم صغيرست و شباهت تمام بعالم كبير دارد يعني مثلاً هر چيز كه براي انسان دست مي دهد ممكن است براي حيوان ، درخت ، سنگ ، كلوخ ، در ، ديوار ، كوه ، دريا هم اتفاق بيفتد و هير چيز هم براي اينها دست ميدهد براي انسا هم دست ميدهد چرا كه انسان عالم صغير است و آنها جزو عالم كبير . مثلاً اينرا مي خواستم بگويم همانطور كه ممكن است عادتي را از سر مردم انداخت همانطور هم ممكن است عداتي را از سر سنگ و كلوخ و اجر انداخت چرا كه ميان عالم صغير و عالم كبير مشابهت تمام است . پس چه انساني باشد كه از سنگ و كلوخ هم كم باشد .
مثلاً يك مريضخانه اي حاج شيخ هادي مجتهد مرحوم ساخت موقوفاتي هم براي آن معين كرد كه هميشه يازده نفر مريض در آنجا باشند . تا حاجي شيخ هادي حيات داشت مريضخانه بيازده نفر مريض عادت كرد همينكه حاجي شيخ هادي مرحوم شد طلاب مدرسه بپسرش گفتند ما وقتي تو را آقا ميدانيم كه موقوفات مريضخانه را خرج ما بكني . حالا ببينيد اين پسر خلف ارشد با قوت علم چه كرد.
ماه اول يكنفر از مريض ها را كم كرد . ماه دوم دوتا . ماه سوم سه تا . ماه چهارم چهار تا . و همينطور تا حالا كه عده مريض ها پنج نفر رسيده . و كم كم بحسن تدبير آن چند نفر هم تا پنج ماه ديگر از ميان خواهند رفت. پس ببينيد كه با تدبير چطور ميشود عادت را از سر همه كس و همه چيز انداخت حالا مريضخانه اي كه بيازده مرض عادت داش بدون اينكه ناخوش بشود عادت از سرش افتاد چرا براي اينكه آنهم جزو عالم كبير است و مثل انسان كه عالم صعيرست ميشود عادت را از سرش انداخت .

دخو
نظرات (0)

Post a Comment

منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است