شگفتيهاي بدن انسان - 71
نيروي سحر آميز بينائي انسان – قسمت دوم
ادامه از قبل

ساختمان اصلي چشم پرده حساس به نور آن است كه در ته چشم جا دارد . اين پرده تصوير اشياء را ميگيرد و آنها را دائم بر مركز بينائي در مغز گزارش ميكند و هيچگاه مانند دور بين عكاسي احتياج به تعويض فيلم يا صفحه حساس ندارد . اين پرده حساس از يك لايه نازك بسيار پيچيده اي تشكيل يافته كه بايد گفت در حقيقت تكه اي از مغز است كه در آنجا قرار گرفته است . سلولهائيكه در ته محفظه چشم قرار دارند بنور حساس هستند . مانند فيلم حساس دوربين عكاسي. خطوط عصبي كه لايه حساس بنور را به مغز مرتبط ميسازند ساده نيست. چشم انسان حدود 137000000واحد مجزاي بينائي ميباشد كه در شبكيه پراكنده است . تعداد خطوط عصبي كه آنها را به مغز ميرساند بتدريج متراكم شده تا يك كمي بيشتر از 1000000 گردد. اينها بصورت رله سري عمل مينمايند و هر كدام شبيه يك مغز كوچك ميباشند و طوري شكل يافته و متصل شده اند كه نور را به نقطه معين از مغز انتقال ميدهند . در روي لايه سلول حساس تصوير داراي دو بعد است ، ولي مرحله بعد از اين در ارتباط با تجربه عقلي خود يكي از اسرار است . چون اين مغز است كه با توجه به دو بعد دريافتي بعد سوم را تشخيص ميدهد ! و مغز است كه رنگ را به آن اضافه مينمايد .
از عجايب عمده ايكه ما تاكنون به آن پي نبرده ايم . هنگام بيداري چشم بداخل سولها و رشته هاي جنگل مغز جريان هاي الكتريكي ناپايدار را ارسال ميدارد . اين نقاط جابجا شونده الكتريكي از نظر فضائي با تصوير كوچك بر عكسي كه كره چشم در اولين بار روي عصبي كه به مغز منتهي ميگردد نقش بسته بود هيچ تشابهي ندارد . ولي آن تصوير كوچك موجب ايجاد توفان الكتريكي ميگردد. و آن توفان الكتريكي بر تمام سلولهاي مغز اثر ميگذارد . بارهاي الكتريكي در خود كوچكترين عامل بينائي ندارند . آنها نه فاصله ، عمودي بودن ، افقي بودن ، رنگ ، درخشندگي ، سايه ، محيط مرئي ، نزديكي ، دوري و ديد چيزي را ندارند ، ولي با اين وجود ميتوانند اينها را حدس بزنند.
مرز بين مغز و چشم عميقاً توسط دانشمندي بنام آلبرت آمس كشف شده است . اين دانشمند از تخصص حقوق خود دست كشيد تا يك هنرمند شود . او اسير مغز شده بود و پيوسته اين سؤال را از خود ميكرد كه ذهن چگونه چشم را مورد استفاده قرار ميدهد . يك وجه كار آمس مطالعه در باره خطاي حسي بينائي بود . دانشگاه پرنستون آمريكا اكنون موزه كوچكي دارد كه پر از اين دستگاهها است .
يكي از نمايش هاي نمونه آمس اتاقي هست كه همه چيز آن سرازير است : ديوار ها ، سقف ، كف اتاق. ولي تمام اينها بنحوي محاسبه شده اند كه از نظر چشم يكديگر را خنثي ميكنند ، اگر شما از روزنه اي بداخل اتاق نگاه كنيد آنرا يك اتاق چهار گوش معمولي خواهيد ديد .
مرد بلند قدي از يك طرف اتاق به طرف ديگر آن ميرود – آن فرد كوتاه قد بنظرتان ميرسد . سقف اتاق در گوشيه ايكه شما ايستاده ايد بلند تر است و اين امر موجب ميشود كه او كوتاهتر جلوه نمايد . اين امر چه جيزي را ثابت ميكند ؟ اين امر ثابت ميكند كه تا چه ميزان تجربه ما بر بينائي ما تأثير دارد .
چشم در حقيقت تكه هائي از رنگ را ميبيند. ذهن ميگويد آن چيست و ذهن هيچ وسيله اي جز تجربه گذشته ندارد . اتاقها چهار گوش هستند :‌اين امر در اثر تجربه بما ثابت شده است . وقتيكه آن مرد قد بلند از يك طرف اتاق بطرف ديگر ميرود شما بيشتر راغب هستيد كه او را كوتاهتر ببينيد تا اينكه بر خلاف تجربيات گذشته كه در ذهن شما است غير منطقي و احمقانه بنظر برسد كه اتاق چهار گوش نباشد .
فقط نگاه كردن كافي نيست . يك بچه كوچك با دست زدن به چيزي كه ميبيند آگاهي بدنياي خود پيدا ميكند . يك توريست كه بيك كشور خارجي مسافرت مينمايد بيشتر چيز ها را بر اساس ادراك خود ميبيند . ما بايد مانند همان پسر كوچك در مورد بينائي عمل نمائيم نه مانند آن توريست .
پس چگونه ساختمان و شكل كرده چشم را بين كنيم و اتصالات عصبهاي آنرا بنقاط صحيح در مغز ثابت نمائيم ؟ و چگونه « ديدن » را با مغز بيان كنيم كه در پشت چسم قرار دارد نه خود چشم . اين معجزه اي از معجزات است و بقدري اين امر براي ما عادي شده استكه حتي آنرا به بوته فراموشي سپرده ايم .

***
نظرات (0)

Post a Comment

منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است