شاهكار هاي نثر فارسي معاصر – 41
اقتباس از صوراسرافيل شماره 32

اي بابا ! برو پي كارت، برو عقلت را عوض كن مگر هر كسي هر چي گفت بايد باور كرد ؟ پس اين عقل را براي چي توي كله آدم گذاشته اند كه چيز بفهمد ، اگر نه ميگفتند حيوان.
مرد حسابي روزي بيست من برنج آب ميريزد ، روزي دست كم دست كم كه ديگر از آن كمترش نباشد ده تومن دهشاهي و پنج شاهي مايه ميرد، اينها براي چيه ! براي هيچ و پوچ ؟ ! هي هي ! تو گفتي و من هم باور كردم ، اين كله را مي بيني؟ اين كله خيلي چيز هاي توش هست ، اگر حالا سر پيري من عقلم را بدهم دست جاهل ماهل ها ، من هم مثل آنها ميشم كه .
مرديكه يك من ريش توي روش است . ببين ديروز بمن چي ميگويد ، مي گويد : دولت ميخواهد اين قشون را جمع كند مجلس را توپ ببندد ، خدا يك عقلي بتو بدهد يك پول زياد بمن ، آدم براي يك عمارت پي و پاچين در رفته از پشت دروازه طهران تا آن سر دنيا اردو ميزند ؟ آدم براي خراب كردن يك خانه پوسيده عهد سپهسالاري آنقدر علي بلند ، علي نيزه ، لبويي ، جگركي ، مشتي ، فعله و حمال خبر ميكند ؟ به به ؟
احمقي گفت و ابلهي باور كرد ، خدا پدر صاف صادق بچه هاي تهران را بيامرزد .
يكي ديگر ميگويد شاه ميخواهد اول با اين قشون همه باغ شاه را بگيرد ، بعد قشون بكشد برد مهر آباد را بگيرد ينگي امام را بگيرد و بالاخره همه ايران را بگيرد ، من ميگويم مرد ! آدم يك چيزي را نميداند ، خوب بگويد نميدانم ديگر لازم نيست كه از خودش حرف در بياورد . شما را بخدا اين را هيچ بچه اي باور ميكند كه آدم پول خرج بكند ، قشون قشون كسي بكند لك و لك بيفتد توي عالم و دنيا ، كه چه خبر است مي روم مملكت خودم را كه از پدرم بمن ارث رسيده و قانون اساسي در خانواده من ارثي كرده از سر نو بگيرم ؟ اينهم شد حرف ؟
والله اينها نيست ، اينها پولتيك است كه دولت ميزند ، اينها نقشه است ، اينها اسرار دولتي است . آخر بابا هر حرفي را كه نميشد عالم و آشكارا گفت .
من حالا محض خاطر دل قايمي بعضي و كيلها هم شده باشد مي گويم، اما خواهش ميكنم . مرگ من . سبيل هاي دخو را تو خون ديديد اين مطلب را بفرنگيها نگوييد كه بردارند زود بنويسند بمملكت هاشان و نقشه دولت ما را بهم بزنند .
ميدانيد دولت ميخواهد چه بكند ؟ دولت ميخواهد اين قشون را همچه يواشكي بطوري كه كسي نفهمد همانطوري كه عثماني باسم مشروطه طلب ها براي آن قشون جمع كرد و يك دفعه كاشف بعمل آمد كه ميخواهد با روسيه جنگ كند . دولت ما هم مي خواهد يواشكي اين قشونها را باسم خراب كردن مجلس و گرفتن سيد جمال و ملك و هر چه مشروطه طلب يعني مفسد هست جمع بكند . درست گوش بدهيد ببينيد مطلب از كجا آب ميخورد ها . آن وقت اينها را دو دسته كند يكدسته را باسم مطيع كردن ايل قشقايي و بختياري بفرستد بطرف جنوب . يكدسته را هم باسم تسخير كردن آذربايجان بفرستد بطرف شمال . آن وقت يكشب توي تاريكي آن دسته اولي را در خليج فارس يواشكي بريزد توي ده بيست تا كرجي و روانه كند بطرف انگليس و ازين طرف اين يكي دسته را هم همنطور آهسته و بي صدا باز دمدمه هاي صبح قلقلك و بار و بنه سفره نان و هرچه دارند باركند روي چهل پنجاه تا الاغ و از سرحد جلفا از بيراهه بفرستد بطرف روسيه . آنوقت يكروز صبح زود ادوارد هفتم در لندن و نيكلاي دويم در پطرز بورغ يكدفعه چشمهاشان را واكنند ببينند كه هر كدامشان افتاده اند گير بيست تا غلام قره چه داغي والله خدا تيغش را برا كند ، خدا دشمنش را فنا كند . اينهم نقشه شابشال است كه كشيده اگر نه عقل ما ايرانيها كه باين كار نميرسد كه .
شيطان ميگويد هرچه داري و نداري بفروش بده اين سربازها درين سفر مال فرنگ برات بيارند ، براي اينكه هم كرايه ندارد هم گمرك ، صد تومنش سر ميزند بپانصد تومن . خدا بده بركت . يكدل هم ميگويم خودم برم. اما باز ميگم نكند شاپشال بدش بياد ؟ براي اينكه فكر بكند بگويد اين بد ذات حالا پاش بفرنگستان نرسيده آنجا را هم مشروطه خواهد كرد . باري خدا سفر همه شانرا بيخطر كند . دخو
نظرات (0)

Post a Comment

منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است