هدمان
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر- 44
از شماره 2 صور اسرافيل

اكونومي پليتيك


اي آدام اسميت ! كه اسمت را پدر علم اكونومي گذاشته اي . يعني كه مثلاً در روي زمين كسي بهتر از تو علم اكونومي نمي داند . اگر تو واقعاً پدر اكونومي هستي پس چرا لوازم توليد ثروت را منحصر بطبيعت ، كار ، و سرمايه قرار داده اي و در معناي اين سه چيز هم دراز دراز مطالب نوشته اي .
ازين حرف تو همچو در مي آيد كه اگر انسان ازين سه چيز منفعت نبرد ، بايد ديگر از گرسنگي بميرد. هي هي ! بارك الله بعقل و معرفت تو، بارك الله بفهم و كمال تو، حالا يك كمي نگاه كن بعلم اكونومي پادشاه ايران ، و آن وقت پيش خودت اقلاً خجالت بكش ! و بعد ازين خودت را اول عالم علم اكونومي حساب نكن.
مرد عزيز تو خودت ميداني كه پادشاه ما كار نميكند . براي اينكه او شاهنشاه است . يعني در دنيا و عالم هر جا شاه هست او بر همه شان شاه است .
پس بهمچو آدمي كار كردن نميبرازد . آمديم سر طبيعت آنرا هم البته شنيده اي كه شاهنشاه ايران از آن وقت كه بشبي يك حب ترياك عادت كرده طبيعتش آنقدر ها عمل نمي كند . و اما آنكه سرمايه است، آنرا هم لابد در روزنامه هاي پارسال خوانده اي كه در ماه ذيقعده گذشته آنقدر از سرمايه ناك بود كه دار و ندار عيالش را برد گذاشت بانك روسي گرو كه چهار روز چرچر بچهاي ميدان توپخانه را راه انداخت .
پس حالا بعقيده تو بايد شاه دستش را بگذارد روي دستش و بربر تماشا كند بامير بهادر و امير بهادر هم بقول تركها مال مال نگاه كند بروي شاه .
نه عزيزم آدام اسميت ؟ تو اشتباه كرده اي . علم تو هنوز ناقص است تو هنوز نميداني كه غير از طبيعت و كار و سرمايه ثروت بچيز هاي ديگر هم توليد مي شود .
بله ، نه شاه بربر نگاه ميكند بروي امير بهادر و نه امير بهادر مال مال نگاه مي كند روي شاه . شاه وقتي ديد دست و بالها تنگ است . ستارخان از يك طرف زور آورده و بچه هاي خلوت هم از يك طرف براي مواجب نق نق ميكنند .
مي داني چه ميكند ؟ ميدهد در دربار كيوان مدار يك سفره پهن مي كنند . تمام وزراء ، امراء ، سردارها ، سرتيپ ها و مجتهد ها را جمع مي كنند كنار سفره ، وليعهد را مينشانند ميان همان سفره ، دلاك را هم خبر مي كنند ، يك دفعه مثلاً از لاي عمامه شيخ فضل الله يا مثلا از پرشال صدر اعظم مشير السلطنه در مي آيد يك گنجشك و ميپرد ميان اطاق ، وليعهد چشمش را ميدوزد بطرف گنچشك ، دلاك خرج عمل را تمام ميكند . آن وقت يك دفعه ميبيني كه يكصد و پنجاه و دو هزار دست رفت توي جيب ها ، هي شاهي ، پنج شاهي ، پناه باد و قران است كه بمثل باران ميريزد توي سفره . وقتي پولها را ميشمرند ، خدا بدد بركت، شده است هفتصد و هفت تومان و دو هزار و يازده شاهي .
حالا يك بمن بگو ببينم اين پولها از كجا پيدا شد ؟ طبيعت اين جا كمك كرد؟ پادشاه دستش را از سياه بسفيد زد ؟ يا يك سرمايه براي اين كار كذاشته شد ؟ بعد از آن باز مي بيند عين الدوله اين پولها را ريخت توي يك جانخاني و با چهل هزار قشون ظفر نمون رفت تبريز و ستارخان هم نه گذاشت ونه ورداشت يك دفعه با دويست سوار آمد بميدان . اين طبيعي است كه آدم از هول جان هفتصد تومان كه سهل است هفت هزار تومان هم باشد مي گذارد و فرار ميكند . معين الدوله هم هر چه ازين پولها مانده بود گذاشت و فرار كرد و ستارخان آنها را برداشته قسمت كرد ميان فقراي گرسته و تشنه تبريز.
اي آدام اسميت ! حالا باز اعتقاد تو بايد ديگر شاه بنشيند بامان خدا و پاهاش را بقول بابا گفتني دراز كند رو بقبله . هي هي آفرين باين عقيده . آفرين باين عقل و هوش . خير عزيزم شاه باز اينطور نميكند . شاه محرمانه ميدهد تفنگهاي دولت را ميريزند توي ميدان مال فروشها ، يك چراغ حلبي هم روشن ميكنند ميگذارند روي تفنگها ، هاي بابا شام شد و ارزان شد ! تفنگهاي صد توماني را ميفروشند پانزده تومان . شب وقتي حساب ميكنند سيصد و چهل و پنج تومان تفنگ فروخته اند . آن وقت فرداي همان روز شاه مي نشيند سر تخت كياني كه خدا باو عطا فرموده است ! و سيف قاطع اسلام ، ستون محكم دين مبين و حامي اسلام و مسلمين اعني سيد نا جنرال لياخوف را هم صدا ميكند و ميفرمايد از قراري كه بحضور اعليحضرت اقدس ! همايون ما عرض شده است جمعي از مفسدين آشوب طلب كه جز خرابي دين و دولت و هدم بنيان اسلام و سلطنت قصدي ندارند در خانه هاي خود براي اشتعال فتنه و فساد تفنگ ذخيره كرده اند البته تمام خانه ها را مخصوصاً با قزاق هاي روسي خودتان تفتيش كنيد ( براي اينكه قزاقهاي مسلمان نا محرمن مبادا چشمشان بزن و بچه مسلمانها بيفتد ) هر كس تفنگ دارد تفنگش را ضبط و يكي پانزده تومان جريمه كنيد . آن وقت از فردا جنرال لياخوف هم با قزاق هاي روسي خودش ميافتد توي خانهاي مردم يعني ميان زن و بچه مسلمانان تفنگها را باضافه پانزده تومان جريمه و ده تومان پول و تكا يعني عرق براي مجاهدين اسلام پس ميگيرد . آن وقت آن سيصد و چهل و پنج تومان ميشود ششصد و نود تومان . اينهم مخارج يك اردوي ديگر .
حالا اي آدام اسميت ، بمن حالي كن ببينم اين پولهاي حاضر از طبيعت تحصيل شده ، يا از كار يا از سرمايه ؟
پس تو هنوز خامي . هنوز علم تو كامل نيست ، هنوز تو لايق لقب پدر اكونومي پليتيك نيستي . پدر اكونومي پليتيك پادشاه جم جاه ملايك سپاه پدر والا گهر ما ايرانيها اعليحضرت قدر قدرت فلك حشمت كيوان شوكت رستم صولت . . . محمد عليشاه قاجار است والسلام .
شگفتيهاي بدن انسان -143
زايمان بدون ترس – قسمت چهارم

هيچ زني نبايد بخاطر بچه اش ناراحتي بيش از حد را متحمل شود ، بنابراين براي جلوگيري از رنج بردن زياد بايد از هر گونه روش علمي موجود استفاده كرد تا رنج و درد را بحد اقل رسانيد . اگر وحشتي وجود نداشته باشد درد نيز وجود نخواهد داشت ، ولي اگر دردي وجود داشته باشد اين امر نشانه اي از غير عادي بودن زايمان خواهد بود ، و بيمار را بايد هرچه زود تر از رنج و عذاب خلاص كرد . در زايمان هاي طبيعي و عادي هيچ زني حاضر نميشود كه از داروي بيهوشي استفاده نمايد .
من با تأكيد ميگويم كه « بيهوشي را براي همه » تجويز نمينمايم . اين يك جنايت است كه مادري را با بيهوش كردن در موقع زايمان از نتيجه زحمات طاقت فرسائي كه بيش از نه ماه متحمل شده است محروم نمائيم – پاداشي كه شادي بخش و ارضاي خاطر است . علاوه بر اين بيهوشي هيچگاه در تمام موارد رضايت بخش و بي خطر نبوده است . بعضي از داروهاي بيهوشي اختلال هائي در فشار طبيعي زايمان ايجاد ميكنند . و بعضي ها هم براي مادر و بچه هر دو بدون خطر نخواهند بود .
پزشكان متخصص بيماري زنان به نحوي آموزش شده اند كه معتقد شده اند تمام زايمان ها توأم با درد ميباشد . بنابراين معمولاً به بيماران خود نوعي مسكن و يا داروي بيهوشي ميدهند ، چه زايمان طبيعي باشد چه غير طبيعي طرز برخورد آنان بطريقي است كه زناني هم كه اعتقاد به زايمان طبيعي و بدون درد دارند معتقد ميگردند كه زايمان بدون درد غير ممكن ميباشد .
من پيش خود جمعي از مردان سفيد پوش با عينك هاي ضخيم ذره بيني تشنه شهرت را مجسم ميكنم كه در پي پيدا كردن راهي براي تسكين دردي مي باشند كه در 95 درصد از زنان وجود ندارد، ولي هر قدر بكار بردن وسايل ناشيانه باشد و يا اينكه نامهاي درازتري داشته باشند احتمال كسب شهرت و معروفيت بيشتر است . طولي نكشيد كه تنفس ساده گاز بيهوشي ترك شد . دارو ها را در زير پوست ، در داخل معده ، در سياهرگها ، در عمق عضلات ، در مقعد ، در نخاع شوكي ، در داخل اعصاب استخوان خاجي نمودند ، در حقيقت هرجا كه بتوان فكرش را كرد دارو وارد ساختند .
آخر تا كي اين ندانم كاري ها بايد ادامه يابد ؟ شكي در اين مورد نبايد داشت كه فرايند روحي خيلي بي خطر تر از بكار بردن داروهاي خطرناك است . بهترين و بي خطر ترين بيهوشي ذهن كنترل شده و تعليم يافته مي باشد و در درجه آخر بكار بردن بيهوشي سبك توأم با « تلقين » است .
با جرأت ميتوانم ادعا نمايم كه در اولين باري كه روش تلقين را بكار بردم از اثر اعجاب آوري كه حاصل شد بقدري تعجب كردم كه تصور نمودم بيمار در اثر تلقين من هيپنوتيزم شده است . در نتيجه موضوع را با يكي از برجسته ترين افراد متخصص اين امور در ميان نهادم و از او تقاضا كردم كه مرا مورد معاينه قرار دهد و همچنين روش مرا نيز بررسي كند . آزمايشات و معاينات دقيقي بعمل آمد و در نتيجه بمن اطمينان داده شد كه هيچگونه رابطه اي بين روش ابداعي من با هيپنوتيزم وجود ندارد .
اگر وحشت بيماران زايل شود و اطلاعات كافي در مورد زايمان به مادران داده شود تعداد بسياركمي از زنان نياز به تلقين يا دارو خواهند داشت . مجدداً بايد تأكيد كنم كه من تصميم ندارم همه را قانع نمايم كه آرامش تنها راه حل تمام مسايل مربوط به زايمان است . در حقيقت اين امر مؤثر نخواهد بود مگر اينكه پديده زايمان را عميقاً درك نموده باشيم .
اكثراً متخصصان امراض زنان به من ميگويند : « ولي آقاي عزيز ، بايد خيلي راست و پوست كنده بگويم كه من وقت ندارم كه اين همه وقت صرف اين كار كنم . » پاسخ من اين است كه هيچ عاملي نبايد موجب گردد زني كه پزشكي را مورد اعتماد خود قرار داده است اغفال شود. مختصصان بيماري زنان بعضي اوقات مشغله هاي زيادي دارند ، ولي اين دليل نميشود كه افراد پر مشغله متخصص بيماري زنان نگردند !
زايمان يك عمل طبيعي و عادي است . پاداش نهائي آن با فداكاريهائي كه مادر در اين راه مينمايد قابل مقايسه نمي باشد. در قانون طبيعت اين عمل تكامل زنيت در طرح عظيم استمرار نسل ها است . اين عمل بزرگترين هدف تجربيات عاطفي طبيعت مي باشد . من بارها تجلي غير قابل توصيف زنان را در موقع زايمان شاهد بوده ام و ناچار از خود پرسيده ام : «‌ آيا با اين عمل ايزد متعال قصد آن را نداشته كه مادران را تا سرحد امكان نزديك بخود كند و در آن لحظه عشق را جلوه گرد سازد ؟ آيا ممكن است كه اين پاداش طبيعي كساني باشد كه هدف غائي خود را در زندگي انجام داده اند ؟ هر قدر در اين مورد بيشتر تعمق و تفكر ميكنم بيشتر اطمينان مي يابم كه پاسخ آن سؤال سالهاي گذشته در آن كوخ كوچك كه آن مادر در حال زايمان از من كرد اين است كه :‌ « نه بيهيچوجه نبايد هم دردي داشته باشد .»
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر – 43
بقيه كلام الملوك ملوك الكلام

مطلب اينجا بود كه همانطور كه گاو وزير داخله وزير داخله گاوهاست و بلهجه رشتي ها و مازندرانيها شيخ فضل الله خرخر شيخ فضل الله هاست همانطور هم حرف پادشاه پادشاه حرفهاست.
اي ادباي ايران الان شما يكسال و نيم است بچرند و پرند نوشتن دخو عادت كرده ايد و خوب ميدانيد چرند و پرند يعني چه حالا اين دستخط ملوكانه را بخوانيد و ببينيد من هرگز در تمام عمر باين چرند و پرندي نوشته ام يا شما در عمرتان خوانده ايد و آنوقت شما هم مثل دخو باور كنيد كه كلام الملوك ملوك الكلام راست است و حرف پادشاه پادشاه حرفهاست . والسلام

صورت لايحه جوابيه محمد علي شاه بحجج اسلام نجف
جنابان حجج اسلاميه ثلاثه سلمهم الله تعالي تلگراف شما بتوسط جناب وزير اعظم از ملاحضه ما گذشت و معلوم شد كه از مساعي اصليه آن حادثه و سوء قصدي كه فرق فاسده نسبت بدين و دولت داشته و با شواهد خطوط خودشان كه حاضر است و منكشف شده هنوز اطلاع تام نداريد و استحضارات شما عينا از طرق دسايس خارجه و منافقين داخله است .
با اينكه طبقات مردم ايران از علماي ربانيين كه حقيقتاً غم خوار اسلام و اسلاميان هستند تا سلسه تجار و كسبه و اهالي قري و ايلات صحرا گرد بيابان نورد نوعا بر خيالات خبيثه آنها پي برده اند و عموم ازين وضع مستحدث مشمئز و از اسم مشروطه بيزار و متنفر شدند و سيره ما را در مساعدتي كه مي كرديم مورد اعتراض و انتقاد قرار داده آن قدر عرايض تظلم و شكوي بتوسط پست و تلگراف بدربار ما از اطراف ممالك محروسه ريخته كه ديديم در واقع مملكت ايران ضجه واحده شده است و اگر بيشتر از اين با بدعت مزدكي مذهبان همراهي بكنيم و از استغاثات حجج اسلام تغافل ورزيم مظنه اينست كه عصر ما تاريخ انقراض دين و دولت ايران هردو واقع مي شود قسم بذات پاك پرودرگاري كه پادشاهي پادشاهان عالم بمشيت اوست و او ما را بر اريكه پدران تاجداران انارالله بر هانهم مستوي و مستولي فرموده است بواسطه اين اتفاق كه واقع شد خودمان را در حضور صاحب شرع مستوجب اجر مجاهدين و مجدين دين مبين مي دانيم و بحمدالله تعالي امروز مملكت ايران در كمال انتظام و رعايا در نهايت راحت و وجوه علما و حجج اسلام و عموم اعيان و معاريف تمام ايران همه روزه بتوسط برق و بريد در مقام تشكر ، رجال دربار قدر اقتدار هم همه اسلام پرست و ديندار خاصه وزير اعظم كه علاوه بر عالم كفايت و مسلماني قدي و تقواي او بر آن جنابان معلومست ما هم بحمدالله تعالي بترويج شرع و تعظيم شعاير و اجراي قانون اسلام و ايجاد وسايل عدل عام بتمام قواي خودمان مشغول شده ايم و سابقا هم بهمين نيت مقدس بوديم .
اگر بيك آدمي كه بموجب خط شريف مرحوم آيت الله شيرازي كه مضبوط است خود را از سلسله خارج كرده و از حدود خود تخطي نموده سردسته مفسدين في الارض شده باشد توهين وارد آيد از خود اوست و هر كس از وظايف خاصه خود خارج شود و از حدي كه دارد تجاوز نمايد البته بهمان نتايج ناگوار دوچار خواهد شد كائنا من كان و ما از نيات مقدسه خودمان جدا اميدواريم كه در عهد همايون ما احترام علماي ايران و عمده سلسه مجتهدين نشر علوم آل محمد صلي الله عليهم اجمعين از عهد سلاطين ماضيه بگذرد و استقلال دربار ايران بتوجهات خاصه شاهنشاه دين امام معاصر اوراحنا فداه با دول معظمه عالم برابري و همسري كند و انشاء الله اميدواريم كه بتوجهات امام عصر عجل الله فرجه روز بروز توفيق خداوندي شامل شود كه در ترويج دين مبين دقيقه اي كوتاهي نشود .
والسلام علي من اتبع الهدي
شگفتيهاي بدن انسان -142
زايمان بدون ترس – قسمت سوم

مقصود از آرامش جسمي چيست ؟ براي نمونه ، بمنظور اولين قدم در يك فرايند دراز مدت ، به بيمار ميگويم : « كاملاً بدون هيچ حركتي روي كاناپه دراز بكش و عضلاتت را شل كن . بگذار دست راستت را بگيرم و هيچ توجه اي نكن كه من دارم چكار ميكنم و هيچ سعي نكن بمن كمك بكني ، چونكه هر تلاشي كه تو براي كمك من مبخواهي بكني ضررش بيشتر از نفعش خواهد بود . » آنوقت من آرنج و مچ دست او را ميگيرم و دستش را از روي كاناپه بلند ميكنم . به او ميگويم دستش را ول ميكنم مثل اينكه اصلاً زنده نيست . ( عجيب است كه تعداد بسياري نميتوانند اين كار را انجام دهند و دست خود را آزادانه ول نميكنند . بيشتر دستشان را آهسته پائين ميآورند و شست انگشتانشان را با شدت تكان ميدهند . ) اين عمل را آنقدر تگرار ميكنم تا اينكه فرد مورد نظر دست خود را آزادانه رها كند . بعد از اين مرحله به شل كردن عضلات قسمتهاي ديگر بدن ميپردازم .
آرامش بايد يكي از اركان اصلي و لازم زايمان طبيعي تلقي گردد و بايد توأم با انحراف ذهن از هرگونه فعاليت و عمل رحم باشد . چقدر من به زناني كه زايمان ميكنند گفته ام : هنوز تو نمي تواني كاري بكني كه كمكي براي زايمان باشد ، اجازه بده رحم كار خودش را انجام دهد بدون اينكه با دخالت هاي نابجاي شما دچار اشكال گردد. اگر شما دخالتي در كار آن بنمائيد رحم ناراحت ميشود و موجبات درد سر شما را فراهم ميسازد . عجله اي نيست ، گره باز خواهد شد . تقريباً هميشه اين توصيه ، اگر طبق آن رفتار شود ، موجب خلاصي بيمار از درد ميگردد.
ممكن است بيمار بخواهد دست شما را بگيرد ، يا بخواهد سرش را روي بازوي شما تكيه دهد ، ولي شكي نيست كه ميخواهد داراي نيروي اعتمادي گردد كه شما در هنگام آزمايش با او تشريك مساعي مي نمائيد . زناني هستند كه ميگويند « ميتوانم و خواهم كرد » و در مقابل زنان ديگري هم هستند كه ميگويند « اوه ، خواهش ميكنم من نمي توانم من ديگر طاقت ندارم » بهمين جهت بايد رفتار با آنان طبق روحيه اي كه دارند مطابقت داشته باشد ، ولي آنچه مسلم است وهمه زنان در آن مشترك هستند راحت زائيدن با پشتيباني و راهنمائي كه در امر زايمان به آنان ميشود هستند . در شهامت زنان حد و حدودي وجود ندارد مشروط به آنكه به پزشك خود ايمان داشته باشد .
بعد از كمتر از دو سال نه تنها بكار بردن روش آرامش جسماني من تثبيت شد ، ولي آنچه بيشتر مورد اهميت بود ، اكثريت زنان باردار كه در موسقع زايمان دستورات مزبور را رعايت نموده بودند تفاوت قابل توجهي در نحوه زايمانشان ايجاد شده بود . آنها اغلب تجهيزات بيهوشي را با اطلاع كامل از خاصيت آنها در دست ميگرفتند ولي از استفاده كردن آن خود داري ميكردند . آنها قادر بودند كه بين كار سخت و درد تمايز قايل شوند .
البته پزشكان متخصص بيماري زنان به نحوي آموزش شده اند كه اعتقاد پيدا كرده اند كه تمام زايمان ها توأم با درد است . بنابراين معمولاً به بيماران خود نوعي مسكن و يا داروي بيهوشي ميدهند ، حال خواه زايمان طبيعي باشد يا غير طبيعي . طرز عمل آنان بطريقي است كه زناني هم كه اعتماد به زايمان طبيعي بدون درد دارند معتقد ميگردند كه زايمان بدون درد غير ممكن است .
ادامه دارد
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر -42

از شماره اول دوره دوم چاپ ايوردون

كلام الملوك ملكوك الكلام


كلام الملوك ملوك الكلام يعني حرف پادشاه پادشاه حرفها است . من هميشه پيش خود ميگفتم كه ما آدمها پادشاه لازم داريم براي اينكه مثلاً اگر با روسيه جنك كنيم هيجده شهر قفقاز را محافظت كند كه روسها نبرند . اگر اولاد داشته باشيم مدارس عمومي مجاني تهيه نمايد كه بچه ها بيسواد و كور بار نيايند . اگر مجلس داشته باشيم سه دفعه با قرآن قسم بخورد و عصمت مادرش را هم مزيد وثيقه كند كه در حفظ مجلس بكوشد . بله ما پادشاه ميخواهيم براي اينجور كارها . اما متحير بودم كه حرف پادشاه چه مفهوم دارد تا اينكه بگويند حرف پادشاه پادشاه حرفهاست.
الآن درست پنجاه و پنج روز و پنجساعت و پنج دقيقه بود كه من ببعضي ملاحظات چرند پرند ننوشته بودم. يعني اين عادت يك ساله و نيمه خودم را ترك كرده بودم و چنانكه همه ايراني ها ميدانند ترك عادت هم موجب مرض است . يعني مثلاًهمانطور كه يكصد و هشتاد هزار نفر اهل رشت اگر هميشه زير دست چهارده پانزده نفر فراش و پيشخدمت و مشت ومال چي و آفتابه گلدان كذار حكومت نباشند ناخوش ميشوند ، همانطور كه اهالي شيراز و اصفهان و بلوچستان و خوزستان و كرمانشاهان و لرستان و عراق و كردستان و يزد اگر سالي چندين صد ها دختر باكره و هزار ها طفل امرد براي اندرون و آبدار خانه هاي حكام ندهند ناخوش ميشوند ، و همانطور كه خاقان مغفور فتحعليشاه قاجار اگر روزي دو ساعت زير سرسره عمارت نگارستان طاق واز نميخوابيد ناخوش ميشد و همانطوركه ناصرالدينشاه اگر هر روز خواهر زن خودش را ملاقات نميكرد ناخوش ميشد و همانطور كه اگر مهد عليا مادر ناصرالدين شاه شبها بلباس كلفت هاي اندرون با قراولها و سرباز ها صحبت نميكرد ناخوش ميشد ، و همانطوركه ام الخاقان زن حاج نصير السلطنه اگر شبها با محمد علي خان خلوت نميكرد ناخوش ميشد و همانطور كه محمد علي ميرزا اگر در سال اول سلطنت هر روز عمه خود تاج السلطنه را نميديد ناخوش ميشد ، و همانطور كه مجلل السلطان رييس عمه خلوت اگر روزي چهل پنجاه زرده تخم مرغ با كنياك و كباب بره نميخورد ناخوش ميشد ، و همانطور كه اعليحضرت قدر قدرت ظل الله محمد علي شاه قاجار شبي چند ساعت با مجلل خلوت نميكرد ناخوش ميشد ، و بالاخره همانطور كه جناب مشير السلطنه اگر هر روز جمعه مسهل نميخورد ناخوش ميشد ، و همانطور كه امير بهادر جنگ اگر هر صبح شنبه ريشش را خضاب نميكرد ناخوش ميشد نزديك بود منهم ناخوش بشوم . وهي كي ها كيم بود كه روزنامه از نو طبع بشود ومن بعد از پنجماه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقيق انتظار داغ دلي از چرند پرند بگيرم. اما برادر هاي عزيز وقتي كه اسباب فراهم شد و من با كمال شوق براي از سر گرفتن عادت خودم قلم در دست گرفتم ، يكدفعه كاغذ يكي از رفقا محتوي بصورت دستخط آفتاب فقط اعليحضرت ظل الله در جواب تلگرافات حجج اسلام نجف رسيد . چهار دست و پا توي حال و خيال من دويد.
از ديدن اين دستخط من نه تنها در چرند و پرند نويسي بعجز خود اقرار كردم بلكه يك مسئله مهمي هم كه در تمام عمر حلش براي من مشكل بود كشف شد .
و آن اين بود كه حرف پادشاه ، پادشاه حرفهاست . خدا توفيق بدهد بحضرت مشير السلطنه صدر اعظم دولت قاهره ايران پارسال وقتيكه همين روز ها لقب وزير داخله داشت يكروز در بالا خانه باغ شخصي خودش با تمام رجال و اركان دولت قوي شوكت نشسته بود . درين بين يك گله گاو از جلو عمارت كذشت و از قضا گاو جناب مشير السلطنه در جلو گاوهاي ديگر افتاده بود . حضرت وزارت پناهي حضار را مخاطب فرموده بزبان مبارك خودشان فرمودند حضرات گاو وزير داخله هم وزير داخله گاو هاست . باري مطلب از دست نرود .
مطلب اينجا بود كه همانطور كه گاو وزير داخله وزير داخله گاوهاست و بلهجه رشتي ها و مازندرانيها شيخ فضل الله خرخر شيخ فضل الله هاست . همانطور هم حرف پادشاه پادشاه حرفهاست.
ادامه دارد
شگفتيهاي بدن انسان – 141
زايمان بدون ترس – قسمت دوم

هرگز نميتوانم اين خاطره را فراموش كنم كه روزي زن خانه داري چون امپراطور ظالمي كه بر خانواده هفت نفري با شقاوت حكومت ميكرد دست دخترش را كه چهره اي گلگون و گوشتالود داشت گرفته و به مطب من آورد و به او دستور داد بر روي صندلي بنشيند ، بدون اينكه حتي بمن سلامي يا اداي احترامي كند با فيس و افاده خاصي قد راست كرد ژاكتش را از تن در آورد و با كرشمه اي و با صداي هولناكش گفت : « دخترم را نزد شما آورده ام ، متأسفانه بايد بگويم او حامله شده است .»
من فوراً به دست چپ دخترك نگاه كردم ، باديدن حلقه ازدواج در انگشتش خيالم راحت شد . مادرش سپس ادامه داد و گفت : « من تمام توضيحات لازم را به او داده ام و به او گفته ام وقتي كه موقع زايمان برسد شهامت فاميلي را در نظر داشته باشد و تحمل لازم را بنمايد . »
دوماه بعد آن دختر بچه را سقط كرد . دو سال بعد تحت درمان اعتياد الكل قرار گرفت . بعد ها هم شنيدم كه از شوهرش طلاق گرفته است . آيا كسي شكي در اين مورد خواهد كرد كه تمام اين ناراحتي هاي آن دختر ناشي از ترس بوده ؟ بعضي كتابها ، فيلم ها ، مطبوعات رعب و وحشت را براي زنان به ارمغان ميآورند . با توجه بمراتب آيا آموزش هاي لازم بمادران براي زايمان طبيعي و توأم با نشاط مؤثر خواهد بود ؟ تصويري كه زن حامله بايد در ذهنش باشد بايد تجسمي از همه چيز هاي زيبا و تكامل عشق باشد . بايد در كمال آرامش انتظار نوزادي را داشته باشد كه با گريه اي ورودش را به اين دنيا اعلام ميكند و اين آهنگي است زييا كه در هنگام تاجگذاري افتخار آميز مادر شدن بترنم در ميآيد .
و اين است خواص زايمان طبيعي بدون درد و عاري از هرگونه دغدغه اي . من معتقد هستم كه هيچ حالتي از زايمان طبيعي وجود ندارد كه سلامت مادري را بخطر اندازد ، يا اينكه كار ديگري جز افزايش خوشبختي و تثبيت جسم زن را عرضه دارد . اگر بر غول ترس فائق شويم هيچ دردي احساس نخواهد شد . مدتها است كه تدابير و تمهيد هاي مختلفي براي زايل كردن ترس پيش بيني شده است . ميتوانم با اطمينان بگويم اگر اين تدابير بكار برده شود بدون شك در آينده درد زايمان يكي از افسانه ها خواهد شد .
اگر زنان از حقيقت آگاه نگردند از بين بردن وحشت زايمان غير ممكن خواهد بود . حقايق ما را بوحشت نمي اندازد بلكه اين شك و ترديد است كه ترس را موجب ميشود.
متأسفانه به زنان كمتر اصول بارداري آموزش داده ميشود . هنگاميكه ذهن انسان هنوز با معاشرتهاي هولناك آلوده نشده بود چنين اطلاعاتي غير ضروري بود . هيچگونه سعي و كوششي براي از بين بردن سوء اثر هاي تبليغات قرون وسطائي نشده است و اعجاز هاي توليد مثل ناديده گرفته ميشود.
وسعت بي اطلاعي زنان حتي در باره ساده ترين حقايق بارداري و زايمان غير قابل باور است . من زن و شوهري را ميشناختم كه با وجود اينكه مدتي از بارداري زن گذشته بود تصور ميكردند بچه از راه ناف بدنيا خواهد آمد ! با توجه بمراتب من سعي نمودم كه حتي الامكان زنان را در مورد امر بارداري و زايمان آگاه سازم و بتدريج كه ماههاي بارداري اضافه ميشود داستان باردار شدن و زايمان را براي آنان افشا ميكنم و در عين حال اطلاعات كلي و فشرده را در مورد رشد جنين به اطلاع مادران ميرسانم . قبل از اينكه رشد جنين تسريع گردد بايد به مادر اطلاع داد كه اولين ضربه زدن كه خيلي هم ضعيف است نشانه اين است كه بچه اش شروع به ورزش عضلاتش نموده است . من به مادر يك گوشي طبي ميدهم كه صداي قلب بچه اش را بشنود .
اولين كوشش هاي من در مورد عمل زايمان بدون ترس طرفداران زيادي را جلب كرد چون خيلي از زنان بطور غريزي احساس مي نمودند كه لزومي براي درد در زايمان وجود ندارد بلكه زايمان طبيعي توأم با درد نيست . ولي بنظر نميرسيد كه اين امر كافي باشد . بايد روشي ابداع ميشد تا به كمك آن بتوان به جنگ دشمن اصلي يعني تنش عصبي پرداخت . اين بود كه تمرين آرامش جسمي ارائه شد. اگر بدن كاملاً راحت و در آرامش و فارغ از هرگونه تنش عصبي باشد غير ممكن است كه ترس بر آن غالب شود .
ادامه دارد
شاهكار هاي نثر فارسي معاصر – 41
اقتباس از صوراسرافيل شماره 32

اي بابا ! برو پي كارت، برو عقلت را عوض كن مگر هر كسي هر چي گفت بايد باور كرد ؟ پس اين عقل را براي چي توي كله آدم گذاشته اند كه چيز بفهمد ، اگر نه ميگفتند حيوان.
مرد حسابي روزي بيست من برنج آب ميريزد ، روزي دست كم دست كم كه ديگر از آن كمترش نباشد ده تومن دهشاهي و پنج شاهي مايه ميرد، اينها براي چيه ! براي هيچ و پوچ ؟ ! هي هي ! تو گفتي و من هم باور كردم ، اين كله را مي بيني؟ اين كله خيلي چيز هاي توش هست ، اگر حالا سر پيري من عقلم را بدهم دست جاهل ماهل ها ، من هم مثل آنها ميشم كه .
مرديكه يك من ريش توي روش است . ببين ديروز بمن چي ميگويد ، مي گويد : دولت ميخواهد اين قشون را جمع كند مجلس را توپ ببندد ، خدا يك عقلي بتو بدهد يك پول زياد بمن ، آدم براي يك عمارت پي و پاچين در رفته از پشت دروازه طهران تا آن سر دنيا اردو ميزند ؟ آدم براي خراب كردن يك خانه پوسيده عهد سپهسالاري آنقدر علي بلند ، علي نيزه ، لبويي ، جگركي ، مشتي ، فعله و حمال خبر ميكند ؟ به به ؟
احمقي گفت و ابلهي باور كرد ، خدا پدر صاف صادق بچه هاي تهران را بيامرزد .
يكي ديگر ميگويد شاه ميخواهد اول با اين قشون همه باغ شاه را بگيرد ، بعد قشون بكشد برد مهر آباد را بگيرد ينگي امام را بگيرد و بالاخره همه ايران را بگيرد ، من ميگويم مرد ! آدم يك چيزي را نميداند ، خوب بگويد نميدانم ديگر لازم نيست كه از خودش حرف در بياورد . شما را بخدا اين را هيچ بچه اي باور ميكند كه آدم پول خرج بكند ، قشون قشون كسي بكند لك و لك بيفتد توي عالم و دنيا ، كه چه خبر است مي روم مملكت خودم را كه از پدرم بمن ارث رسيده و قانون اساسي در خانواده من ارثي كرده از سر نو بگيرم ؟ اينهم شد حرف ؟
والله اينها نيست ، اينها پولتيك است كه دولت ميزند ، اينها نقشه است ، اينها اسرار دولتي است . آخر بابا هر حرفي را كه نميشد عالم و آشكارا گفت .
من حالا محض خاطر دل قايمي بعضي و كيلها هم شده باشد مي گويم، اما خواهش ميكنم . مرگ من . سبيل هاي دخو را تو خون ديديد اين مطلب را بفرنگيها نگوييد كه بردارند زود بنويسند بمملكت هاشان و نقشه دولت ما را بهم بزنند .
ميدانيد دولت ميخواهد چه بكند ؟ دولت ميخواهد اين قشون را همچه يواشكي بطوري كه كسي نفهمد همانطوري كه عثماني باسم مشروطه طلب ها براي آن قشون جمع كرد و يك دفعه كاشف بعمل آمد كه ميخواهد با روسيه جنگ كند . دولت ما هم مي خواهد يواشكي اين قشونها را باسم خراب كردن مجلس و گرفتن سيد جمال و ملك و هر چه مشروطه طلب يعني مفسد هست جمع بكند . درست گوش بدهيد ببينيد مطلب از كجا آب ميخورد ها . آن وقت اينها را دو دسته كند يكدسته را باسم مطيع كردن ايل قشقايي و بختياري بفرستد بطرف جنوب . يكدسته را هم باسم تسخير كردن آذربايجان بفرستد بطرف شمال . آن وقت يكشب توي تاريكي آن دسته اولي را در خليج فارس يواشكي بريزد توي ده بيست تا كرجي و روانه كند بطرف انگليس و ازين طرف اين يكي دسته را هم همنطور آهسته و بي صدا باز دمدمه هاي صبح قلقلك و بار و بنه سفره نان و هرچه دارند باركند روي چهل پنجاه تا الاغ و از سرحد جلفا از بيراهه بفرستد بطرف روسيه . آنوقت يكروز صبح زود ادوارد هفتم در لندن و نيكلاي دويم در پطرز بورغ يكدفعه چشمهاشان را واكنند ببينند كه هر كدامشان افتاده اند گير بيست تا غلام قره چه داغي والله خدا تيغش را برا كند ، خدا دشمنش را فنا كند . اينهم نقشه شابشال است كه كشيده اگر نه عقل ما ايرانيها كه باين كار نميرسد كه .
شيطان ميگويد هرچه داري و نداري بفروش بده اين سربازها درين سفر مال فرنگ برات بيارند ، براي اينكه هم كرايه ندارد هم گمرك ، صد تومنش سر ميزند بپانصد تومن . خدا بده بركت . يكدل هم ميگويم خودم برم. اما باز ميگم نكند شاپشال بدش بياد ؟ براي اينكه فكر بكند بگويد اين بد ذات حالا پاش بفرنگستان نرسيده آنجا را هم مشروطه خواهد كرد . باري خدا سفر همه شانرا بيخطر كند . دخو
شگفتيهاي بدن انسان – 140

زايمان بدون ترس
اقتباس از كتاب Dr. Grantly Dick Read

دكتر گرانتلي ديك ريد فقيد مؤلف كتاب مذكور ، متخصص بيماري زنان و استاد دانشگاه كمبريج و داراي كلينيك خصوصي در حومه لندن بود. زايمان طبيعي موضوعي بود كه دكتر ديك ريد سالها در مورد آن نحث ميكرد و مشوق مادران بود . كتاب وي يكي از كتابهاي با ارزشي است كه تاكنون در مورد زايمان نوشته شده است .
قسمت اول :
نميدانم زني كه را كه مدتها است نامش را فراموش كرده ام هرگز ميتوانست حدس بزند كه آن جمله تصادفي كه بيان كرد چه اثر عميقي در من گذاشت .
من با دوچرخه ام افتان و خيزان در ميان گل و لاي و باران شديد بين ساعت دو و سه صبح به آلونك كوچكي در زير پل راه آهن رسيدم . بعد از كورمال كردن در پلكان بسيار باريكي ، در اتاقي را باز كردم كه فقط سه متر مربع مساحت داشت . كف اتاق را تماماً آب فرا گرفته بود و حوضي تشكيل داده بود . شيشه پنجره اتاق شكسته بود . باران بشدت داخل اتاق ميشد . تخت خوابي در گوشه اي از اتاق قرار داشت و روكش مناسبي هم نداشت . بيمار من در روي اين تخت دراز كشيده بود و بدنش را با گوني پوشانيده بود و دامن كوتاه سياهرنگي نيز بر تن داشت . اتاق با شمعي كه در سر بطري آبجو كار گذاشته شده بود روشن شده بود . يكي از همسايگان پارچ آب و يك لگن آورده بود . من ناچار بودم از صابون و حوله خودم استفاده كنم . برخلاف اين وضع اسفناك طولي نكشيد كه احساس كردم كه تمام فضاي اتاق آكنده از محبت و صفا است .
كودك بموقع بدنيا آمد . هيچگونه سر و صدا و شلوغ كاري وجود نداشت ، فقط كمي اختلاف بين من و بيمار وجود داشت و آنهم اين بود كه من ميخواستم براي تسكين دردش باو كلروفرم دهم و او با ادب از اين امر امتناع ميكرد . من علت را از او جويا شدم . او فوري جواب من را نداد و در حاليكه چشمش را از پير زنيكه از پنجره داشت كمك هاي لازم را ميرساند برگرداند و با شرم و حيا رو بمن كرد و گفت : « هيچ ناراحت نشدم . نبايدم ناراحت ميشدم ، اينطور نيست دكتر ؟ »
ماهها بعد از آن روز ، موقعيكه من در كنار زني بودم كه ظاهراً از زايمان در وحشت و عذاب بود آن جمله : « نبايدم ناراحتي داشته باشد ، انيطور نيست دكتر ؟ » در گوشم طنين مي انداخت. تا اينكه مغز دير باور من اين مطلب را درك كرد كه عمل زايمان يك عمل طبيعي و از ابتداي بشريت اين عمل انجام گرفته و توأم با درد نبوده است . پس چرا بعضي از زنان دچار درد و رنج ميگردند در حاليكه عده اي هم هستند كه در هنگام زايمان هيچگونه دردي احساس نميكنند؟ آيا مشقت امر موجب حالت هيجاني زن ميگردد يا اينكه حالت هيجاني موجب اين درد ميشود ؟
در مدت هفده سال سعي نموده ام كه دليل اين احساس درد در موقع زايمان را تشريح نمايم و نشان دهم كه علل نحس و ناميمون اين درد را ميتوان بر طرف نمود. پر واضح است كه اين توضيحات مربوط به كارهاي عادي و غير پيچيده ميگردد، ولي با توجه به اينكه 95 درصد تمام كارها عادي و طبيعي است لذا تأثير اين توضيحات ممكن است قابل توجه باشد .
هر چه فرهنگ بشر بالا تر رفته اصرار بيشتر در اين امر ميشود كه زايمان دردناك و تألم آور است . از سنين پائين دختران را وادار به قبول اين طرز فكر ميكنند . وحشت و انتظار اضطراب آميز آنان موجب تحريك تنش و مقاومت در ذهن آنان ميشود و در نتيجه عضلات آنان را تحت تأثير قرار ميدهد .
عضلات مختلفي حركات لوله رحم را كنترل ميكند . يك دسته از اين عضلات كه در آغاز انقباضات آنها غير قابل كنترل مي باشد به زن اعلام ميكند كه زايمان در حال شروع شدن است و بتدريج كودك درون رحم را با فشار به جلو ميراند . گروه دوم عضلات خروج كودك را از رحم مراقبت مينمايند . در حالت طبيعي و عادي اين عمل بايد راحت و خالي از هرگونه تنشي باشد . اگر ذهن زن از دوران كودكي با افسانه ها و شايعات دروغ تحت تأثير قرار گرفته باشد با اولين احساس انقباضات ذهن او بطور ناخودآگاه آنرا « درد » تلقي ميكند و اين تخيل و انتظار درد وحشت ايجاد ميكند . وحشتي كه نتيجه اش تنش عضلات خواهد بود كه به نوبه خود موجب درد حقيقي ميگردد و خروج كودك را از رحم طولاني و سخت مينمايد و موجبات بيهوشي هاي غير ضروري را فراهم ميسازد.
بنابراين ، ترس ، درد و تنش سه شري است كه طبيعي و عادي نيستند بلكه در طي دوران تمدن براي بشر ايجاد شده اند. اگر ترس و تنش در اثر تلقين ايجاد ميگردد پس ميتوان آنرا تسكين داد و يا بكلي آنرا از بين برد .
هر متخصصي ميداند كه تلقين موجب درد ميباشد . براي مثال از زني كه در حال زايمان است سؤال نمائيد آخرين بار در كدام نقطه درد شديد تر بوده ، دستتان را روي مجراي رحم بگذاريد و انقباض آنرا احساس كنيد سپس بگوئيد : « حالا درد خواهد گرفت . سعي كن بمن بگوئي كه درد چه موقعي به حد اكثر خود ميرسد . دست مرا محكم بگير ، دندانهايت را بهم بفشار ، تمركز خود را متوجه درد نما ، چشمهايت را ببند ، و درد بكش ! »
مادري در حاليكه از اضطراب رنگش پريده بود و گرفته و متأثر بنظر ميرسيد در حاليكه داشت از اتاق خارج ميشد رو بدخترش كرد و گفت : « عزيزم ، شجاع باش . »‌همين جمله خود توليد دردي بسيار سخت در دخترش نمود .
پزشك خوش اخلاق و سر حال در حاليكه با گفته اش بطور ضمني درد را مورد تأييد قرار ميدهد و به بيمارش دلداري داده ميگويد : « نگران نباش ، فعلاً دارو هاي بيهوشي بسياري هست كه در صورتي كه درد بيش از حد و غير قابل تحمل شد از آن استفاده خواهد شد .
بعبارتي اين پزشك ميگويد بگذار وحشت بدرون خزد و با نيروي درد متفق شود و با تبليغات اغفال كنند ه و غير انساني ، اين دشمنان دوقلوي امر زايمان مكانيزم و ساختار آنرا تخريب نمايند.
زنان جوان خبر هاي دست اول زهرآگين را از دوستان ، بستگان و آنهائيكه تجربه زايمان دارند دريافت ميكنند . اين عجيب است كه زنان تا اينقدر زايمان خود را بزرگ و پر اهميت جلوه ميدهند و از اين امر لذت ميبرند و با گفتن جملاتي اغراق آميز مانند « دكتر من گفت زايمان من يكي از سخت ترين زايمانهائي بوده كه در مدت طبابتش ديده .» وحشت و واهمه در زن حامله ايجاد ميكنند.
ادامه دارد
منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است