تاريخچه اي از تكامل نثر فارسي معاصر- 5
امپرسيونيسم وقتيست كه در ادبيات حتي مظهر و كنايه و سمبول را هم بصراحت بيان نمي كنند و نتيجه اي را كه از آن مظهر و كنايه
در ذهن وارد شده است مي پروارانند يعني اثري را بيان مي كنند كه آن مظهر و كنايه در ذهن كسانيكه از آن باخبرند جاي داده است و در اصطلاح ادبي قديم ايران اين را استعاره ميگفتند.
رويهمرفته در ادبيات مهمترين چيز تشبيهست و ادباي ايران سابقاً تشبيه را داراي چهار ركن مي دانستند : شبه يعني چيزي كه آنرا تشبيه مي كنند ، مشبه به معني چيزي كه بآن تشبثيه ميكنند ، ادات شبه يعني كلماتي كه در تشبيه بكار ميبرند از قبيل مثل و مانند و چون و همچون و همچو و بسان و بگونه و همانند و همان و چونان و نظاير آنها ، وجه شبه يعني صفت مشتركي كه در ميان مشبه و مشبه به هست و باعث تشبيه ميشود . گذشته ازين تقسيمي كه در قدما كرده اند ميتوان ركن ديگري هم بچهار ركن تشبيه افزود و آن نتيجة تشبيهست ، مثلاً درين مصرع : « رويت چو گليست نا شگفته » رو كه آن را تشبيه كرده اند مشبه و گل ناشگفته كه بدان تشبيه كرده اند مشبه به و « چو » ادات تشبيه و وجه شبه رنگ و زيباييست كه هم در رو و هم درگل هست و ميتوان نتيجة تشبيه را هم در نظر گرفت و آن جواني و طراوت و تر و تازگيست كه هم در روي معشوق جوان و هم در گل ناشگفته هست و شاعر خواسته است كه آنرا در روي معشوق خود نشان بدهد.
اين اصول را ميتوان درين چهار روش ادبي هم وارد كرد يعني در رئاليسم و ناتوراليس مشبه و مشبه به و ادات تشبيه و وجه شبه هر چهار هست . در سمبوليسم تنها مشبه به و وجه شبه باقي ميماند و در امپرسيونيسم تنها وجه شبه و گاهي هم تنها نتيجة تشبيه باقيست و شاعر جهات ديگر را حذف مي كند .
مثلاً اين شعر رودكي كه كاملاً رئاليست است .
بيار آن مي كه پنداري روان ياقوت نابستي
و يا چون بر كشيده تيغ پيش آفتابستي
زيرا كه مشبه را كه مي باشد و مشبه به را كه ياقوت تاب و بركشيده تيغ بيش آفتاب باشد و ادات تشبيه را كه پنداري و چون باشد و وجه شبه را كه در تشبيه اول سرخي و رواني مشترك در ميان مي و ياقوت ناب باشد و درتشبيه دوم نابندگي باشد ذكر كرده است .
در سبك ناتورالليسم نيز اركان چهار گانة تشبيه هست منتهي شاعر طبيعت را آن چنانكه هست نشان نمي دهد بلكه آن چنانكه او ميخواهد باشد و ميپندارد بايد باشد نمايش ميدهد. مثلاً درين شعر ميرزا جلال اسير شاعر معروف ايراني هندوستان :
خاطرم زير فلك از خويش دل تنگي گرفت
دامن اين خيمة كوتاه را بالا زنيد
كه مشتاق اصفهاني همان مضمون را درين دو بيت سروده است:
سقف گردون پست و عالم كم فضا من تنگدل
تا بكي باشم خدايت در پس اين حجاب
پا بفراش قضا فرما كه بالا تر زند
دامن اي لاجوردي خيمة نيلي طنابدر بيت اول شاعر فلك را بخيمة كوتاهي كه دامنش را بايد بالا تر زد تشبيه كرده است و مشبه و مشبه به و وجه شبه هر سه آشكارست تنها ادات تشبيه را حذف كرده . در دو بين بعد شاعر نخست سمبولي بكار برده و مرادش از نه حجابي كه در پس آن مانده نه پردة آسمان و نه لفك يا نه سپهر است و در بين بعد كه تشبيه خود را كرده باز مشبه مشبه به و وجه شبه را آورده و تنها ادات تشبيه را حذف كرده است .
ادامه دارد