شاهكارهاي نثر فارسي معاصر- 115
از شماره 11 صوراسرافيل

رضي غزنوي

. . . با مرداد بهندوستان رفته بخدمت شيخ ابورضاي « رتن » بقولي از حواريون حضرت عيسي ( ع ) و بقولي از اسصحاب حضرت ختمي مآب ( ص ) بوده و يكهزار و چهارده سال عمر نموه تفصيل ابن اجمال در كتب اين طايفه تصريح و تصحيح يافته است ( صفحه 79 ريلض العارفين ).

ابو حفص خوزي

از عظماء و قدماي اين طايفه و خلف الصدق جناب شيخ آگاه شيخ عبدالله بقضان الخوزي است با حضرت شيخ ابو سعيد ابوالخير معاصر و اتحاد وافر با يكديگر داشته اند . شيخ جامع علوم بوده تسخير ارواح فرموده لهذا آن جناب را شيخ الجن لقب كرده اند ( صفحه 43 ايضاً ) .

مكتوب يكي از مخدرات

آي كبلا دخو خدا بچهاي همه مسلمانان را از چشم بد محافظت كند. خدا اين يك دانه مرا هم بمن زياد نبيند . آي كبلاي بعد از بيست تا بچه كه گور كرده اول و آخر همين يكي را دارم آنرا هم بابا قوري شده ها چشم حسودشان بر نمي دارد بمن ببينند ديروز بچم صاف و سلامت توي كوچه ورجه و ورجه مي كرد پشت كالسكه سوار ميشد براي فرنگي ها شعر و غزل مي خواند .
يكي از قوم و خويشهاي باباش كه الهي چشمهاي حسودش در آد ديشب خانه ما مهمان بود صبح يكي بدو چشمهاي بچم رو هم افتاد يك چيزي هم پاي چشمش در آمد خالش ميگويد چه ميدونم بي ادبيست . . . سلام در آورده هي بمن سرزنش ميكنند كه چرا سر و پاي برهنه توي اين آفتاب هاي گرم بچه را ول ميكني توي خيابان ها . آخر چكنم الهي هيچ سفره اي يك نانه نباشد چكارش كنم .
يكي يكدانه اسمش با خودش است كه خل و ديوانه است در هر صورت الان چهار روز آزگار است كه نه شب دارد نه روز همه همبازيهاش صبح و شام سنگ بدرشكه ها مي پرانند تيغ بي ادبي ميشود گلاب بروتان زير دم خر ها مي گذارند . سنگ روي خط واگون مي چينند . خاك بسر راهگذر مي پاچند .
حسن من توي خانه وردلم افتاده . هرچه دوا و درمان از دستم آمده كردم . روز بروز بدتر ميشود كه بهتر نميشود. مي گويند ببر پيش اين دكتر مكتر ها من ميگم مرده شور خودشان را ببرد با دواهاشان اين گرت مرتها چه ميدانم چه خاك و خلي است كه ببچم بدهم. من اين چيز ها را بلد نيستم من بچم را از تو ميخواهم امروز اينجا فردا قيامت . خدا كور و كچل هاي تو را هم از چشم بد محافظت كند . خدا يكيت را هزار تا كند . الهي اين سر پيري داغشان را نبيني. دعا دوا هرچه ميداني. بايد بچم را دو روزه چاق كني . اگر چه دست و بالها تنگ است اما كله قند تو را كور مي شوم روي چشمم ميگذارم مي آرم . خدا شما پير مرد ها را از ما نگيرد .
كمينه اسيرالجوال
جواب مكتوب

عليا مكرمه محترمه اسير الجوال خانم . اولاً از مثل شما خانم كلانتر و كدبانو بعيدست كه چرا با اينكه اولادتان نميماند اسمش را مشهدي ماشاءالله و ميرزا ماندگار نمي گذاريد . ثانياً همان روز اول كه چشم بچه اينطور شد چرا پِخَش نكردي كه پس برود.
حالا گذشته ها گذشته .
من دلم روشن است انشاء الله چشم زخم نيست همان از گرما و آفتاب اينطور شده . امشب پيش از هر كار يكقدري دود عنبر نصارا بده ببين چطور ميشود . اگر خوب شد كه خوب شد اگر نشد فردا يك كمي سرخاب پنبه اي يا نخي ، يك خرده شير دختر، يك كمي هم بي ادبي ميشود پشكل ماچلاغ توي گوش ماهي بجوشان بريز توي چشمش ببين چطور ميشود. اگر خوب شد كه خوب شد اگر نشد آنوقت سه روز وقت آفتاب زردي يك كاسه بدل چيني آب كن بگذار جلو بچه آنوقت نگاه كن بتوركهاي چشمش اگر قرمزست هفت تكه گوشت لخم ، اگر قرمز نيست هفت دانه برنج يا كلوخ حاضر كن و هر كدام را بقدر يك « علم نشره »‌ خواندن بتكان آنوقت ببين چطور ميشود اگر خوب شد كه خوب شد اگر نشد سه روز ناشتا بچه را بي ادبي ميشود گلاب بروتان ميبري توي جايي و بهش ياد مي دهي كه هفت دفعه اين ورد را بگويد :‌
« . . . سلامت ميكنم خودم غلامت ميكنم »
« يا چشمم چاق كن يا هپول هپولت ميكنم »
اميدوارم ديگر محتاج بدوا نشود. اگر خداي نكرده باز خوب نشد ديگر از من كاري ساخته نيست برومحله حسن آباد بده آسيد فرج الله جن گير نزله بندي كند.
خادم الفقراء دخو عليشاه
نظرات (0)

Post a Comment

منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است