سخن روز
ساقي بيا كه هاتف غيبم به مژده گفت
با درد صبر كن كه دوا مي فرستمت
حافظ

حكايت :

از عبيد زاكاني

شخصي دعوي نبوت كرد او را پيش مأمون خليفه بردند. مأمون گفت: اين را از گرسنگي دماغ خشك شده است. مطبخي را بخواند، فرمود كه اين مرد را در مطبخ ببر و جامه خوابي نرمش بساز و هر روز شربتهاي معطر و طعامهاي خوش ميده تا دماغش با قرار آيد. مردك مدتي بر اين تنعم در مطبخ بماند دماغش با قرار آمد. روزي مأمون را از او ياد آمد. بفرمود تا او را حاضر كردند. پرسيد كه همچنان جبرئيل پيش تو ميآيد؟ گفت: آري. گفت: چه ميگويد؟ گفت: ميگويد كه جاي نيك به دست تو افتاده، هرگز هيچ پيغمبري را اين نعمت و آسايش دست نداد زينهار تا از اينجا بيرون نروي.
* * *
نظرات (0)

Post a Comment

منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است