گوش
ماشين شگفت آور
Robert O‘Brain
قسمت اول :
زن خانه داري ، چهل و هفت ساله از سن چهارده سالگي گوشش نسبتاً سنگين بود . ناگهان شنوائي او بدتر ميشود بطوريكه بكلي شنوائي خود را از دست ميدهد و فقط ملاحظه ميكند كه ديگران لب ميجنبانند و ديگر هيچ. نه صداي خنده كودكان را ميشنيد و نه گريه آنان را فقط از شكلك چهره آنها چيز هائي حدس ميزد.
پس از مدتي يك متخصص گوش بيماري او را تشخيص داد : بيماري او اتو اسكروزيس[1] بود يعني گوش مياني او سخت شده بود و در نتيجه امواج صوتي بمغز نميرسيدند . اين پزشك به بيمار يك بيهوشي موضعي داد و روي او عملي انجام داد كه بنام استپپدكتومي[2] ميباشد . او ماهرانه يك استخوان كوچك را كه در اثر بيماري گوش مياني سخت شده بود خارج كرد و بجاي آن يك رشته فولاد ضد زنگ بطول يك پنجم اينچ گذاشت . عمل جراحي مانند نود در صد اينگونه جراحي ها موفقيت آميز بود .
بيمار بعد از عمل اظهار داشت كه : « احساس ميكنم دوباره متولد شده ام ، بخاطر دارم اولين صدائي كه شنيدم صداي باران بود كه شبانگاه به آرامي روي بام خانه ميباريد. من موقعي كه در تخت خواب دراز كشيده بودم آن صدا را شنيدم . آن صداي باران زيبا ترين موسيقي بود كه در تمام عمرم شنيده بودم . »
جراحي استيپدكتومي نمونه اي از مجموعه پژوهشها و مهارت هاي فني سالهاي اخير است كه در مبارزه با ناشنوائي سختي استخوانهاي گوش مياني بدست آمده است .
در ميان تمام اعضاي حسي ما بعد از چشم گوش پيچيده ترين آنها است . دستگاه شنوائي ما از سه قسمت تشكيل يافته است : گوش خارجي ، مياني ، و گوش داخلي . گوش خارجي شامل لاله گوش كه برا ي گرفتن جهت امواج صوتي است و يك مجراي تونلي شكل كوچكي است كه در حدود يك اينچ است و به پرده گوش منتهي ميشود . اين پرده داراي بافت نازك و قطر آن باندازه يك مداد ميباشد و مانند پوست طبل محكم كشيده شده و بين گوش مياني و خارجي قرار دارد .
گوش مياني را يك حفره تو خالي تشكيل ميدهد كه فضاي كافي را براي چهار يا پنج قطره آب دارد . سه استخوان كوچك بصورت قوس در اين فضا جا گرفته اند ـ استخوان چكشي [3] ، سنداني[4] و ركابي[5] ، اين نامها بدين علت براي اين استخوانهاي كوچك تعيين شده است كه شبيه اشياء مزبور ميباشند . انتهاي دسته استخوان چكشي به پرده گوش چسبيده است . انتهاي ديگر اين زنجيره استخواني كه صفحه جاپائي ركاب است به پرده ديگري جسبيده است . اين پرده ، دريچه بيضي شكل ، بقطر يك سر سنجاق است . اين پرده حفره گوش مياني را از گوش داخلي جدا ميسازد . گوش داخلي حاوي مايع و كانال هاي حلزوني ميباشد كه حس تعادل ما را ايجاد ميكند .
در عمل شنوائي ، امواج صوتي از مجراي گوش وارد شده به پرده گوش برخورد مينمايند و آنرا مرتعش ميكنند . ارتعاش مزبور از طريق زنحيره استخواني به دريچه بيضي ميرسد و اين دريچه ارتعاشات را به گوش دروني منتقل مينمايد . در آنجا بوسيله انتهاي عصبي كه عمل سحر آميز آنها هنوز كاملاً كشف نشده ارتعاشات به تكانه ها ترجمه ميشود و از 30000 رشته عصب شنوائي به مغز رانده ميشود .
ادامه دارد
[1] - Otosclerosis
[2] - Stapedectomy
[3] - Malleus
[4] - Incus
[5] - Stapes