هدمان
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر - 25
اقتباس از صوراسرافيل شماره 20
قسمت اول :
ديروز از صبح تا ظهر در فكر بوديم كه با چشم براه بودن مشتريهاي صور اسرافيل درين نمره چه بنويسم چه ننويسم كه خدا را خوش بيايد ، عجب گيري افتاديم و سر پيري ريشمان را بدست عمرو و زيد داديم كه ول كن مسئله نيستند و دست از سر ما بر نمي دارند ، لا اله الالله ، اين آخر عمري چه گناهي كرده بوديم اينهم كارست كه يك مرتبه در واز شد و از پشت پرده سر و كله جناب سگ حسن دله با يك مرد ناشناختي نمايان گرديد ، بعد از تعارفات رسمي بسگ حسن دله گفتم آقا را نمي شناسم سر گوشي بطوري كه رفيقش نمي شنيد گفت خيلي غريب است كه هنوز يك همچو آدمي را نشناخته اي ، امروز صبح نمي دانم بصورت كي نگاه كرده اي كه بخت و اقبال بهت رو نموده كه بايد بزيارت ايشان برسي، من خرچه بخواهم تعريف او را بكنم هزار يكش را نگفته ام ، همينقدر بدان تو نميري فرزندام بميرند ، سبيلات را با زخم كفن كرده ام كه در زير گنيد كبود مثل و مانند ندارد ، خيلي پر است يك دريا علم است ، يك عالم كمال است ، هر كتابي را از عربي و فارسي و تركي و فرانسه و آلماني و انگليسي و روسي حتي زيان « سانسكريت » و چيني و ژاپوني و عبري چه مي دونم هر زبوني كه در دنيا متداولست همه را خوانده ، و هيچ جايي در دنيا نمانده كه نديده باشد ، گوشهاش را مي بيني باد كرده در سفريكه با « . . . » بقطب شمال رفته سرمازده ، هر كس كه بعقلت ميرسد آدمي بوده و چيزي مي فهميده همه را ديده و پيششان درس خوانده ، هر مرشد و پير و خليفه اي كه در ايران و هندوستان است نزدشان سر سپرده و خدمت همشان جوز شكسته ، الان يك سال و نيم بلكه دو سال تمام است كه در جامع آدميان شب و روز خدمت ميكند . و در شبي كه رييس آدميان با دوازده نفر از امناي جامع . . . را ديدند و پول هزار مثقال طلا گرفتند و او را آدم كردند و ورقه آدميتش امضا شد بمرگ خودت اگر مهرش پاي آن كاغذ نمي خورد بيك پول نمي ارزيد ، و ده تومان و سه قراني را كه رييس آدميان از مردم مي گيرد و آنها را آدم مي كند ده يكش بجيب ايشان مي رود ، و عريضه اي را كه روي كاغذ آبي . . . بملكم خان نوشت بخط همين آدم است ، و بعد از آنكه رييس آدميان براي رسانيدن آن كاغذ بسمت فرنگستان حركت كرد ركن السلطنه و مختارالدوله و معتمد الدوله و باصر السلطنه را در غياب رييس اين نواب جامع قرار داده ، و يمين نظام را بواسطه خدمتي كه چند سال قبل در سيستان در تعيين حدود سرحد ايران و افغانستان بملت و دولت خود كرده و تا بحال هيچ كس يك بارك الله بهش نگفته بود همين اوقات در جامع او را ملقب بسفير آدميان نمود و پرنس ارفع الدوله را هم شنيده ام مي خواهد ملقب به « محب ايران » كند ، حاج ملك التجار را هم مي گويند ملقب به « امين ملت » كرده ، چه دردسر بدهم ، استخوانها خرد كرده ، دود چراغها خورده تا حالا باين مقام رسيده ، بازهم بگويم ، حسن سلوكش بدرجه ايست كه با همه اهل اينشهر از مسلمان و زردشتي و فرنگي و ارمني و يهودي و بابي و مستبد و مشروطه راه دارد ، و با كسي نيست كه رفاقت و دوستي نداشته باشد ، از شاه و گدا او را ميشناسند .
ماشاءالله ماشاءالله دل شير دارد ، در همين شلوقي كه فلك جرئت بيرون آمدن از خانه را نداشت شب و روز بي اينكه يك چاقو همراهش باشد يكه و تنها همه جا ميرفت و همه كس را ميديد ، سر شب ها در زير چادر هاي ميدان توپخانه خدمت حاج معصوم و صنيع حضرت و مقتدر نظام تر دماغ ميشد و وقت شام در بالا خانهاي توپخانه و ارگ و مدرسه مروي حضور آقا شيخ فضل الله و سيد علي آقا و سيد محمد يزدي ته چين پلو و كباب جوجه ميخورد ، و وقت خواب با مجلل السلطان روي يك تخت ميخوابيد . روز ها هم كه خودت ديدي در بهارستان ناهار ميخورد .
با اينكه تو بهتر ميداني من عقل و مقل درستي ندارم و هر را از بر تميز نميدهم ميدانستم كه در آن هرج ومرج نبايد همه جا رفت هي بهش ميگفتم رفيق اينچند روز قدري از ديدن اين و آن دست بكش كه ازحزم و احتياط دورست مي گفت تو جواني و همه چيز را نميداني مگر نشنيده اي كه شاعر گفته :
« چنان با نيك و بد سركن كه بعد از مردنت عرفي مسلمانت بزمزم شويد و هندو بسوزاند »
خوب كه حرفهاش را جناب سگ حسن دله زد گفتم حالا غرض از تشريف فرمايي چه بوده ؟ گفت اگر چه روم نميشود بگويم ولي از تو چه پنهان اينروز ها كه روزنامه شما چاپ نشده ميان مردم شهرت دارد كه چنته شما خالي شده و مطلبي نداريد بنويسيد من منكر بودم و ميدانستم همين اوضاع ده بيست روز ايران بقدر يك سال براي شما مطلب تهيه كرد، گفتم بيخيال باش هرچه ميخواهند بگويند خوبست آقاي تازه رسيده هم قدري از صحبت هاي خود بنده را مستفيد فرمايند . مگر چشم ما شورست ، يا لياقت فرمايشاتشان را نداريم . رو بآقا كرده و عرض نمود چون حضرات درين مدت در بهارستان بودند و از هيچ جاي دنيا خبر ندارند خيلي بجاست اگر اطلاعات خودتانرا براشان بفرماييد.
جواب دادند : اين روز ها شر از در و ديوار براي آدم بدبخت ميبارد منهم كه بخت و طالع درستي ندارم ميترسم يك حرفي بزنم و باسم من درز كند و مأموريني كه بتازگي براي كشتن اشخاص معين شده اند كارم را تمام كنند و پيش دست پدر مرحومم روانه ام نمايند ، مگر سرم را داغ كرده اند يا بنگ كشيده ام ، مگر از جانم گذشته ام ، مگر احمقم ، ميخواهي مرا هم بكشتن بدهي ، آيا شب قبل نبود كه با غداره دو تا كلاه نمدي و يك سيدي كه خودت او را ميشناسي سر بهاء الواعظين را شكافتند و كم مانده بود بميرد ؟! ميخواهي شكم مرا هم مثل شكم فريدون زردشتي شب بيايند پاره كنند و اين سر سياه زمستان بچها مرا يتيم و بي كس نمايند ؟! آيا من از ناصر الملك وزير الوزراي ايران متشخص ترم ؟ كه شب دو شنبه دهم ذيقعده در گلستان در اطاق تاريك حبسش كردند ! و اگر محض حفظ شرف نشان گردن بند انگليس « چرچيل » ‌بدادش نرسيده بود تا بحال هفت تا كفن پوسانده بود ؟ ! آيا من محترمتر از مشير الدوله وزير امور خارجه ام كه شب با نردبان بخانه اش رفتند ! و اگر سرباز هاي دم در بيدار نبودند خدا ميدانست باو چه ميگردند ؟! من سرباز دارم كه شبها در خانه ام كشيك بكشند ؟ من خودمم و همين دو تا گوشام ، ميخواهي منهم شب در خانه ام نمانم خواب راحت نكنم ، جلو روزنامه نويس حرف ميشود زد ، عجب از عقل تو ، اينها خودشان از همه جا خبر دارند يعني نميدانند كه اين دوز و كلكها را بتوسط نايب السلطنه و سعداالدوله و مجلل السلطان و اقبال الدوله و مختار الدوله و امير بهادر و سلطانعلي خان و محمد حسنخان پسرش كه اگر انگشتش را در دريا بزند خون ميشود و مفاخر الدوله چيدند ، و مقتدر نظام وحاج معصوم و صنيع حضرت را لوطيانه بسبيل مردانه آن كسي كه خودت ميشناسي قسم دادند كه پول بگيرند و جانا و مالا در انهدام مجلس بكوشند و مشروطه خواهان را بكشند اينها خودشان روز شنبه 6 ذيقعده در خيابان چراغ گاز بودند و صنيع حضرت و مقتدر نظام را مثل « كورپاتكين » و « استاسل » ديدند كه پيشاپيش بچهاي چال ميدن و سنگلج و شغال آباد وغيره از دو سمت با نظام بطرف مجلس رفتند و اگر بملاحظه جمعيت هواخواهان مشروطه نبود همانروز دست بكار ميشدند .

ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان - 124
در هنگام يائسگي چه بايد كرد ؟
Ruth and Edward Brecher , Paul de
Kruif and Lois Mattox Miller

پزشك معروفي ميگفت : « مؤثر ترين داروئي كه يك پزشك ميتواند به زني كه وارد دوران يائسگي شده تجويز نمايد ، داروئي ساده و بسيار ارزان است و اين دارو دادن اطلاعات كافي و لازم به چنين زني ميباشد .
پزشك ميتواند به او توضيح دهد كه يائسگي بدين معنا نيست كه زن جذابيت خود را از دست ميدهد و يا اينكه محروم از لذات جنسي خواهد شد. ميتواند باو بگويد كه دوره يائسگي زنان مرحله جديدي از زندگي است كه ميتواند با كار و كوشش بيشتر و برقراري روابط دوستانه وسيع تري كاملاً ارضا كننده باشد .»
متأسفانه بيشتر توضيحات لازم بموقع انجام نميگيرد و اگر هم انجام شود بسيار دير ميباشد . حتي براي حاذق ترين پزشكان اين يك امر مشكلي خواهد بود كه با يكي دو بار مصاحبه بتواند تارهاي رواني و خرافي را كه يك زن چهل و پنج ساله و يا پنجاه ساله در خود تنيده است از هم بدرد . دوست پزشك ما ميگويد :‌ « زمانيكه بايد زنان را در مورد يائسگي آگاه نمود هنگامي است كه هنوز تخم اشتباه در ضمير آنان كاشته نشده است . بهتر است به هر دختري هنگام تكليف شدن اطلاعات لازم و كافي هم در مورد دوران يائسگي داده شود و با آموزش هاي صحيح او را قبلاً آماده اين دوران بنمايند و براي اينكه همواره آنرا بخاطر داشته باشد هر از چند گاهي نكاتي از آنرا برايش باز گو نمايند . »
اين حقايق و اطلاعات چه ميتوانند باشند ؟ غده هيپوفيز كه در انتهاي مغز قرار دارد در زمان باروري دختر شروع به ترشح هرموني در خون مينمايد كه « گونادو تروفين » نام دارد . اين ماده تخمدان را تحريك مينمايد تا هرموني بنام استروژن ترشح كند . اين ترشحات در خون بيش از بيست و هشت روز دوره ماهانه گردش ميكند . يك فوليكول ( تخمكي كه داراي پوشش ميباشد ) به يكي از تخمدانها ميرسد و از آنجا جدا ميشود ، پس از آن فوليكول خالي هرمون ديگري ترشح ميكند كه بنام پروژسترون است و ديواره حالب را آماده براي حاملگي مينمايد . اگر حاملگي اتفاق نيفتد ، اين لايه موقت مي افتد و عادت ماهانه شروع ميشود . بطور عادي هر زني اين دوره را چيزي بين 350 تا 450 بار در طول سي تا چهل سال تجربه ميكند .
سرانجام تخمدان استروژن كمتري توليد ميكند و زماني ميرسد كه اصلاً هرمون ترشح نميكند و در نتيجه هيچ فوليكولي نميرسد و هيچ پروژستروني نيز ترشح نميگردد. در اين مرحله تخمدان مانند زمان قبل از باروري نسبتاً فعاليتش متوقف ميشود .
با توقف فعاليت تخمدان غدد مترشحه داخلي ديگري فعال و شروع به كار مينمايند . غدد فوق كليه ،توليد استروژن خود را افزايش ميدهند ، غده تيروئيد در گلو فعال تر ميشود ، غدد ديگر هم نقش خود را در اين « سمفوني » تغيير ميدهند تا اينكه بعد از مدتي بدن تعادل هرموني خود را باز يابد . بدين طريق زن وارد سومين مرحله زندگي خود ميشود ، كمي مسن تر ، كمي عاقل تر ، ولي نميتواند بچه دار شود ، اما از نظرات ديگر هيچ تفاوتي با دوره قبل از يائسگي نخواهد داشت .
بعضي از زنان در اين تغيير و تبديلات دچار ناراحتي هاي جسمي قابل توجهي ميشوند . معمول ترين عوارض اين دوره عبارت از « گر گرفتگي » كه يك عامل دروني است و آن هجوم ناگهاني خون به قسمتهاي فوقاني بدن ميباشد . خيلي از زنان اين حالت را تحمل ناپذير و ناراحت كننده ميدانند . عوارض ديگر كمتر مشخص ميباشد كه عبارت است از : سردرد ، كمر درد و يا فقط احساس سستي در تمام بدن .
صور جسمي و هيجاني « زمان بحراني » در يائسگي بطرز عجيبي درهم و برهم ميباشد . حالت هيجاني آن شامل اضطراب و دلهره ، افسردگي و وحشت است . ممكن است كه زن از اين نگران باشد كه رابطه اش با شوهرش دچار مخاطره قرار خواهد گرفت . بعضي ها هم از اين وحشت دارند كه صورتشان دچار تغيير شود . خيلي ها راجع به آينده نگران ميشوند . سؤالات معمول كه زنان در اينگونه موارد از پزشك مينمايند اين است كه : « آيا قرار است من بقيه عمرم را بهمين حالت بمانم ؟ »
معمولاً چنين نگراني هائي اساس درستي ندارند ، بيشتر اين حالات در نتيجه تغييرات ترشحات داخلي بدن اتفاق ميافتد.
تعداد قابل توجهي از زنان ، حدود پانزده تا بيست در صد ، اصلاً عوارضي از خود نشان نميدهند فقط بتدريج عادت ماهانه آنها قطع ميشود . اكثريت آنها احساس « گر گرفتگي » و گاهگاهي هم احساس سستي و بيحالي ميكنند ولي هيچگونه اقدامي براي رهائي خود از اين وضع نميكنند.
به آنهائيكه عوارض درماندگي دارند اين نويد داده ميشود كه علم پزشكي به دو طريق ميتواند آنها را درمان نمايد يعني توسط هرمون و اطمينان دادن به آنها . طبق نظر يكي از متخصصان بيماري زنان « هرمون بسيار خوب است ، ولي اطمينان خاطر يافتن بيمار بمراتب بهتر از آن ميباشد . »
زنانيكه احساس « گرگرفتگي » مينمايند لازم است كه براي اينكه اطمينان خاطر پيدا كنند به آنان تفهيم گردد كه اين ناراحتي ها موقتي است و پايدار نخواهد بود . در اين جا هميشه حرف اول را بايد پزشكان دلسوز بزنند ، بدين معني كه به بيمار بگويند « درست است كه در بعضي از زنان اين دوره ممكن است تا چند سال طول بكشد ، ولي هيچ دليلي وجود ندارد كه در طي سال اين عوارض بطور دائمي موجبات ناراحتي آنان را فراهم كند . ممكن است در خلال آن هفته ها و ماه ها احساس نشاط و فرح داشته باشند.
ادامه دارد
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر-24
اقتباس از صور اسرافيل ، شماره 19

هاي هاي هاي !!! من خودم ميدانم كه الان همه مشتركين دخو چشم انتظارند ببينند دخو بر حسب وعده نمره پيش با باقي مانده عمله خلوت چطور رفتار خواهد كرد . يقيناً حالا همه گوش بزنگند بفهمند دخو چه جور از خجالت جانشين هاي ببري خان بيرون ميآيد .
البته بايد هم چشم انتظار باشند ، بايد هم گوش بزنگ باشند . چرا نباشند ؟ ديگر از دخو ديوانه تر كجا گيرشان مي افتد. از دخو بي شعور تر از كجا پيدا ميكنند كه با ماشاءالله و بارك الله و آفرين باد بآستينش بكنند هندوانه زير بغلش بدهند و مثل خروس جنگي بيندازندش بجان بنده هاي مظلوم بي گناه خدا ، و وقتي هم كه خداي نكرده ، زبانم لال ، هفت قرآن در ميان ، گوش شيطان كر ، الهي ك ديگر همچو روز ها را خدا نيارد دخو زير دگنك آقايان افتاد بروند دور بايستند و بحماقت دخو بخندند .
به به به به ! آفرين باين عقل و هوش ، مرحبا باين فهم و ادراك ، ديگر بهتر ازين چيست ، گمان نميكنم هيچ وقت آن دخوي قديمي هم باين احمقي بوده .
نه بمرگ خودم اين ديگر نخواهد شد ، اين ديگر براي همه آرزوست كه يكدفعه ديگر باز دخو را روبند كنند و مثل ديوانه ها بميدان انداخته بچه ها دست بزنند و بزرگها هرهرهر بخندند . بعد ازين خواهيد ديد كه اگر دنيا را آب ببرد دخو را خواب خواهد برد. من چه خرم بگل خوابيده كه بردارم بنويسم وزراي ما تا «ارگاني زاسيون» ادارات خودشان را تكميل نكنند مشروطه ما با يك پف خراب ميشود، من چكار دارم كه بگويم انجمن ها و اجتماعات مشروعه را هر كس جلوگيري بكند معنيش اين است كه مجلس شوري بايد تعطيل شود ، مگر پشت گوشم داغ لازم دارد كه بردارم بنويسم علت تكميل نكردن عده وكلاي مجلس اين است نبادا خداي نكرده چهار تا آدم بي غرض داخل مجلس بشود و پارتي بي غرضها قوت بگيرد. مگر من از آبروي خودم نميترسم كه بردارم بنويسم واعظين صحن حضرت معصومه بدستور العمل متولي باشي بالاي منبر داد ميزنند « با مشروطه طلب محشور نشوي صلوات دويم را بلند تر بفرست » مگر من از زندگي خودم سير شده ام كه بنويسم و الله بالله مجازات دوازده قتل نفس محترمي كه بدست طفل هيجده ساله آقام فرمانفرما در ميدان كرمان شد در رديف مجازات پسر رحيم خان و اقبال السلطنه و عطف باسترداد اسراي قوجان خواهد شد.
اينها را من چرا بنويسم . هرچه تا حالا نوشتم براي خودم و هفتاد پشتم كافي و ديگر بس است .
اينها را همان روزنامه اي كه تازه از سفارتهاي خارجه ماهانه بگيرست چشمش چهار تا بشود بنويسد . گذشته از همه اينها من همين تازگيها مسئله اش را هم در يك مسجد پيش يكي از شاگرد هاي آقا شيخ ابوالقاسم درست كردم . گفتغيبت از گوشت سگ حرام تر است يعني مثلاً اگر كسي بگويد كه كار جناب امير بهادر جنگ بجايي رسيده كه حالا دو نفر خطيب درجه اول مملكت ما را ميخواهد بعدليه بكشد، مثل انست كه از گوشت مثلاً بي ادبي ميشود سگ قورمه سبزي درست كرده باشد . بعد خواسم مسئله رشوه هم همانجا توي مسجد از شاگرد آقا شيخ بپرسم قدري باينطرف و آنطرف نگاه كرده گفت آدمهاي آقا دارند ميآيند اينجا خوب نيست برو برو ميآيم بيرون مسجد ميگويم .
بله ، من ديگر محال است يكدفعه ديگر ازين حرفها بنويسم يا خودم را داخل درين كارها بكنم چرا ؟ براي اينكه آدم آنوقت مثل پاره اي اهل ريا حسر الدنيا والاخره ميشود.
چرا باز بطور درد دل باشد چه ضرر دارد . آمدم مطلبش را هر چه هم كه بد باشد وقتي بطور درد دل بگويد اسباب رنجش و مايه گله و گله گذاري نخواهد شد .
بله من درين نمره ميخواهم قدري با جناب شاپشال خان درد دل بكنم . درد دل كه عيب و عار نيست . درد دل كه بسر من نو نشده . آدم تا درد دل نكند غم و غصه هايش رفع نميشود. درد دل خوب چيزي است . آدم همانطور كه وقتي دلش درد ميگيرد تا دوا نخورد دلش خوب نخواهد شد . همينطور هم آدمي كه غصه داشته باشد تا درد دل نكند سر دلش سبك نميشود. بله درد دل عيب و عار نيست . همه بزرگان هم وقتي غصه دار ميشوند درد دل مي كنند . همانطور كه مثلاً حضرت پرنس ارفع الدوله هر وقت از آسودگي سرحد ايران و عثماني غصه دار ميشود با بعضي از رجال بابعالي درد دل مي كند.
همانطور كه پاره اي علماي ما هم وقتي دلشان از درد پر يمشود با بعضي از سفرا درد دل ميكنند. همانطور كه حضرت والا نايب السلطنه هر وقت اوقاتشان تلخ ميود با ايدادي امر درد دل ميكنند.
منهم حالا مي خواهم با جناب شابشال خان دو كلمه درد دل بكنم . اما باز ميترسم كه اسباب گله گذاري بشود. باز ميترسم خداي نكرده دشمنهاي من از توي همين درد دل هم يك حرفي در بيارند ، ميرسم اين درد دل مرا بدجوري براي شاپشال خان ترجمه بكنند . ازينها ميترسم از خيلي چيزهاي ديگر هم هست كه باز ميترسم . چه صلاح مي دانيد هيچ درد دل نكنم؟ هان ؟ چطورست بله ؟ شتر ديدي نديدي؟ بله نميكنيم . اما آنوقت از جاي ديگرش مي ترسم .
ميترسم سر و همسر بگويند دخو با همه شارت و شورتش ترسيد.
خوب علي الله بقول حاجيهاي قمار باز خودمان «هركي ترسيد مرد» اينها هم بالاي همه اما منتها با ادب صحبت ميكنيم. و پر پرت پلا نمي گوييم .
بسم الله الرحمن الرحيم جناب شاپشال خان پيش از هر چيز من چند سؤال از شما مي كنم .
يعني چيز هايي است كه من شنيده ام و باور كرده ام حالا مرگ من هر كدام را ديديد اينطور نيست فوراً رد كنيد .
اولاً بمن گفته اند كه شما هشت سال در تبريز و طهران در ميان مسلمان ها زندگي كرده ايد يعني مثلاً علومي را كه در آن مدرسه خوانده بوديد بواسطه معاشرت با ما ها در مقام عمل در آورده ايد ؟
ثالثاً من شنيده ام سرو كار شما درين مدت با اولين درجه بزرگان مملكت ما بوده .
رابعاً من شنيده ام شما ميل داريد كه محبت و وداد دولتين عليتين ايران و روس هميشه موافق آرزوي همه ما ها بر قرار بماند .
خامساً من يقين دارم كه شما قمه زدنها و خود كشيها يعني تعصب هاي مذهبي ما را در تبريز و طهران خوب ديده ايد .
سادساً من مطمئنم كه شما حكايت « گري بايداوف » سفير دولت روس را در طهران و آن القاء بغضا و شقاق بي جهت كه دوستي دولتين عليتين را موقتاً از ميان برد ميدانيد و باز ميدانيد كه پايه آن ظاهراً بر همين تعصب مذهبي ما بود .
سابعاً بر من معلوم است بواسطه همان تحصيلات سابقه و معاشرتهاي قرآن ما فقط شب قدر محترم است و آن شب هم مابين سه شب ماه رمضان مشكوك است .
ثامناً من شنيده ام و خودتان هم گويا انكار نداشته باشيد كه موسوي مذهب و تبعه دولت فخيمه روس ميباشيد .
تاسعاً موافق قوانين بين المللي مسبوقيد كه احترام شعاير ديني هر ملت برا ی تبعه خارجه تا چه حد لزوم است .
حالا بعد از همه اين اطلاعات كه داريد بعد از ينكه شما بايد حامي اتحاد دولتين عليتين باشيد ؟ بعد از اينكه مذهب شما موسوي است ، بعد از آنكه تاريخ « گري بايد اوف» را هم خوانده ايد در صورتيكه شب بيست و سوم ماه رمضان يعني در شب قدر اسلامي وقتيكه شما در اولين مسجد پايتخت شيعه يعني مسجد سپهسالار وارد ميشويد و بورود هم اكتفا نكرده چند ساعت هم توقف ميفرماييد آيا اينكار شما را بچه حمل بايد كرد ؟ آيا بايد گفت كه شما ميخواستيد موجب يك فساد عمده بشويد يا خير ؟! آيا بايد گفت كه شما ميخواستيد در دوستي و اتحاد ابدي ايران و روس خللي بيندازيد يا نه ؟ آيا بايد گفت كه شما موافق اسلام و قانون دولت فخيمه روس محكوم بمجازاتيد يا نبايد گفت ؟ آي جناب شاپشال خان بپيرم محمد ص بدين هر دو مان قسم است كه دخو آنقد «فاناتيك »‌و متعصب نيست و شايد خودت هم صداي تكفير هاي صوراسرافيل را شنيده اي، اما همه كس كه دخو نميشود ، همه كس نخواهد گفت شايد در صدر اسلام اهل كتاب پاك بوده اند و حالا اخوط اجتناب است ، همه كس نخواهد گفت آنجا كه شما تشريف داشتيد صحن مدرسه است نه مسجد، شايد آن شب دخو يا يك مسلمان ديگر تو را بهم دينهاش معرفي مي كرد، آيا فوراً عوغا و انقلاب مي شد يا نمي شد ، آيا خداي نكرده جان شما در معرض تلف بود يا نبود ؟ آيا اينكار اقلاً موقتاً موجب القاء عداوت مابين دولتين عليتين ميشد يا نمي شد ؟
من اين حرفها را بشما نمي گويم بدولتين ايران و روس عرض ميكنم كه موافق قواعد حقوق بين الملل ببينند تكليف چنين آدمي چيست ؟ و بچه نحو با چنين شخصي بايد رفتار كرد، مسئله پيشتاب هم كه جاي خود دارد و در صورت صحت مي دانيد كه مايه جقدر تنفر ايرانيها از همسايگان محبوب خود شده است .
باري مقصود درد دل بود اگر پيش خودمان بماند و جايي درز نكند عرض مي كنم كه شا لابد همه اين مطالب را مي دانستيد و بهمه اين مراتب مسبوق بوديد، اما ما ها وقتي بچه بوديم يك بازي در مي آورديم و يك شعريا نثري هم داشتيم مي خوانديم حالا اگر اجازه بفرماييد هما ن شعر را عرض كنم و مقاله را بدعاي وجود مبارك ختم نمايم .
رفتم شهر كورا ، ديدم همه كور . منهم كور . والسلام .
شگفتيهاي بدن انسان - 123
عادت ماهانه 3

يكي از دانشمندان مشغول آزمايش روي داروي پيشنهاد شده براي تسكين درد هاي قبل از عادت ماهانه بود . او متوجه گرديد كه داروي پيشنهادي در هنگام عادت ماهانه اثري ندارد، ولي در صورتيكه قبل از شروع عادت ماهانه مصرف شود بسيار مؤثر خواهد بود و موجب ميشود آب اضافي آزاد گردد و تنش تسكين يابد .
اين دارو يك داروي ضد حساسيت ( آنتي هيستامينيك ) بود كه موجب ميشد بازتاب آلرژي زا را تخفيف دهد و بعلت دارا بودن مواد تسكين دهنده بيمار از بعضي از عوارض خلاص شود . اين طرز مداوا در مواقعيكه آب اضافي اساس ناراحتي باشد بسيار مؤثر خواهد بود و پزشكان در معالجه بيماران خود از اين روش استفاده ميكنند .
در اين خلال محقق ديگري در كالج نيويورك متوجه شد غش كردن ، خستگي ، عصبانيت شديد ، و اشتياق فراوان به شيريني در مواقع عادت ماهانه زنان خيلي شبيه به عوارض ناشي از بيماري ديابت است كه بيمار بيش از اندازه انسولين تزريق نموده باشد . لذا اين سؤال براي او ايجاد گرديد كه آيا درعادت ماهانه هم همين علت باعث اين عوارض ميگردد يا خير ؟ آزمايشي كه در اين مورد انجام داد تأكيد بر اين امر بود يعني آزمايش خون دوران عادت ماهانه نشان داد كه قند خون بمقدار قابل ملاحظه اي پائين ميافتد.
اين محقق داروئي تهيه كرد كه از چندين ماده تكشيل شده بود و موجب ميگرديد كه نه تنها يك عارضه ماهانه را از بين بيرد بلكه بر عوارض مختلف ناشي از عادت ماهانه نيز مؤثر بود .
داروي تهيه شده عبارت بود از كلورايد آمونيوم ، براي دفع آب اضافي ، داروي مسكن براي تسكين تنش، كافئين براي از بين بردن بي حالي و افسردگي ، ويتامين ب كمپلكس براي اثر تقويت كننده آن و رژيم مخصوص غذائي شامل پروتئين فراوان براي مقابله با پائين افتادن قند خون . او اين رژيم را توأم با كاهش مصرف نمك طعام تجويز نمود كه بايد ده روز قبل از شروع عادت ماهانه بكار برده شود .
اين محقق داروي مزبور را روي تعداد بيشتري از زنان مقيم ندامتگاه نيويورك آزمايش نمود . تعداد 249 نفر از زنان داوطلب آزمايش شدند. اين عده را به چند گروه مساوي تقسيم كرد . به يك گروه غذاي معمولي زندان را داد . به گروه ديگر بين هر غذا شير و پنير سه بار در روز داد . به نيمي از گروه قرص حقيقي ميداد و به نيمي ديگر قرص هاي ساختگي ميداد كه داراي هيچ نوع ماده داروئي نبود .
پيشرفت رفتاري گروه هاي مزبور را مورد دقت و بررسي قرار داد . در مدت سه ماه دوره آزمايش سرپيچي قابل ملاحظه اي از مقررات زندان در بين اعضاي گروه مورد آزمايش مشاهده نشد و در اين مدت هيچگونه نيازي به استفاده از سلول انفرادي بوجود نيامد . نتيجه نهائي در مورد هر گروه همانظور كه انتظار ميرفت پيشرفت هايي به شرح زير بود :
قرص ساختگي + غذاي معمولي زندان = 15 درصد
قرص ساختگي + غذاي مخصوص = 39 درصد
قرص حقيقي + غذاي معمولي زندان = 61 درصد
قرص حقيقي + غذاي مخصوص = 79 درصد
در اين بررسي ملاحظه شد كه حتي قرص هاي ساختگي مقداري از تنش ها را تسكين داده بود و اين امر مؤيد اين بود كه در بعضي از زنان بيشتر ناراحتي هاي دوره عادت ماهانه هيجاني است و ميتوان آنرا بوسيله روانشناسي تسكين داد. مرد خانواده با دانستن اين حقايق ميتواند احتياط هاي لازم را در اينگونه مواقع بنمايد و از خيلي از بحرانهاي خانوادگي جلوگيري بعمل آورد.
تحقيقات بعدي توسط محققان انگليسي نشان داد كه در بعضي از زنان تنش هاي قبل از عادت ماهانه نتيجه اختلالاتي در تعادل هرموني آنان ميباشد. البته اين يك كشف تازه نبود چون عادت ماهانه موقعي اتفاق مي افتد كه زن حامله نشده است ، در حاليكه هرمونهاي او تخمدان ها و حالب را براي حاملگي آماده نموده است . با توجه بمراتب هرمون درماني نيز به داروهائيكه قبلاً توسط محققان امريگائي تهيه شده بود اضافه گرديد و در خيلي از موارد نتايج درخشاني حاصل گرديد.
بد ترين چيزي كه ميتوان گفت در عادت ماهانه وجود دارد اين است كه اين امر مرتب در هر ماه مزاحم زنان ميشود . در هر صورت مادران بايد دختران خود را قبل از تكليف شدن با اين امر آشنا نمايند و اطلاعات علمي لازم را در اختيار آنان بگذارند تا دختران با شنيده هاي خرافي دچار عوارض ناگوار روحي و هيجاني عادت ماهانه نگردند .
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر - 23
اقتباس از صوراسرافيل شماره 18

اي عالم سر و الخفيات ! ببيني عمله خلوت بچه ميگويند ؟ ببيني عمله خلوت چه جور چيزي است ؟ ببيني عمله خلوت از جنس ماست ؟ يا بسم الله از جنس از ما بهتران است ؟ ببيني چه چيزست اينها را كي ميداند؟ جز يكنفر خدا كه عالم سر و الخفيات است ؟ بنده چه دهن دارد كه بكار خانه خدا دست ببرد ؟ خودش ميداند ، هرچه بكند ، هركس را بگيرد ، هركس را ببندد ، هر كس را ببخشد ، هر طور بنده بيافريند ، انها همه كار خودش است ، هيچكس حق چون و چرا ندارد ، من چه سگي هستم كه بتوانم حرفي بزنم، من چه داخل موجودات باشم كه بخواهم ايرادي بكارخانه خدا بگيرم ، اما من تنها يك حرف دارم ، يعني استغفرالله استغفرالله من ميگويم خداوند تبارك و تعالي هر جنس مخلوق كه ساخت همه را يك طرح و يكنواخت ساخت، مثلاً انسان ساخت همه را يك طرح و يكنواخت ساخت مرغ ساخت همه را يك طرح و يكنواخت ساخت ، كبوتر ساخت همه را يك طرح و يكنواخت ساخت ، بي ادبي ميشود دور از جناب همه دوستان شتر ساخت ، اسب ساخت ، الاغ ساخت همه را باز يكطرح و يكنواخت ساخت يعني هرچند كه بعضي از اينها در قيافه و كوچكي و بزرگي با هم فرق دارند اما باز مي بينم كه اصلا همه يك طرح و يك نواختند، اما ببيني از روي چه حكمت خداوند تبارك و تعالي عمله خلوت را تابتا و لنگه بلنگه ساخت هان !! اينجاست كه آدم در كار خدا حيران مي شود ، انجاست كه آدم نميداند چه بگويد ، انجاست كه چهار دست و پاي عقل انسان بي ادبي ميشود مثل خر در زير تنه آدم ميماند !‌‌‌‌!‌‌!
بله چهار دست و پاي عقل انسان مثل خر در زير تنه آدم ميماند ،‌مثلاً آدم يكدفعه يك عمله خلوت مي بيند كه ديگر كم ميماند هوش از سرش بپرد ، طبق صورت مثل ماه ، دهن پسته اي،‌دماغ قلمي ، قد مثل شاخ شمشاد ، چشمها بادامي ، ابروها تا بناگوش ، گردن مثل شاخه گل ، چه درد سر بدهم كه بآفتاب ميگويد تو در نيا كه من دربيام ، سن و سال ده ، دوازده سيزده يا الله پانزده سال ، آدم درينجا ببعضي ملاحظات در صنعت خدا حيران ميماند . اين يك جور عمله خلوت .
يك دفعه ديگر هم آدم يك عمله خلوت مي بيند كه نزديك مي شود زهله اش آب بشود ، هيكل قوي قد مثل چنار ، سينه بپهناي جرز چارسو ، بازو ها بكلفتي نارون ، چشم و ابرو به به به !! سبيل ها از بناگوش در رفته ، سن سي، سي و پنج منتها چهل سال ، اين هم اي ، باز آن محقق كه همان بيند اندرابل، كه در خوبرويان چين و چگل ، صنعت خدا را بپاره اي ملاحظات ديگر تماشا مي كند.
حالا تا اين جاش باز خوب است ، يهني اگر چه اين دو آدم انقدر ها يك طرح و يك نواخت هيستند ، اما باز چرا هرچه باشد هد رو از جنس انسانند.
اما يك وقت آدم يك جور عمله خلوت مي بيند كه عقل از سرش ميپرد ، آب دهنش مي خشكد ، انگشت بدهن حيران مي ماند ، مثلاً چه جور بگويم ؟ مثلاً آدم دارد مي رود عشرت آباد يك دفعه چشمش مي افتد بهزار نفر غلام كشيك خانه ، پانصد نفر فراش چماق نقره اي، بيست نفر شاطر ، پنجاه شست راس از امراء و رجال و اركان سواره ، كه در جلو و عقب يك كالسكه هشت اسبه حركت مي كنند ، هاي هوي ، بريد ، كورشيد ، روت را بر گردان .
چه خبر است ؟ چيست ؟ كيست؟ - ببري خان – ببري خان؟ - بله ببري خان ، هاي جانمي ببري خان ! عمرمي ببري خان !!!
حكما ببري خان يكي از نوه هاي نادرشاه افشارست كه مي خواهد سلطنت موروثي خودش را پس بگيرد؟ بلكه ببري خان يك سردار بزرگيست كه تازه از فتح هرات برگشته و ملت باو حق داده اند كه امروز با كوكبه خاقان چين حركت كند ؟ شايد ببري خان يك سفير با تدبير ايران است كه با كمال مهارت عهد نامه اي را كه ضامن حيات ايران مي شود با دول متحابه بسته است و امروز دولت او را در عوض اين خدمت با اين شكوه و طنطنه استقبال مي كند ؟ نمي شود ، امكان ندارد ، هر طور هست بايد خدمت ايشان رسيد ، بهر زحمتي كه ممكن است بايد اقلاًً يك دفعه جنم آقاي ببري خان را ديد.
آن وقت آدم با كمال شوق مي رود بالاي يك درخت ، يا مي دود بالاي يك بلندي چشمش را مي دوزد توي كالسكه ، حالا آي برادرهاي روز بد نديده آدم در توي كالسكه چه مي بيند ؟ يك جوان خواستم كه بگويد حالا آدم توي كالسكه چه مي بيند ؟ ده بگوييد ببينم توي كالسكه چي مي بيند ؟ هيچ كس نگفت ؟!
حالا من خودم مي گويم ، يك دفعه آدم چشمش مي افتد بيك گريه براق بازنجير و قلاده مرصع ، لباسش فاخر، غرق جواهر ، جواهر هاي . . . كيان از سر و دمش آويزان ، هو . . . حق . . . جانش بي بلا . . . دشمنش فنا . . . هو هو هو حق . . . قضا بلا دور . . . .
حالا مردم خواهند گفت يقين ديگر چنته دخو خالي شده و از ناچاري اين چيز ها را از خودش اختراع مي كند ، نه ، قسم بحوزه درس آقا شيخ ابوالقاسم ، قسم بدرد دين آقا سيد علي آقا ، قسم بمشروطه طلبي قوام الملك و امير بهادر ، قسم بدولت خواهي پرنس ارفع الدوله ، قسم بحقيقت گويي و بي غرضي جريده فريده نداي وطن ، قسم بسوسياليست بودن شاهزاده نصرت الدوله ، قسم بفقر عفيف حضرت والا ظل السلطان ، قسم بحسن نيات انجمن فتوت ، لال از دنيا برم ، مرگ چهار تا فرزندام كه بيشتر اهل طهران درك زمان مرحوم مبرور ببري خان را كرده اند و همه آن ملاطفت ها ، آن كارچاق كنيها، آن رعيت نوازيها ، آن قدرت و اعتبار و بزرگي و اقتدار را بنظر دارند .
از خود همين آقابان ارباب حقوق بپرسيد ، برسيد ، ببينيد آيا بيشتر از حقوثي كه تحصيل كرده ايد و امروز « كميسيون » ماليه كتابچه هاي آنرا جلو خودش گذاشته قلم در دست گرفته نه از خدا شرم و نه از پيغمبر آزرم هي مثل رنگ كارهاي عمارت مسعوديه از بالاي صفحه تا پايين صفحه را سياه مي كند از صدقه سر مراحم ذره پرورانه همين ببري خان و جانشين هاي او بود. يا نبود ؟ و آيا غالب حكام و لايات براي كارچاقي خودشان بايستي خدمت ببري خان برسند يا خير ؟
بلي پير مرد هاي ما كه سهل است جوانهاي ما هم خوب بخاطرشان مي آيد آن وقتي را كه مردم عريضه جات خودشان را بگردن ببري خان مي آويختند و پيش كشي ها را بتوسط ايشان مي فرستادند و دو روز بيشتر نمي كشيد كه اگر مواجب مي خواستند فرمان مي رسيد، اگر بحكومت ميل داشتند حكم صادر مي شد ، اگر منصب مي طلبيدند بمقصود مي رسيدند ، به به !! چه شأني ! چه شوكتي ! چه قدرتي ! چه ابهتي ! اي روزگار چه زود مي گذري ! درست انگار همين پريروز بود كه يكنفر دهاتي بي ادب كالسه ببري خان را با انگشت نشان داد و جابجا بمجازات رسيد !!! واقعاً خوش آن روزها ! خوش آن روزگارها !! باري مطلب از دست نرود ، آنهم يك جور عمله خلوت بود كه بعرض رسيد ، راستي تا يادم نرفته عرض كنم خبرنگار ما از قم مينويسد جناب متولي باشي بعد از آنكه بآب رشوه غسل كرده عازم زيارت قم شدند بمحض ورود چهار هزار نفر سيد ، آخوند ، متولي كاسب شهر را مسلح كرده خود آقا هم دو شمشير ، چهار تا سپر و هشت تا ششلول دوازده قبضه تفنگ بخودشان آويزان كرده هر روز صبح در صحن مقدس يعني دارالاماره خودشان جلوس فرموده امر ميكنند شيپور حاضر باش بزنند ، آنوقت چهار هزار قشون مزبور حاضر شده سر و دم آقا و ماستر آقا را بوسيده ، يكدفعه فرياد ميكنند « زنده باد قرآن مجيد ، فنا باد قانون جديد ، زنده باد قرآن فنا باد قانون اروپا » من كه سواد درستي ندارم اما بعقل ناقص خودم همچو مي فهمم كه از حرفهاي متولي باشي همچو بر ميآيد كه اين مجلس مطابق قانون جديد اروپاست و كارهاي دوره ببري خان بر طبق قرآن خدا ، اي مسلمانها اگر اينطورست چرا ساكت نشسته ايد ، چرا غيرت نميكنيد ، چرا دست بدست آقاي متولي باشي قم و آقا سيد علي آقاي يزدي نميدهيد و دين خدا را احيا نميكنيد ، نكند كه از مسلماني سير شده باشيد ؟ نكند كه از قانون اروپا خوشتان ميآيد ؟ نكند كه خيال بدعت گذاشتن در دين داريد ؟
اگر اينطورست والله خير نخواهيد ديد و بمقصودتان نخواهيد رسيد ، از من گفتن بود و از شما چه عرض كنم .
باري برويم سر مطلب ببر خان هم يكجور عمله خلوت بود ، ببري خان هم هر چند از جنس انسان نبود اما چرا با ساير عمله خلوت در خير خواهي مردم شريك بود ، رحم داشت ، مروت داشت ، بداد مردم ميرسيد ، مواجب و مرسوم ميگذارند ، بحكومت ميفرستاد ، بمنصب ميرساند و و . . . پس باز كمي با ساير عمله خلوت يكنواخت بود .
اما يكجور ديگر عمله خلوت هست كه بهيچيك اينها شبيه نيست و در همه صفات جدا و بشخصه جنم مخصوصي است .
لابد ميخواهيد بدانيد كه اين شخص شخيص كيست و نام مباركش چيست ، اگر اينطورست پس حالا يكهفته صبر كنيد كه درين نمره جانيست و خبر با نمره عقبي است .
شگفتيهاي بدن انسان - 122
عادت ماهانه – 2

ممكن است عادت ماهانه سه تا هفت روز بطول بينجامد ، ولي پنج روز حد متوسط آن است . اين عادت هر ماه به يك نحو شروع نميشود و هر سال ممكن است دچار تغيراتي شود ، چون خيلي چيز ها ممكن است موجبات بي نظمي آنرا فراهم سازد . بيماري ها- از سل گرفته تا انفلوانزا و حتي يك سرما خوردگي ساده در آن تأثير ميگذارد . بي نظمي هاي غدد مترشحه داخلي نيز در نظم آن مؤثر است . تغيرات در رفتار يا آب و هوا ممكن است موجب شود عادت ماهانه زود تر يا دير تر شروع گردد و مدت آن نيز كمتر يا بيشتر شود. ممكن است بعضي ناراحتي هاي رواني عادت ماهانه را تسريع يا كند نمايد . ترس از حاملگي، يا خواستن فرزند امكان دارد عادت ماهانه را عقب بيندازد يا اينكه علائم اوليه حاملگي را نشان دهد.
خيلي از زنان در اوايل و يا نزديك به تكليف شدن عادت ماهانه نامرتبي دارند بطوريكه ممكن است بعد از اولين عادت ماهانه بعد از چند ماه عادت ديگر شروع شود و يا زنيكه نزديك به سن پنجاه سالگي است يك يا دو ماه فاصله بين هر نوبت عادت او فاصله پيدا شود.
بايد خرافات گذشته را مبني بر لزوم استراحت و حمام نگرفتن و ورزش نكردن را در دوره عادت ماهانه فراموش كرد . چنين طرز تفكري بسيار نادرست است . بايد عاقلانه فكر كرد و بدانيم كه عادت ماهانه هم يك امر عادي و كاملاً طبيعي است و نبايد رژيم خاصي براي آن قائل شد.
بيشتر زنان قبل از عادت ماهانه و يا در شروع آن دچار عوارضي ميشوند . ممكن است سينه هايشان كمي بزرگ و حساس گردد. امكان دارد كمي هم درد داشته باشند . ممكن است دچار تنش و افسردگي شوند . درچنين مواردي هيچ كاري نميشود كرد ، ولي بايد بخاطر داشت كه اين حالات زياد طول نخواهد كشيد و خيلي زود زايل خواهد شد .
ممكن است در بين ف5واصل عادت ماهانه بعضي از زنان باصطلاح « لك » مشاهده نمايند . اين امر هم عادي و طبيعي است . معمولاً اين حالت در موقع جدا شدن تخمك از تخمدان اتفاق ميافتد . اين امر توأم با احساس درد در طرف چپ يا راست خواهد بود . شايد اين حالت براي دو ماه يا سه ماه اتفاق افتد ، پس از آن ممكن است هفت يا هشت ماه و يا چندين سال ديگر اين حالت افتاق نيفتد. اين امر طبيعي است . اين حالت براي زناني ك زياد علاقه به حامله شدن دارند بسيار مهم اس كه زمان تخمك گذاري را بدانند.
تنش قبل از عادت ماهانه معمول ترين اختلالات عصبي زنان است . يك هفته تا ده روز قبل از عادت ماهانه ، خيلي از زنان عصبي ، و باصطلاح دست و پا چلفتي ، تحريك پذير و افسرده ميگردند . بعضي ها هم دچار سردرد، كمر درد و يا سينه هاي حساس ميشوند . پزشكان معتقد هستند كه پنجاه درصد زنان دچار اين عوارض ميشوند .
آمار نشان ميدهد كه ارتكاب جرائم سهوي توسط زنان در دوره قبل از عادت ماهانه چهار برابر بيشتر از اوقات ديگر بوده است . در 1500 سانحه اتومبيل كه راننده آنها زن بوده است نسبت قابل توجهي از آنها در هنگام عادت ماهانه بوده است . در بررسي هاي بعمل آمده در كارخانجاتي كه كارگران آنرا زنان تشكيل ميداده اند معلوم شده است كه هر زن در سال مدت سه هفته اصلاً كارآئي نداشته است .
اين موضوع مورد توجه محافل پزشكي قرار گرفت . براي حل اين مسئله پزشكان همه چيز را مورد بررسي و تحقيق قرار دادند و از هرمون گرفته تا وزن فرد را مورد بررسي قرار دادند . افزايش وزن در هنگام عادت ماهانه عارضه آشكاري بود كه بيشتر مورد توجه قرار گرفت . يك هفته قبل از شروع عادت ماهانه عاملي باعث ميگردد كه در بدن آب بيشتري ذخيره شود . بطور عادي در اينگونه موارد زنان بيش از يك كيلو گرم اضافه وزن پيدا ميكنند . ولي در مواقع غير عادي اين اضافه وزن تا 5 كيلو هم ميرسد . با توجه بمراتب اين موضوع عجيب نيست كه بعضي از زنان در موقع عادت ماهانه شكايت از سنگين شدن خود بنمايند .
با شروع عادت ماهانه آبهاي ذخيره شده آزاد ميگردد ، تنش هم در اين موقع فروكش ميكند . دكتر گرين هيل در شيكاگو و دكتر چارلز فريد در سانفراسيسكو از خود ميپرسند ، «‌ چرا به كسانيكه دچار عوارض قبل ازعادت ماهانه ميگردند داروهاي دفع كننده آب اضافي بدن داده نشود تا گرفتار عوارض ناشي از آن نگردند؟ » آنها محلول آمونيوم كلرايد را مورد آزمايش قرار دادند و مشاهده نمودند كه خيلي از زنان مورد آزمايش شفا يافتند ، ولي در مورد تعدادي هم اصلاً اين روش مؤثر واقع نشد ، چون آب اضافي فقط يكي از عوامل ايجاد كنند ه عوارض قبل از عادت ماهانه است .
ادامه دارد
منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است