شاهكار هاي نثر فارسي معاصر – 12
از شماره 6 دوره اول صوراسرافيل
تقريظ و اعتراض
عزيزم حبل المتين بعضيها ميگويند بلكه تو خدا نكرده با اينكه مذاكرات مجلس شوري را نسبت بتعديات و ظلم و اجحاف پسر نواب و الا فرمانفرما در نمره 122 روزنامه شريفه مجلس خوانده اي با وجود اين باز از حكومت كرمان ترسيده اي كه قلم برداشته اي و بقول خودت با آن زرنگي زشت و زيبا بهم بافته اي و مقاله اي تقريظ و اعتراض براي صور ما ساخته اي.
اما نسبت ترس كه بتو نميتوان داد براي اينكه ببينيم كجائي هستي . آهاي يادم افتاد مگر اهل آذربايجان نيستي ؟
چرا ، خوب تا حالا كدام آذربايجاني ترسيده كه تو دويمي باشي . نه ، نه، اين حرف مفتي است تو اگر جرئت نداشتي و مي ترسيدي اينطور قوچ وار پس نميرفتي شيروار پيش نمي آمدي و كله بكله صور نميگذاشتي .
حالا نگاه كن آدمي است بلكه هم ترسيده باشي اگر ترسيده اي خجالت نكش زود محرمانه بمن خبر كن يك قوطي موميايي اصل دارم برات مي فرستم . يك امگشت هم نمك دهنت بگذار اما ببني اينها را تو خون ديدي بپا نمك غريبه نباشد براي آنكه ميترسم آن وقت خداي نخواسته مجبور شده رعايت حق نك بكني .
بعضي ها هم تصور ميكنند كه زبانم لال هفت قرآن در ميان بلكه تو براي گراني نان و گوشت و زيادي خرج اداره مجبور شده اي كه از آن پاكتهاي سبك وزن سنگي قيمت باداره راه بدهي . اين را هم من قبول ندارم چطور ميشود كه تو براي پول آنقدر سنگ بجه هيجده ساله را بسينه بزني و حرفهاي وكلاي كرمان را با يك صندوق كاغذ ملتظمانه اهالي آنجا انكار بكني .
اينها بعضي آخوند ها و سيد ها هستند كه پول ميگيرند و بحضرت عبدالعظيم ميروند . اما من و تو كه الحمد لله اگر آخوند و سيد هم باشيم بعد از تفضلات جناب حاج معين التجار بوشهري از جان و مال هر چه داريم در راه ملت گذاشته ايم. خير، هر كس اين حرفرا بگويد اول كسي كه توي دهنش بزند من خودم هستم . بعضي هم كه از قدرت قلم تو خبر ندارند خيال مي كنند كه ممكن است اين مقاله را از روي مفتاح پرنس ملكم خان برداشته اي كه اين طور شيرين و آبدار نوشته اي و ماشاءالله بقوت فصاحت اختيارات افراد اهالي يك مملكت را يكدفعه سلب كرده و ملت را گرفته و بسته و دست پهلوان داده اي . نه استغفرالله . اين هم حرف پوچي است . من خودم ميدانم كه چشمم كف پات كلك در رسلك تو اثرش بيش از ينهاست اينها هيچ كدام نيست . غلط ميكند با هفت پشتش كه اين نسبت ها را بتو ميدهد. اما رفيق حالا خودمانيم تو كه همان روز اول يواشكي از من پرسيدي « رنده مكتوب را قالب زدي ؟ »
من هم كه در همكاري لوطيانه بتو گفتم بآن سبيلهاي مردانه جعلي نيست و مال يكنفر آدم خيلي گردن كلفتي است كه حاضرست تا كلمه آخرش را جواب بدهد . باز چطور شد كه در ضمن آن تقريظات دور و نسبت كذب بما دادي و صريحاً اسم افترا روي ما گذاشتي. مگر تو خبر نداري كه مردم ايران شرف دارند و با آن گمرك صدي نود و پنج كه مسيو نوز مرحوم بشرف بست كه از سرحد داخل نشود باز صداي شرف شرف بر ضد ماهر روز در وزارت عدليه بلند است.
در هر صورت ميرويم سر مطلب .
من يقين دارم كه پول نگرفته اي . تضمين و قرض النژ هم كه بكار نبرده اي . ترس هم كه نداري پس چرا اين حرفها را نوشته اي ؟ اينجا ديگر تنها يك دخو لازم است كه سر گاو را از خمره بيرون بيارد.
پس حالا رأي دخو چيست ؟ بگذار بگويم .
آي نگاه كن ميترسم برنجي . حالا بيا مرگ دخو نرنج . مي داني كه اگر برنجي كلاهمان تو هم ميرود. آنوقت روزنامه يكورق كه بپول بيچاره ملت نوشته ميشود با اين فقرالدم علمي و فصاحتي ناچار ميدان محاربه كاشي و آذربايجاني خواهد شد . مطلب را فراموش نكن از اين جا دو كلمه بحاشيه ميرويم .
بله ، يكي بود يكي نبود غير از خدا هيچ كي نبود. يك وزارت عدليه بود . يك آصف الدوله و يك مسئله اسراي قوچان بود . از اينها گذشته يك روزنامه چي بود بله يك مدت هم در وزارت عدليه مجلس استنطاق بو . اين روزنامه چي هم هر روز براي كسب اخبار در آنجا حاضرو بود . استتنطاق هم تا نزديگهاي ظهر طول مي كشيد . هوا هم گرم بود . توي خانه روزنامه چي هم جز پنير و سبزي چيزي نبود . خانه روزنامه چي هم دور بود بوي مسماي بادنجان و كباب جوجه هم وزارت خانه را پر كرده بود . توپ ظهر يكدفعه . . . باقيش يادم رفت .
دخـــو
بشارت
چند روز قبل وزارت داخله ما محض كمال عطوفت و مهرباني بهفت وزير مشئول ديگر در حضور خودشان اجازه جلوس روي صندلي مرحمت فرمودند. واقعاً اين مكرمت شاهانه درخور هزار گونه تمجيد است .
اميدواريم كه جناب معظم هميشه در ذره پروري و بنده نوازي نسبت بما رعاياي با وفا يك دل و تا شاعران ما مدح گويند و رمالها و چله نشين ها طلسم و نيرنج نويسند و تقويم جناب حاجب نجم الدوله شايد و نشايد بكار برد بر اريكه مجد و سروري پاينده و برقرار باشند .
تعطيل عملجات در حضرت عبدالعظيم
ديروز عملجات بازار دين فروش از كمي مزد دست از كار كشيدند و از قرار مذكور آدمي پنجشاهي بمزدشان افزوده شد .