شاهكار هاي نثر فارسي معاصر
تاريخچه اي از تكامل نثر فارسي -ادامه از قبل

اين غزل نيز مانند همان غزل پيشين در ضمن اينكه مشحون از مفاهيم تصوفست و بسبك ناتوراليسم سروده شده برمانتيسم
نزديكترست . حافظ از اينگونه غزلهاي تمام كه بسبك ناتوراليسم نزديك برمانتيسم سروده بسيار دارد از آن جمله اين غزل معروفست :
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
يادم از كشتة خويش آمد و هنگام درو

گفتم اي بخت بخسبيدي و خورشيد دميد
گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو

تكيه بر اختر شبگرد مكن كين عيار
تاج كاووس ببرد و كمر كيخسرو

گر روي پاك و مجرد چون مسيحا بفلك
از فروغ تو بخوشي رسد صد پرتو

آسمان كو مفروش اين عظمت كندر عشق
خرمن مه بجوي خوشة پروين بد و جو


گوشوار زر و لعل ارچه گران دارد گوش
دور خوبي گذرانست نصيحت بشنو

چشم بد دور زخال تو كه در عرصة حسن
بيدقي راند كه برد ازمه و خورشيد گرو

هر كه در مزرع دل تخم وفا سبز نكرد
زرد روبي كشد از حاصل خود گاه درو

اندرين دايره ميباش چو دف حلقه بگوش
ور قفايي خوري از دايرة خويش مرو

آتش زهد ريا خرمن دين خواهد سوخت
حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو
در ميان غزليات سعدي نيز اين گونه غزل هاي ناتوراليسم نزديك برمانتيسم فراوانست و اين دو بيت بهترين نمونة اين سبك در نظر سعديست :

اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز
كان دل شده را جان شد و آواز نيامد

اين مدعيان در طلبش بي خبرانند
و آن را كه خبر شد خبري باز نيامد

بسياري از شاعران معاصر سعدي يا نزديك بزمان سعدي هم ازينگونه اشعار ناتوراليست نزديك برمانتيك دارند از آن جمله كمال الدين اسمعيل اصفهاني ميگويد :

جهان بگشتم و آفاق سر بسر ديدم
بمردمي كه گر از مردمي اثر ديدم

ز روزگار همين حالتم پسند آمد
كه زشت و خوب و بد و نيك در گذر ديدم

بدين صحيفة مينا بخامة خورشيد
نگاشته سخني خوش بآب زر ديدم

كه اي بدولت ده روزه گشته مستظهر
مباش غره كه از تو بزرگتر ديدم

شعراي بزرگ متصوف ما كه مثنويات عارفانه و اخلاقي بسيار سروده اند در اغلب از تمثيلها و حكايات خود ازينگونه تعبيرات ناتوراليست نزديك برمانتيك فراوان دارند و بيش از همه عطار دارد از آن جمله در مصيبت نامه مي گويد :

خواجة‌ اكافي آن برهان دين
گفت سنجر را كه اي سلطان دين

واجيم آمد بتو دادن زكات
زانكه تو درويش حالي در حيات

گر ترا ملك و زري هست اين زمان
هست آن جمله از آن مردمان

كرده اي از خلق حاصل آنهمه
بر تو واجب ميشود تاوان همه

چون از آن خود نبودت هيچ چيز
زين همه منصب چه سودت هيچ نيز

از همه كس گرچه داري بيشتر
مي ندانم كس زتو درويشتر
بهمين سبك در الهي نامه ميگويد :

چو اسكندر بزاري در زمين خفت
حكيمي بر سر خاكش چنين گفت

كه شاها تو سفر بسيار كردي
وليكن نه چنين كين بار كردي

بسي گرد جهان گشتي چو افلاك
كنون گشتي تو ازگشت جهان پاك

درين سبك گاهي ناتوراليسم شاعر از مبالغه و اغراقي كه در تصور و تخيل و پروردن احساسات و غلبة احساسات در سبك رمانتيسم هست ميگذرد ، مثلاً اسيري اصفهاني شاعر قرن يازدهم ميگويد :

يكي از اسيران مسكين نفس
نمي راند در بزم از خود مگس

كه گر يابد از راندن من كرانمبادا دهد زحمت ديگران
نظرات (0)

Post a Comment

منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است