شاهكار هاي نثر فارسي معاصر- 16
از شماره 11 صور اسرافيل

خدا رفتگان همه را بيامرزد پدر من خدا بيامرز مثل همه حاجي هاي جا هاي ديگر نان نخور بود يعني مال خودش از گلوش پائين نميرفت اما خدا بيامرز ننم جور آقام نبود او ميگفت مال مرد بزن وفا نمي كند . شلوار مرد كه دو تا شد فكر زن نو مي افتد . ازينجهت هنوز اقام پاش بسر كوچه نرسيده بود كه ميرفت سر پشت بام زنهاي همسايه را صدا ميكرد « خاله ربابه هو . . . آبجي رقيه هو . . . ننه فاطمه هوهو هو . . . » آنوقت يكدفعه ميديديم اطاق پر ميشد از خواهر خوانده هاي ننم آنوقت ننم فوراً سماور را آتش ميكرد آب غليان را هم ميريخت مي نشست با آنها درد دل كردن مقصود ازين كار دو چيز بود يكي خوش گذراني ديگري آب بستن بمال خدا بيامرز بابام كه شلوارش دو تا نشود.
حالا درد دلها چه بود بماند يار باقي صحبت باقي بآنجا هم شايد برسيم مطلب اينجا ها نيست مطلب اينجاست كه گاهي ننم در بين اينكه چانه اش خوب گرم شده بود و پكهاي قايم بغليان ميزد چشمش بمن مي افتاد ميگفت هان ورپريده گوشات را درست واكن ببين چي ميگند باز بابات از در نيامده از سير تا پياز همه را تعريف كن والله اگر گفتي كه همسايه ها آمده بودند اينجا گوشتهاي تنت را با دندانام تيكه تيكه ميكنم . من در جواب ننم ميخنديدم ميگفت الهي روي تخته مرده شورخانه بخندي.
بعد رو ميكرد بخواهر خوانده اش ميگفت والله انگار ميكني بچه هوو مه هيچ چشم ديدنش را ندارم . راستي راستي ننم بچه اش را ميشناخت من همان از بچگي مثل حالا صندوقچه سر كسي نبودم حرف توي دهنم بند نميشد. از اول همين طور خواجه بده رسان بودم مثل اينكه با اين سفارشها باز بابام هنوز يكپاش تو هشتي بود كه داد ميزدم داداش . خذا بيامرز ميگفت باقيش بگو ميگفتم امروز باز زناي همساده هامون آمده بودند اينجا ننم براشون سماور آتيش كرده بود.
خدا بيامرز آقام اخماش را ميكرد تو هم . ننم هم يك كمي زير چشمي بمن بربر نگاه ميگرد اما پيش روي آقام كه جرئت نداشت سر اين حرف كتكم بزند .
اما من خودم تنم را براي كتك چرب ميكردم براي آنكه ميدانستم هر جوري باشد يك بهانه اي پيدا مي كند و كتكه را ميزند. راستي راستي هم اينطور بود ده دقيقه نميكشيد كه ميديدم ننم هجوم ميكشيد سر من ميگفت ور پريده آخر من اين كفن مانده ها را ديروز شستم . باز بردي توي خاك و خلا غلتاندي الهي كفنت بشه ببين من از عهده تو ووروجك بر ميآم ؟ آنوقت لبهاي مرا ميگرفت هر قدر زور داشت ميكشيد چند تا سقلمه هم از هر جام مي آمد ميزد . آخرش كه آقام مي آمد مرا از دستش بگيرد بيشتر حرصش در ميآمد بازوهام را گاز ميگرفت .
بله بازوهام را گاز ميگرفت . هنوز جاي آن گاز ها در بازوي من هست . پيشتر ها هر وقت من جاي اين گاز ها را ميديدم ننم يادم ميافتاد براش خدا بيامرزي ميفرستادم . اما حالا نميدانم چرا هر وقت چشمم بآنها مي افتد يحيي ميرزا يادم مي افتد .
بيچاره يحيي ميرزا . بدبخت يحيي ميرزا . من كه آن شب توي حياط بهارستان بودم غير از منهم كه پانصد تا حاجي ريش قرمز چهار صد و پنجاه كربلايي ريش دوره كرده سيصد و پنجاه تا مشهدي ريش دراز عقل مدور و اقلاً دويست تا از شاگرد هاي حوزه درس شيخ ابوالقاسم مسئله گو بودند . و همه هم كه حرفهاي تو را شنيدند تو كه غير از قصه كشتي جنگي روس در ساحل انزلي . و هفتاد و چهار راي پارلمنت دولت عليه و دو ماه و نيم قرآنهاي زير عباي سه نفر تاجر و نصف شبها بدر خانه هاي علما و اعيان رفتن چيزي نگفتي من آنجا بودم غير از من دو هزار و ششصد و نود و يكنفر حاجي و كربلايي و مشهدي و قمي يعني همه عدول شهر بودند.
اينها كه همه ببي گناهي تو شهادت ميدهند . اسنها كه همه از اشخاصي هستند بشهادت دو نفر شان حلالها حرام و حرامها حلال ميشد . چطور شد كه ببعضي نمايندگان ملت بي احترامي كرده اي و گفته اي آنها كه تا ديروز خر هم نميتوانستند كرايه كنند حالا آخر الزمان نزديك شده بقيمت صلوات اسب ميخرند .
ميگويند تو گفته اي يك قطعه از زمين هاي تخت زمرد فرمانفرما عنقريب پارك ميشود.
ميگويند تو گفته اي نميدانم وكيل قندهار مجلس شورايملي ايران توي آن تاريكي پشت مسجد سپهسالار بيك سيد گفته بود مقاله اي را كه در روزنامه مجلس بامضاي خودم فرستادم نوشتند شيخ پسنديد ؟ او هم گفته بود بله . ميگويند تو گفته اي كه در آن مجلس سر تقسيم پول دعوا شد و يك نفر قهر كرد.
ميگويند تو گفته اي اگر چهل هزار تومان راست باشد بانك آلمان تا چهل صد سال ديگر هم نميتواند كمر راست كند .
ميگويند تو گفته اي علاف و بنكدار و عطار و بقال با وزرا چه داد و ستدي دارند كه حواله آنها را سر تجار زردشتي ميآرند . ميگويند تو گفته اي بر منكرين مجلس شوري لعنت بر مقيمين شاهزاده عبدالعظيم هم چون مفسد في الارض هستند لعنت اما بر رفيق هاي دزد و شريكهاي قافله هم در هر لباس كه باشند لعنت .
ميگويند تو گفته اي بآرزوي دويست تومان مخارج يكصد و بيست هزار تومان چطور مي توان ببانك گذاشت . ميگويند تو گفته اي بعد از نفت گيري چراغها سيد ها ميروند روي تخته بندي حوض جناب اقبال الدوله خستگي مي گيرند. ميگويند تو گفته اي وكيل تيول آباد براي دستخطي كه در باب تبديل توليت صوفيان از شاه گرفته كرايه خانه از گردنش افتاده است . ميگويند تو گفته اي تكميل عده وكلا بعد از صد و بيست سال بسته بوفات احتشام السلطنه مشير الملك امين الدوله و تمام عقلاي ديگر ايرانست . ميگويند انيها را تو گفته اي غير از اينها هزار چيز ديگر هم ميگويند .
اما ببين والله بالله تو هيچ كدام ازين ها را نگفتي من خودم آنجا ايستاده بودم همه حرفهاي تو را گوش ميكردم غير از من جناب ميرزا سيد ولي الله خان وكيل دارالشوري ايستاده بود تو ابداً نسبت بوكلاي محترم سوء ادب نكردي تو فقط گفتي كه ملكم روزنامهاي قانون را براي زينت كتاب خانه خودش ننوشته كه حالا پيغام بدهد كه چاپ نكنيد .
تو فقط گفتي بايد بجناب وزير داخله اخطار كرد كه گوش ساز باشي اين قدر . . . لشان تعريف ندارد كه درين دست تنگي چهار هزار تومان از اصل ماليات بشوهرشان مواجب داد . تو فقط گفتي سميرنوف هاي روسي در بلژريك هم زيادست در هلند هم زيادست در فرانسه و انگليس و سويس هم زيادست براي معلمي روسي چرا ايشان انتخاب مي شوند و با شش كرور كسر عمل پنج هزار تومان پريروز مواجب مي برند . تو فقط گفتي كه مخدومي قول صريح داد كه رئيسها و وزير ها همه نوكرهاي شخصي منند و پيچ و مهره شان دست خودم است . تو فقط گفتي كه يارو گفت والله من از غايت بلادت هنوز بيليارد بازي را هم بعد از چندين سال توقف در قهوه خانه هاي فرنگ ياد نگرفته ام من چه مي دانم علم جنگ چه چيزست و بيست و چهار ساعت تمام التماس كرد كه مرا نديده بگيريد گفتند بگذار پيش بيني هاي تقويم ژلاطيني كامل بشود راضي نشو آبروي من پيش وزير امور خارجه روس بريزد . بله اينها را تو گفتي . چهار تا هم بالاش گفتي . من كتمان نميكنم . فردا بايد يك وجب جا بخوابم .
من بگوش خودم شنيدم كه گفتي مرحوم وزير دربار هم سكته نكرد بختك روش افتاد.
من شنيدم كه گفتي ميرزا محمد علي خان از پشت بام بميل خودش پايين نيفتاد بضرب شش پر مأمور مخصوص سرش چهارقاچ شد و بشهداي كربلا يعني اجداد طاهرينش پيوست . من شنيدم كه گفتي عفي الله عماسلف مخصوص صدر اسلام و مخاطبين آن اهل زمان جاهليت بودند و هر روز نميتوان معني آنرا تجديد كرد و گرنه نظام دنيا بهم ميخورد و باز من شنيدم كه گفتي اگر نعوذ بالله علماي نجف هم بخواهند معني اين آيه را امروز هم مجري بدارند چون ما مسلمانيم قبول نخواهيم كرد . اينها را من شنيدم مقدس هاي طهران هم شنيدند .
همه هم براي شهادت حاضريم اما والله تونسبت بوكلاي شوري سوء ادب نكردي تو يك كلمه حرف آنها را بزبان نياوردي. اما ، بگذار ببينم مطالب كجا بود .
بله خدا رحمت كند رفتگان همه مسلمانها را خدا من روسياه را هم پاك كند و خاك كند. خدا بيامرزد نه نه من وقتي كه خبر آمدن زنهاي همسايه را بآقام مي دادم ببهانه چركي رخت هايم كتكم ميزد.
بله ببهانه چركي رختهام كتكم ميزد . چنانكه روزنامه حبل المتين در ستون اول نمره يك نسبت بوزير داخله سوء ادب كرد و در ستون آخر نمره يكهزار و ششثد و نود و چهار اعلان لاطار روزنامه اش را توقيف كرد.
بله هي بمن بگو شهادت خود را بنويس كه عندالله ما جور خواهي بود . منهم كه نوشتم اما ببين چه روزيست ميگويم نواب والا ، من مرده شما زنده ، امروز يك ، فردا دو ، پس فردا سه اگر روز سيم باز من كافر نشدم اينها را ميتراشم . و اين دفعه مجبورم كه مطبعه كاغذ قلم و مركب و اداره را هم عوض كنم تامسلمان بشوم.
باري بيش ازين زحمت نميدهم . خدا حافظ ، اما گوش بزنگ تكفير پارلمانت باش . تا نگويي دخو دهاتيست . حرفهايش پرو پايي ندارد ، والسلام .
خادم الفقرا دخو علي
نظرات (0)

Post a Comment

منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است