شگفتيهاي بدن انسان -149
قسمت يازدهم

بدن با فشار روحي مبارزه ميكند

آيا فشار روحي علت تمام بيماري ها است ؟
چگونه بايد با تنش برخورد شود ؟
چگونه بايد با اعصاب خود كنار بيائيد ؟
چگونه بايد در مقابل فشار روحي ايستادگي كرد ؟
ذهن شما ميتواند شما را سلامت نگهدارد .
موردي براي گريه كردن
اگر احساس مي كنيد كه به مشروب نياز داريد از آن پرهيز كنيد .


آيا فشار روحي علت تمام بيماري ها است ؟
جي .دي. راتكليف
قسمت نخست
نظريه محقق كانادائي در رشته جديد پزشكي چشم انداز خيره كننده اي در علم پزشكي ايجاد كرده است . تحقيقات او مؤيد اين است كه احتمالاً يكي از علل عمده بيماري ها ، فشار روحي باشد ، خواه اين بيماري حمله قلبي ، بيماري آسم و غيره باشد . دكتر هانس سلي كانادائي معتقد است كه عدم تعادل شيميائي بدن موجب فشار روحي ميكردد .
در مجله انجمن پزشكي آمريكا اشاره شده است كه : « اگر وقايع آينده اين مفهوم را تأئيد نمايد يكي از برجسته ترين كشفيات در علم پزشكي خواهد شد .
برحسب فرضيه دكتر سلي ، بازتاب فشار روحي بر سه عده مهم بدن تأثير ميگذارد . غده هيپوفيز كه در قسمت تحتاني مغز قرار دارد ، و دو غده فوق كليه . وزن هر سه غده رويهم بيش از ده گرم وزن ندارند ، با اين وجود هرمون هاي مترشحه قوي غير قابل تصور انها اثر عظيمي در روي اعمال حياتي بدن ميگذارند . دكتر سلي معتقد است كه اين وظيفه غدد هيپوفيز و فوق كليه است كه با فشار هاي روحي مقابله نموده هرگونه تهاجمي كه به سلامت بدن ميشود دفع نمايند .
بنظر دكتر سلي در دنياي ماشيني كنوني انسان در مقابل فشار هاي روحي بسياري مي باشد . ما دائم در پي سرعت بيشتر هستيم و بهمين جهت بنگرانيهاي خود افزايش ميدهيم. كارمند با وسيله شخصي يا عمومي خود را با عجله باداره اش ميرساند . در موقع مراجعت به خانه نيز فكرش دائم متوجه مسئوليت هاي اداري خود است و تمام شب را نيز در نگراني ميگذراند . زن خانه دار نيز سعي ميكند كارهاي خانه را انجام دهد و به روابط اجتماعي خود برسد و هنگاميكه زمان خواب فرا ميرسد بقدري خسته و فرسوده است و ذهنش پر از غوغا است كه ناچار براي خوابيدن قرص خواب آور ميخورد .
غدد سعي ميكنند كه پاسخگوي فشار هاي روحي بسيار روزانه باشند و براي اين منظور هرمونهاي بيشتري را ترشح ميكنند تا بدن بتواند به اعمال عادي خود ادامه دهد . البته براي مدتي آنها در اين مورد موفق هستند ، ولي سرانجام مكانيزم دفاعي خود را از دست ميدهند . رگها سخت ميشوند ، فشار خون بالا ميرود ، امراض قلبي بروز ميكند ، مفاصل ملتهب ميشوند و بالاخره امراض ديگر در اثر اين ضعف قوه دفاعي بروز مينمايند .
دكتر سلي ميگويد : « ظاهراً بيماري ها بعلت عفونت ، مسموميت ، خستگي اعصاب و يا ضعف پيري ميباشد، ولي عملاً از هم گسيختگي مكانيزم سازش هرموني غدد معمول ترين علت نهائي مرگ ميباشد . » مطالعات و بررسيهاي وي در مورد اين مكانيزم كه در روي بسياري از جانواران مورد آزمايش بعمل آورده موجب كشف معما شده است .
دكتر هانس سلي در يك خانواده اتريشي بدنيا آمده كه چهار نسل آنها پزشك بوده اند . وي درجه دكترا و فوق دكتراي خود را از دانشگاه پراك اخذ نموده و هنگاميكه به عضويت مركز تحقيقات راكفلر رسيد به آمريكا رفت و در دانشگاه جان هاپكينز واقع در بالتيمور و دانشگاه مك گيل در مونترال تحقيقاتش را ادامه داد . تا سال 1945 سرپرستي مؤسسه تحقيقاتي پزشكي و جراحي دانشگاه مونترال را داشته است .
در دوران دانشجوئي خود با استادان و محققان در مورد بيماري هاي خاص مانند سينه پهلو و ميكربي كه موجب آن ميگردد بحث و جدل بسيار ميكرد . او دائم پرسش خود را تكرار ميكرد : « چه چيز موجب احساس كسالت ميشود ؟ » استادان حوصله چنين سؤالات بي ربط را نداشتند ، ولي او دست بردار نبود . به آنها ميگفت : « تقريباً تمام بيماري ها عوارض معمولي دارند مانند رنگ پريدگي ، نداشتن اشتها ، كم شدن وزن و غيره . آيا اين عوارض معمولي چيزي را ثابت نميكند ؟» آنها در پاسخ به او ميگفتند :‌ «‌ اهميتي به اين چيز ها نده ! »
ولي دكتر سلي به اين چيز ها اهميت داد . هنگاميكه در دانشگاه مك گيل سرگرم تحقيقات بود قبلاً دو هرمون جنس ماده شناخته شده بود . دكتر سلي تصور ميكرد كه در آستانه كشف هرمون سومي ميباشد . بمنظور آزمايش تأثير هرموني كه او كشف كرده بود ، آنرا به موشهاي ماده اي كه تخمدان هاي آنها را در درآورده بودند تزريق كرد . انتظار داشت در اثر اين تزريق تغييراتي در دستگاه تناسلي بروز نمايد . برعكس او مواجه با پديده اي گرديد كه كاملاً حيرت انگيز و غير قابل انتظار بود . غدد فوق كليه موشهاي مورد آزمايش سه برابر اندازه طبيعي شده بود . سيستم لنفاوي آنها فاسد شده و معده و مجاري گوارشي زخمهايي برداشته بود .
آيا اين دگرگوني ها كه در درون بدن موشها بوجود آمده بود بعلت مواد سمي هرموني بوده كه وي به آنها تزريق نموده بود ؟ به منظور بررسي اين موضوع دكتر سلي به موشي مقداري فورمالدئيد تزريق نمود . تشريح حيوان بعد از مرگ درست همان علائم قبلي را نشان ميداد يعني غدد فوق كليه متورم شده ، زخم معده و روده و از هم گسيختگي سيستم لنفاوي مشاهده شد نتيجه اين شد كه كه براي وي ثابت شد كه براي يافتن هرمون جديد بيراهه رفته بوده است .
بعد از اين آزمايش فكري به خاطر دكتر سلي خطور كرد و اين سؤال براي او مطرح گرديد كه : « آيا عوامل ديگري علاوه بر فرمالدئيد و شيره هرموني وي درون بدن موش را فاسد كرده ؟»
او قفس موشها را روي بام خانه اش كه در معرض باد شديد بود قرار داد . موشهاي داخل قفس در سرماي شديد زمستان براي مدت قابل توجهي مقاومت نمودند ولي پس از مدتي اين موشها مانند موشهاي ديگري كه به آنها مواد شيميائي تزريق شده بود دچار ناراحتي هاي داخلي شده مردند . پس از آن موشها را در قفسي قرار داد كه بوسيله موتوري به گردش در مي آمدند ، مشاهده نمود همان اثرات قبلي در همين موشها نيز بوجود آمده بود . با توجه بمراتب بنظر ميرسيد موشها تحت هر عامل فشار روحي عوارض مشابهي را نشان ميدهند يعني غدد فوق كليه آنها متورم شده، زخمهاي معده و روده بوجود آمده و سيستم لنفاوي آنها فاسد ميشود.
دكتر سلي بياد روز هاي تحصيلي خود در پراك افتاد . آنچه را كه وي اكنون جستجو ميكرد بيماري نا مشخصي بود نه بيماري كه بوسيله عامل ميكربي يا ويروسي بخصوصي ايجاد شده بود و به اين نتيجه رسيد كه اين عامل فشار روحي است و كليد معما را يافته بود .
ادامه دارد
نظرات (1)
در 9:19 PM, Blogger Unknown نوشته...

سلام واقعا که مبحث بسیار جالبی راباز کرده اید.

 

Post a Comment

منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است