هدمان
شگفتيهاي بدن انسان - 159
ذهن شما ميتواند سلامت شما را تأمين نمايد
قسمت دوم
سوم : يك كار ذوقي اختيار كنيد . كار ذوقي عامل مهمي در آزاد كردن ذهن شما از هر گونه تنش است . در طي روز هنگاميكه با عجله و نگراني كار ميكنيد ، فقط سي ثانيه مكث كنيد و راجع به چيز هائيكه در كارگاه خود ساخته ايد و يا به پيك نيكي كه هفته بعد خواهيد رفت فكر كنيد و بدين وسيله لحظه اي ذهنتان از افكار مربوط به كارتان خلاص ميشود .
چهارم : يا بگيريد كه ديگران را دوست داشته باشيد . كينه در دل داشتن يا از كسي تنفر داشتن موجب خواهد شد تعطيل آخر هفته شما خراب شود . ما در بيمارستان بيماري داشتيم كه بعلت اينكه از همكار خودش متنفر بود بستري شده بود . او ميگفت : « من از نحوه شانه كردن سرش بيزار هستم ، آنطوريكه كه از ميان دندانهايش سوت ميزند ، آنطور كه هر وقت ميخواهد حرف بزند ميگويد : گوش كن ! كلافه ميشوم .» با سئوالهائي كه از بيمار شد معلوم شد كه هيگاه هيچكس را دوست نداشته حتي پدر و مادرش يا يكي از اعضاي فاميلش را . بايد بدانيد كه شما بايد با مردم زندگي كنيد پس ياد بگيريد چگونه با آنها كنار آييد .
پنجم : ياد بگيرد كه هنگاميكه موقعيت در وضعي است كه ميتوانيد به آساني آنرا تغيير دهيد از اين امر خوشحال و راضي شويد . زن جواني بعلت ابتلا به بيماري روان تني در بيمارستان بستري بود چونكه از زندگي راضي نبود . او منشي مؤسسه اي بود و كار آبرومندي در واشنگتن داشت . در آنجا با يك سروان ازدواج كرد . بعد از جنگ مجبور شد كه در خانه كارواني با سه فرزندش زندگي كند . او دوست نداشت در يك خانه كارواني آنهم به سه فرزند زندگي كند و حتي مطمئن نبود كه بتواند با شوهرش تنها در خانه كارواني بزندگي ادامه دهد . ميخواست به واشنگتن مراجعت كرده دوباره به منشي گري سابقش ببپردازد.
من به او نگفتم كه مشكل او چيست . فقط به او توصيه كردم كه چهار جلد كتاب پوليا نا را مطالعه كند . او به توصيه من عمل كرد و كتابها را مطالعه نمود و بعد از آن از زندگي در خانه كارواني كمال رضايت را اظهار ميداشت . او آموخته بود كه بسيار آسان است كه در تحت هر شرايطي بتوان راضي بود و باشادي زندگي خود را ادامه دهد.
ششم : ياد بگيريد كه مصيبت هاي وارده را قبول كنيد . خواه نا خواه شما در زندگي با مصيبت هائي روبرو خواهيد شد . ممكن است اين مصيبت ها شديد باشد ، ولي اجازه ندهيد كه آنها شما را از جا بدر برد . من بيماري داشتم كه چندين سال بيكار بود . پس از مدتي همسرش فوت كرد . يك ماه بعد فرزندش كشته شد . پس از اين مصيبت هاي وارده او زانوي غم در برگرفت و به خود ميگفت :« من چقدر بدبختم ، چرا بايد اين همه بدبختي به سراغ من آيد ؟! » او سخت بيمار شد و در بيمارستان بستري شد . تعداد بسياري از اشخاص بعد از اينكه گرفتار مصيبتي سخت ميگردند دچار بيماري روان تني ميگردند .
هفتم : ياد بگيريد چيز هاي طنز آميز و شادي بخش را بيان كنيد . هرگز بدگوئي كسي را نكنيد حتي اگر اين امر خوسحالتان كند . صبح كه از خواب بيدار ميشويد به همسر خود نگاه كنيد ، حتي اگر هم چندان ميل باين كار نداشته باشيد و به او بگوئيد : « عزيزم امروز چه زيبا شده اي .» همين امر موجب خواهد شد كه هر دو احساس بهتري داشته باشيد .
هشتم : سر انجام ياد بگيريد كه با مسائل خود با تصميم قاطع روبرو شويد . بدترين چيز اين است كه شما مسئله اي داشته باشيد و آنرا در خاطر خود دائم زير و روكنيد . اگر مسئله داريد تصميم بگيريد با آن بهر نحو كه تشخيص ميدهيد مقابله كنيد و آنرا از ذهن خود خارج نمائيد.
اينها چيز هائي هستند كه شما بايد ياد بگيرد تا بتوانيد از بيشتر امراض عادي رهائي يابيد. بايد همواره اين اصل كلي را رعايت نمائيد كه : من بايد رفتار و افكارم را به نحوي كه شايسته و بايسته است شاد و سر حال نگهدارم . بايد بدانيد بهترين راه همانا رعايت موارد ذكر شده است .
پايان
شگفتيهاي بدن انسان - 158
ذهن شما ميتواند سلامت شما را تأمين كند .
دكتر جان شيندلر


با توجه به شغلم كه پزشكي است ميدانم كه هزداران درد وجود دارد كه گِل آدمي به آن سرشته است. و يكي از آنها از همه مهمتر و رايج تر است . پنجاه درصد از افرادي كه نزد پزشك ميروند قرباني اين بيماري مي باشند . خيلي ها هم هستند كه اين رقم را بيشتر حدث ميزنند . در كلينيك مشهوري گزارش شده است كه از پانصد بيمار كه به آنجا مراجعه نموده اند ، تعداد سيصد و هشتاد و شش نفر آنها يعني 77 درصد مبتلا به اين بيماري بوده اند . هركس در هر سن و هر شغلي ميتواند مبتلا به اين بيماري شود . علاوه بر اين همانطور كه همه ميدانند تشخيص اين بيماري و معالجه آن بسيار گران تمام ميشود.
من ترديد دارم كه نام اين بيماري را ذكر كنم ، چون بلافاصله سوء تفاهمي برايتان ايجاد ميشود . اول اينكه خواهيد گفت اين يك بيماري حقيقي نيست ، ولي خودتان را گول نزنيد قبلاً اين بيماري را روان رنجوري[1] ميناميدند ، ولي در حال حاضر آنرا بيماري روان تني[2] ميگويند . و اين بيماري يك نوع بيماري تخيلي نيست . دردي كه بيمار دارد حقيقي و اغلب به شدت درد قولنج كيسه صفرا است .
بيماري روان تني توسط باكتري يا ميكرب ايجاد نميگردد و در مرحله خاصي از دوران زندگي بيمار به آن مبتلا نميگردد. اين بيماري ممكن است در هر موقعيتي بروز كند . من سعي كرده ام يك كلمه مشخصي براي آن پيدا كنم ولي از سه جمله كمتر نشد كه هر كدام معني خاص دارد ولي ميزان شدت آنها با هم فرق دارد . اين سه جمله عبارت است از : « دلواپسي » ، « مشكلات » و « ناراحتي ها »‌. وقتيكه فردي در زير اين لايه ضخيم و غير قابل نفوذ قرار گيرد و نتواند از آن خارج شود آنگاه است كه مبتلا به بيماري روان تني خواهد شد .
سه دسته از افراد هستند كه دچار دلواپسي ، مشكلات و ناراحتي ميگردند . اولين دسته را افرادي تشكيل ميدهند كه خرده گير هستند . اينها مبتلا به بيماري روان تني ميشوند و از نوع سخت آن . قاعدتاً اين افراد در تمام عمرشان عليل خواهند ماند . بيماري آنها هيچكونه علاجي ندارد .
دسته دوم ، شامل بيشتر افراد ميشود ، اينها كساني هستند كه در تمام روز در مورد چيزي نگران و مضطرب هستند . اگر بهانه اي در خانه و كارشان نداشته باشند ، راجع به فلان كس نگران خواهند بود .
دسته سوم را افرادي تشكيل ميدهند كه مورد حادي از دلواپسي ، مشكلات و ناراحتي خواهند داشت . شايد خود را گرفتار نوعي آلودگي مالي يا خانوادگي كرده باشند . معالجه بيماران اين دسته آسان تر از گروه دوم است .
بسياري از بيماران روان تني در گوشه و كنار پخش ميباشند . خيلي ها هم در بيمارستان بستري هستند . هزاران نفر از اين افراد سالها در خانه خود بستري بوده اند . براي اجتناب از بيماري روان تني بايد بياموزيم كه رفتار و افكار خود را هر قدر ميتوانيم شاد و طرب انگيز كنيم . كمال بي خردي خواهد بود كه ادعا شود هميشه شخص بايد شاد و بشاش باشد ولي از طرفي هم نا بخردي است كه شخص دائم نگران باشد . من ميتوانم چند پيشنهاد به شما كنم كه چگونه منطقي فكر كنيد تا دچار اين بيماري نشويد :
اول : در جستجوي اين نباشيد كه چيزي شما را از جا در ببرد. هميشه در فكر اين نباشيد كه احساسات خود را مورد تجزيه و تحليل قرار دهيد و در پي درد سر باشيد .
دوم : ياد بگيريد كه كارتان را دوست داشته باشيد . در هر جاي اين دنيا كه برويد بايد كار كنيد و كمتر كسي صد درصد از كار خود رضايت دارد . اگر ياد بگيريد كه كار خود را دوست داشته باشيد از يك چيز خلاص ميشويد ، و آن تنش است . تنس موقعي سراغ كسي ميرود كه كار كردن را يك چيز اجباري فرض كند .
ادامه دارد

[1] Psychoneurosis
[2] Psychosomatic
شگفتيهاي بدن انسان - 157
چگونه بايد در مقابل فشار روحي ايستادگي كرد؟
قسمت دوم

همينكه رمز راحت بودن را با آموختن ناديده انگاشتن پاسخ شرطي يافتيد اين موقعيت را خواهيد داشت كه در درون خود يك مكان آرام بيابيد كه مورد نياز هركس هست . من معتقدم كه هر كسي مجهز به مركزي است كه مانند قعر اقيانوس هرگز مورد تعرض واقع نميشود . ما به يك سنگر نيازمنديم و بايد اين سنگر را بيابيم .
يك راه مناسب براي شروع اين كار بنا كردن يك اتاقك رواني كوچك در مخيله خود ميباشد كه با آنچه از نظر شما آرام بخش تر و فرح بخش تر است تزيين گردد مثلاً منظره زيبا ، شايد و بايد ها يا يك جلد كتاب مورد علاقه . رنگهاي آرام بخش براي اين اتاقك خيالي در نظر بگيريد . همه چيز را در نهايت سادگي و زيبائي انتخاب كنيد و حد اگثر سعي را در نظافت و نظم آن بنماييد . در طرح اين اتاقك خيالي همانقدر دقت و سليقه بكار بريد كه براي يك اتاق حقيقي مرعي ميداريد . با تمام دقايق اين اتاقك خيالي آشنا شويد و آنرا بخاطر بسپاريد .
بعد ، هر وقت در طول روز وقت ميكنيد ، يا اينكه احساس ميكنيد كه در تنش فراوان هستيد در اين اتاقك كوچك به استراحت بپردازيد . در تصورتان تمام اجزاي آرام و فرح بخش آنرا در نظر آوريد ، سپس در يك صندلي راحت بنشينيد و خود را به اصطلاح شل كنيد . اين عمل وقت تلف كردن نيست بلكه صرفه جوئي در اتلاف وقت است .
تصاوير رواني ميتوانند در خيلي از موارد نافع واقع شوند . در بازديدي كه چندين سال پيش از يك پارك ملي بعمل آوردم ، مشاهده كردم كه از چشمه آب گرمي كه در آنجا وجود داشت تنوره بخاري عظيم به آسمان صعود مي كرد ، درست مثل اينكه سوپاپ اطمينان ديگ بخاري در اثر بخار بيش از حد باز شده باشد . پسر كوچكي كه در آن نزديكي ها بود رو به پدرش كرد و پرسيد : « چه چيزي باعث ميشود كه از اين چشمه اين بخار صعود كند ؟ » پدرش در پاسخ گفت : « خوب فكر ميكنم زمين هم مثل ما باشد . فشار هائي را كه به او وارد ميشود تحمل كرده روي هم انباشته نموده و وقتي بحد نهائي ميرسد بايد مقداري از آنرا خارج كند تا سلامت خود را حفظ كند .»
از آن تاريخ به بعد هرگاه ناراحتي مرا تحت فشار قرار ميدهد منظره آن چشمه آب گرم را در مخيله ام مجسم ميكنم. در اتاقك ساكت رواني خود استراحت ميكنم و ميگذارم كه اين بخارات خارج شوند ، در اين وقت است كه تصور ميكنم بخارات هيجاني من از بالاي سرم ، بدون هيچگونه مزاحمت خارج ميشود . اين تصويري كه در مخيله ام ميسازم موجب تداعي نيرومندي در ذهن من ميشود و موجب ميگردد كه فوراً راحت شده تنشم از بين برود .
اغلب از من سئوال ميشود : « آيا اين عقيده اتاقك رواني فقط يك گريزي نيست ؟ » البته كه چنين است ، ولي خواب هم همينطور است و بيشتر تفريحات ديگر . سيستم اعصاب ما نياز به مقدار معيني گريزگري دارد ، درست همانطور كه ما نياز به مرخصي ساليانه جهت دوري از مسئوليت ها و گرفتاري هاي كاري خود داريم . چرا شما نبايد به روح خود هم يك تعطيلي با استراحت در اتاقك رواني چند لحظه اي در هر روز ندهيد ؟
در هنگام استفاده از كامپيوتر ، كاربر بايد عمليات قبلي را پاك نمايد تا بتواند مسائل جديد را به حافظه دهد در غير اينصورت باصطلاح حافظه كم مي آورد و سيستم متوقف ميشود . بهمين نحو ما بايد مكانيزم داخل خود را پاك كنيم . اتاقك ساكت شما وسيله آرماني براي پاك كردن هيجانات و عقده ها است . من در كارم كه جراحي پلاستيك است و ركن اساسي آن تمركز فوق العاده است بايد كاملاً فارغ از هرگونه دغدغه خاطر باشم . بمنظور اينكه مطمئن شوم كه هيچگونه نگراني شخصي خود را در اتاق عمل نميبرم ، هميشه قبل از عمل چند لحظه اي در اتاقك دنج خود كاملاً استراحت ميكنم .
مهمتر از هر چيز اين است كه بايد اين موضوع را بخاطر داشته باشيد كه اصل مطلب اين است كه ناراحت بودن و يا آسوده بودن ، وحشت داشتن يا اينكه بر خود مسلط بودن مربوط به محرك خارجي نبوده بلكه اين امر بستگي به پاسخي است كه شما در مقابل آن ميدهيد . بقول ماركوس اورليوس : « بايد در مقابل ناراحتي ها چون موج شكني باشيد كه هرگونه موجي را چه خرد و چه كلان در هم ميشكند و خود استوار و محكم در جاي خود باقي ميماند . »
پايان
منو
لیست دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است