موردي براي گريه كردن
كارل هابر
اخيراً استاد دانشگاهي بمن گفت هر وقت فشار و ناراحتي زندگي برايش بيش از حد ميشود همه چيز را كنار ميگذارد و به سينما ميرود. او ميگفت : « یك فيلم خوب عاطفي خوب پيدا ميكنم و بتماشاي آن مينشينم و مثل كودكي هاي هاي گريه ميكنم. » مادر جواني ، داراي سه پسر خرد سال نيز عملي نظير وي انجام ميدهد . هنگاميكه اين سه پسر بچه عرصه را به او تنگ ميكنند و يا اينكه پول كافي براي خريد لباس ورزش بچه ها ندارد ، بعد از اينكه در بعد از ظهر بچه ها را بخانه مادر بزرگشان روانه ميكند ، صفحه اي روي گرام ميگذارد و شروع به گريه كردن ميكند . او ميگويد : « نيمساعت تمام گريه ميكنم و اين مدت گريه كافي است كه مرا سر حال آورد و بتوانم بكار هايم سر و ساماني بدهم .
ممكن است بگوييد اينها ناشي از ضعف نفس ، احساساتي بودن ، دل نازكي است . ولي حقيقت اين است كه اين افراد چاره اي بي ضرر و مؤثر براي نجات از احساسي كه ممكن است موجب آسيب شود يافته اند .
برعكس آنچه اغلب افراد تصور ميكنند ، گريه دليل هيجان عميق نيست . بيشتر اوقات گريه در اثر جمع شدن احساسات سطحي از قبيل محروميت ، رنجش و خستگي است كه انسان نياز به تخليه و خلاص شدن از شر آن دارد . گريه از نظر هيجاني ما را از فشار رهائي ميدهد و بدين طريق ما را از فشار روحي كه ممكن است صدمه جدي به بدن وارد سازد رهائي مي بخشد .
شواهدي وجود دارد كه بعضي از بيماري هاي جسمي بعلت عدم توانائي رفع آنها بوسيله گريه كردن وخيم تر شده است. بعضي از روانكاوان معتقدند كه آسم عصبي ارتباط نزديكي به جلوگيري از گريه كردن دارد . يك آسم كه توأم با بريدگي نفس ميباشد خيلي شبيه اين است كه شخص ميخواهد گريه كند ولي اشك او در نمي آيد . سردرد هاي ميگرني و خيلي از ناراحتي هاي عادي ولي بدون دوام مثلاً احساس سنگيني در سينه ، بغض در گلو گير كردن ، دستمال دور سر پيچاندن از فرط سر درد همه بعلت خودداري بيش از حد است . گريه يك امر طبيعي است ولي در مجامع انگليسي اين امر را از منهيات دانسته و آنرا حركتي زشت تلقي ميكنند . مرد هاي انگليسي هيچگاه نبايد در مجامع گريه كنند مگر در داغديگي از دست دادن فرزند . به زنها اجازه داده ميشود در ملاً عام در لحظات احساسي مانند ازدواج ، و دور از اغيار در هنگام شكست در عشق گريه كنند ، ولي اگر از اين حدود تجاوز نمايند آنها را كج سليقه خواهند ناميد. حتي كودكان فقط ميتوانند در لحظاتي كه درد ميكشند يا ميترسند گريه كنند . و اگر از خيلي از محروميت هاي كودكي به گريه و زاري بپردازند سخت مورد سرزنش قرار خواهند گرفت .
در بعضي كشور هاي ديگر مردم براي گريه كردن آزادي بيشتري دارند . ايتاليائي ها تقريباً در مورد هر چيز احساس برانگيز گريه را سر ميدهند . خيلي از افراد اروپاي ميانه و آمريكاي لاتين ميهن پرستي و قهرماني را دليل موجهي براي گريه كردن ميدانند .
اغلب ما بيش از آنكه تصور كنيم گريه ميكنيم . خشن ترين مرد ممكن است بعد از يك تنش زياد يا كوشش فراوان گريه اش بگيرد . بازيكنان فوتبال بعد از تمام شدن بازي اغلب در رخت كن بگريه مي افتند خواه برنده شده باشند خواه بازنده . يك خلبان مأمور آزمايشات هواپيما هاي جديد بمن گفت كه بعد از انجام هر پرواز آزمايشي نميتوانم از گريه خود داري كنم ، لذا در كابين مينشينم و هاي هاي گريه ميكنم .
قيود اجتماعي در بسياري موارد ما را ملزم مينمايد از گريه كردن خودداري كنيم . از ما انتظار ميرود كه با كودكان، همسايگان و همكاران خود با ظاهري آرام روبرو شويم و با بحرانها و بلاها بدون اينكه آشفته شويم روبرو گرديم ، ولي خويشتن داري شديد دائمي لزومي ندارد . در مواردي گريه كردن براي سلامت و خوشبختي ما لازم است و خودداري از آن موجب تألمات روحي ميگردد.
آن استاد و آن مادر جوان كه در بالا به آن اشاره شد اين درس را فرا گرفته اند . هيچكدام از آنها از موقعيت جاري خود گريه و زاري نميكردند ، استاد دانشگاه از صحنه هاي نفرت انگيز روي پرده سينما تحت تأثير قرار نميگرفت و آن مادر هم حقيقتاً در اثر موسيقي بگريه نمي افتاد . در عوض هر كدام از آنها وسيله اي پيدا كرده اند كه در زمان و مكان لازم هيجان خود را بدون هيچگونه صدمه اي آرامش ببخشند .
در انجيل آمده است : « اوقاتي هست كه بايد گريه كرد. » اگر ما زمان مناسب را بدقت انتخاب كنيم ، شايد در كليسا و يا مسجد و يا در كنسرت ، سينما و يا در كنج خلوت اتاق ، ميتوانيم اين شير اطمينان طبيعي را باز كنيم تا تنش و فشار روحي ما تسكين يابد .
پايان